روضه خوان آقا حسینیم (ع)
دو نفر از معمرین و بزرگان اهل منبر در یزد که فعلا هم یکی از آنها زنده و در حیات است با همدیگر قرار می گذارند و عهد می کنند که هر کدام از آنها زودتر از دنیا رفتند به خواب دیگری بیایند و وضع خود را به هم خبر دهند.
یکی از آنها فوت می کند و شب بعد از فوتش به خواب دیگری می آید و در باغ مصفایی قدم زنان دوست خود را ملاقات می کند پس از او می پرسد: با تو چه کردند؟!
گفت: وقتی مرا در قبر نهادند آن دو ملک بنام نَکیرَین برای سوال و جواب وارد قبر شدند و از من هرچه سوال کردند زبانم بند آمده بود و نمی توانستم جواب بدهم.
فقط یک کلمه به زبانم آمد و گفتم: من روضه خوان آقا حسینم (ع) آنها تا این حرف را شنیدند ساکت شدند و چیزی نگفتند و مرا به حال خودم به این حال که می بینی گذاردند و رفتند.
منبع:
کرامات الحسینیه، شیخ علی میرخلف زاده، ص ۱۸۶