هجوم به بیت و شهادت محسن بن علی (ع)
۱//(در جریان حمله به خانه امیرالمومنین(ع)) عمر می گوید: وقتی صدای گریه او را شنیدم اندکی نرم شدم و خواستم برگردم اما به یاد رفتار محمد(ص) و حرص علی(ع) در کشتار بزرگان جاهلیت و مشرکان افتادم. به شدت خشمگین شدم. بار دیگر در را با فشار به دیوار چسباندم که فریادش به آسمان رفت. گفت: یا ابتاه! اینگونه با حبیبه ات رفتار می کنند. سپس از خادمه اش فضه کمک خواست و گفت: فرزندم را کشت.
امیرمومنان(ع) آمد. پارچه ای بر او انداخت. فاطمه(س) فرزند شش ماهه اش را که رسول خدا(ص) محسن(۱) نام نهاده بود سقط کرد.(۲)
در این هنگام یاران عمر به خانه آمدند و بر امام هجوم بردند. ریسمانی به گردن اول مظلوم عالم بستند و کشان کشان و با اجبار او را به سوی مسجد بردند.(۳)
————————-
۲//… سپس قنفذ را با عمربن خطاب و خالد بن ولید به خانه ما فرستادند تا پسرعمویم علی(ع) را برای بیعت زیانبار خود به سقیفه بنی ساعده بیرون برند.
علی(ع) که مشغول انجام وصیت رسول خدا(ص)، درباره همسران او، تالیف قرآن و پرداخت هشتاد هزار درهم به سفارش آن حضرت بود، با آنان بیرون نرفت.
پس هیزم زیادی در مقابل خانه ما جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را به آتش کشند. من در پشت در ایستادم و آنان را به خدا و پدرم قسم دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند.
عمر، تازیانه را از دست قنفذ -غلام ابوبکر- گرفت و با آن به بازویم زد، چنان که تازیانه همچون بازوبند به دور بازویم حلقه زد.
عمر لگدی به در کوبید و آن را به طرف من فشار داد و من که آبستن بودم، به صورت روی زمین افتادم. آتش شعله می کشید و صورتم را می گداخت.
عمر چنان به صورتم سیلی زد که گوشواره ام بر زمین افتاد و درد زایمان به سراغم آمد. پس محسن را کشته بی گناه سقط کردم.
این است امتی که می خواهد بر من نماز بخواند؟! در حالی که خدا و رسول از آنان بیزاری جسته اند. من نیز از آنان برائت می جویم.
منابع:
– مقتل مقرم ؛ حمله به خانه حضرت(س) ؛ ص ۱۴۷
(۱): بحارالانوار ؛ ج ۸؛ ص ۲۳۱
(۲): -تلخیص الشافی؛ ص ۴۱۵
– بحارالانوار؛ ج ۱۳؛ ص ۲۰۵۸
(۳): – سلیم بن قیس ؛ ص ۶۸
– شرح نهج البلاغه ؛ ج ۲؛ ص ۵
بحارالانوار ج ۳۰ ص ۳۴۸ تا ۳۵۰ به نقل از ارشاد القلوب دیلمی
برداشت شده از کتاب “رنج های حضرت زهرا س”
نوشته علامه سید جعفر مرتضی عاملی
ترجمه محمد سپهری
انتشارات تهذیب (قم)