غزل مصیبت فاطمیه س
«بوی خوش می آید اینجا عود و عنبر سوخته»
یک غزل از بیت اول تا به آخر سوخته
باغبانی دست بسته، غنچه ای روی زمین
هم گلستان ولا هم یاس پرپر سوخته
گرچه هیزمها فراوانند مثل دشمنان
بیشتر از درب خانه قلب حیدر سوخته
داد میزد طفل معصومی کنار شعله ها
وای از این نامرد مردم، روی مادر سوخته
هم زمین و هم زمان و هم مکان هم لامکان
هرچه هست و بود را دیدم در آذر سوخته
«سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود»
در میان شعله های خصم کافر سوخته
این دل زهرا و حیدر بود که آتش گرفت
چه کسی گفته در آن آتش فقط در سوخته
در میان دود بگشا دیده را تا بنگری
در کنار رود دشتی که سراسر سوخته
از عطش در این بیابان پر از درد و بلا
کام خشک زاده زهرای اطهر سوخته
با خجالت از رباب و کودکان تشنه لب
در کنار علقمه سقای لشکر سوخته
روضه خوان آرام این مصراع را تکرار کن
نازدانه دختری را مو و معجر سوخته
بس که جانسوز است یاد غصه های اهل بیت ع
اشک ما هم در میان دیده تر سوخته
حسین محمدی فام ۱۳۹۴