شصت و دومین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / اثبات امامت امیرالمؤمنین علی(ع) ۸
واقعه عزل ابوبکر در اعلام آیات سوره برائت صراحت بر عدم صلاحیت ابوبکر دارد. کسی که برای ابلاغ یک سوره صلاحیتش تایید نشده چگونه صلاحیت تفسیر قرآن را دارد و چگونه صلاحیت دارد بر امت اسلام حکومت کند. در صورتی که برای ابلاغ یک سوره هم صلاحیت او توسط خداوند تایید نشده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین، اَلحَمدُلله الاوَّل بلا اول کان قبله و الاخر بلا اخر یکون بعدَهُ الذی بعد فلا یرى وقرب فشهد النجوى تبارک وتعالى ثم صلاه وسلام علی سیدنا ونبینا العبد الموید والرسول مسدد المصطفی الامجد حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد(ص) وعلی اهل بیت الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعنه الدائم علی معاندیهم و مخالفیهم الی قیام یوم الدین آمین رب العالمین.
جلسهی شصت و دوم را در خدمت خواهران و برادران هستیم و جزء ۲ را خوانده و تقدیم به حضرت امام سجاد(ع) می نماییم.
گریه بر گناهان؛ عاملی برای نجات مؤمن
امام سجاد(ع) فرمودند: «ثلاثٌمنجیاتٌلِلمُومِن؛ کَفُلِسانهعَنَ الناسواغتیابهم وإشغالهنفسهبماینفعهلاخرتهودنیاه وطولالبکاءعلیخطیئته / سهچیزموجبنجاتانسانمومنخواهدبود؛ نگهداریزبانشازحرفزدندربارهمردموغیبتآنان،پرداختنبهکارهایسودمند آخرتودنیاوگریهطولانیبرگناه.کسی که عادت دارد مداوم در مورد مردم سخن بگوید چه بخواهد و چه نخواهد به غیبت می افتد. مومن خیلی هوشیار است خودش را مشغول چیزی که برای او نفعی ندارد نمی کند. بلکه کاری را انجام می دهد که نفعی در ابتدا برای آخرتش و سپس برای دنیایش داشته باشد. اگر کاری باشد که نه نفعی برای آخرتش داشته باشدو نه دنیایش که اگر در کردار و رفتار باشد به اصطلاح به آن «لهو» و در گفتار باشد به آن «لغو» گفته می شود، را انجام نمی دهد. سومین مورد گریه های طولانی برای گناهان است که متاسفانه در بین ما کم دیده می شود. ما برای امام حسین(ع) بسیار گریه می کنیم اما برای اظهار ندامت و پشیمانی نسبت به گناهانمان خیلی کم گریه می کنیم.پیامبران ترک اولی دارند و خودشان را نسبت به آن مقام با عظمتی که می بینند حتی عبادتهایشان را نیز خطا می پندارند. خطا در سطح پیامبران (ص) و امامان (ع) متفاوت است. آنها اشتغال به دنیا را نیز خطا می پندارند.
امیر المومنین جانشین آنچه پیامبر واگذاشته اند
در جلسات گذشته بحثی پیرامون اثبات امامت امیر المومنین(ع) را بیان کردیم که از طریق آیات و روایات این موضوع را اثبات کردیم. در این جلسه از طریق بررسی سنت نبوی این موضوع را اثبات خواهیم کرد.
دلایلی از سنت و سیره رسول خدا(ص) که دلالت بر امامت بلافصل امیر المومنین(ع) می کند.
رسول خدا(ص)، علی(ع) را در غیاب خویش جانشین خود در مدینه کرده؛ در لوامع الالهیه آمده است که در جنگ تبوک پیامبر (ص) وقتی می خواستند برای جنگ خارج شوند به امیر المومنین(ع) یک جمله ای فرمودند: «فإنّ المدینه لا تصلح إلاّ بی أو بک / زیرا که امور مدینه به غیر من یا تو سامان نخواهد یافت.» حضرت خود به جنگ رفتند و امیر المومنین(ع) را والی مدینه کردند در غیاب خودشان.
در شرح کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ص ۸۳ علامه حلی می گوید: « و خلف رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) علی بن أبی طالب (علیه السلام) على أهله و أمره بالإقامه فیهم،و أستخلف على المدینه سباغ بن عرفطه أخا بنی غفار،فأرجف المنافقون بعلی بن أبی طالب،و قالوا:ما خلفه إلا إستثقالا له و تخففا منه،فلما قال ذلک المنافقون،أخذ علی (علیه السلام) سلاحه ثم خرج حتى أتى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) و هو بالجرف،فقال: یا نبی الله،زعم المنافقون أنک إنما خلفتنی لأنک إستثقلتنی و تخففت منی.
فقال (صلى الله علیه و آله و سلم) :«کذبوا و لکنی إنما خلفتک لما ورائی،فارجع فاخلفنی فی أهلی و أهلک،أ فلا ترضىـیا علیـأن تکون منی بمنزله هارون من موسى،إلا أنه لا نبی بعدی»فرجع علی (علیه السلام) الى المدینه و مضى رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) على سفره
پیامبر(ص) برای شرکت در جنگی (تبوک) علی راجانشنین خود در مدینه قرار داد پس منافقان سخنان کذبی درباره علی(ع) و ماندن او در مدینه و شرکت نکردن او درجنگ می گفتند (منافقین کسانی نبودند که نمره یا شناسنامه داشته باشند همان افراد به ظاهر مومنی بودند که در میان مردم نیز زندگی می کردند. از صحبتهای شان متوجه نفاقشان می شوید) علی(ع) به سوی رسول خدا(ص) بیرون شد (یعنی مدینه را رها کردند) فرمود: ای فرستاده خدا منافقان گمان کردند که از آن رو شما مرا جانشین خود در مدینه قرار داده اید که همراهی من برای شما گران می آید و خواسته اید که من از شما دور باشم. پیامبر(ص) فرمود: دروغ گفته اند من تو را جانشین خود در آنچه پشت سرم واگذاشته ام قرار دادم پس بازگرد و به امور خلافت بپرداز. علی دوست نداری به منزله هارون که برای موسی بود برای من باشی «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً وَقَالَ مُوسَى لأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ / و ما با موسی ٬سی شب ٬وعده گذاشتیم ٬سپس آنرا با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم ٬به این ترتیب٬میعاد پروردگارش (با او) چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت : جانشین من در میان قومم باش و آنها را اصلاح نما ! و از روش مفسدان پیروی نکن» همان عبارت را پیامبر(ص) در باره حضرت علی(ع) به کار می برند (هَارُونَ اخْلُفْنِی).
علامه حلی می فرماید؛ هر گاه علی(ع) جانشین پیامبر(ص) در امور مدینه در آن حال باشدو پیامبر(ص) پیش از رحلت خود و نیز پس از آن او را از این مقام برکنار نکرده باشد ولایت او بر مدینه استمرار خواهد داشت (پیامبر(ص) در موقعیت های مختلف افراد مختلفی را والی شهرهایی کرده است اما آنها را برکنار کرده ، اما نفرموده تا وقتی من زنده ام علی(ع) برکناره و نفرموده بعد از رحلت من علی(ع) برکنار است) لذا ولایت او بر مدینه ثابت می شود و پس از رحلت پیامبر (ص) نیز باقی خواهد بود در نتیجه دیگران خلیفه پیامبر (ص) در امور مدینه نخواهند بود و چون خلافت غیر علی در امور مدینه منتفی باشد(با توجه به این شرایط بعد از رحلت پیامبر(ص) کسی نمی تواند ادعای خلافت بر مدینه را داشته باشد) خلافت غیر او نسبت به سایر قلمرو حکومت اسلامی به دلیل اجماع علمای اسلام منتفی خواهد بود.
اجماع علمای اسلام بر این مبنا است که هر کسی خلیفه پیامبر(ص) باشد خلیفه او در مدینه نیز خواهد بود یعنی دو خلیفه نداریم اگر کسی برای خلافت مسلمین انتخاب شود باید خلیفه مدینه هم باشد که پایتخت است درحالی که مدینه خود خلیفه دارد که این خلیفه امیرالمومنین(ع) می باشد و پیامبر(ص) هم ایشان را برکنار نکرده اند پس هیچ کسی غیر از امیرالمومنین(ع) نمی تواند خلیفه مسلمین باشد پس خلافت برای علی(ع) ثابت می گردد.
آنچه بیان شد؛ استدلال علامه حلی در کشف المراد است در رابطه با یکی از عملکردها و سنت و سیره پیامبر(ص) که از آن به این نتیجه می رسیم که امیر المومنین(ع) بعد از رسول مکرم اسلام(ص)خلافت بلافصل دارد.
سوال: آیا پیامبر(ص) برای دیگر شهرها والی تعیین نکرده بود؟
پاسخ: گفته نشود که پیامبر(ص) برای مدینه و دیگر شهرها نیز والی تعیین کرده است پس چرا آنها را شما امام نمی گیرید آنها هم خلیفه پیامبر بودند.
لایقال قد استخلف النبی جماعه علی المدینه و علی غیره ها و مع ذلک فالیاسوا ائمه عندکم
علامه حلی می گوید: ان بعضهم عزلهم علیه السلام و الباقون لَمْ یقل احد بامامه / بعضی از ایشان را پیامبر(ص) عزل کرده و در مورد دیگران هم اصلا کسی ادعای امامت نکرده است. (اصلا بحث بر سر این است که امام بعد از پیامبر(ص) ابوبکر است یا حضرت علی(ع). آن کسانی که در زمینه امامت در مورد ایشان بحث داریم امیرالمومنین(ع) است که می توانیم ادعا کنیم خلیفه بوده و پیامبر(ص) ایشان را عزل نکرده اند.)
تایید احکام حضرت علی(ع) توسط پیامبر(ص) دلیل دیگری بر جانشینی ایشان
۲ـ افعال دیگر؛
تقدیم حضرت علی(ع) در جنگهای گوناگون، در بسیاری از جنگها حضرت به عنوان فرمانده انتخاب می شدند و یا پرچمدار بوده اند. اینها همه دلیلی از سنت پیامبر(ص) است. در جنگ احد دست راست حضرت علی(ع) دچار مشکلی شده بود و نمی توانستند پرچم را بگیرند، دیگرانی پرچم را برداشتند، پیامبر(ص) علت اینکه شخص دیگری پرچم را برداشته است، جویا شدند که به ایشان گفتند، علی(ع) دستشان دچار مشکل شده است، فرمودند: پرچم را به علی بدهید و سپس فرمودند: یسارا علیٍ خیرٌ من ایمانکم / چپ علی از راست شما برتری دارد. (فاضل مقداد در لوامع الالهیه).
این خود حجتی است برای برتری امیر المومنین(ع) به دیگران. از این موارد در تاریخ اسلام بسیار است.
عقد اخوت میان رسول الله(ص) و حضرت علی(ع)؛ بسیاری از اصحاب بودند ولی پیامبر(ص) عقد اخوت را میان خود حضرت علی(ع) خواندند و این شاهدی است که امیرالمومنین(ع) دارای جایگاه ویژه ای است. (در جلسه گذشته در این باره توضیح دادیم.)
تزویج دختر خود (رسول الله(ص)) با حضرت علی(ع). اگر دیگرانی بودند که افضل، شایسته تر و بهتر بودند پیامبر(ص) درخترشان را به عقد آنها در می آوردند.
اینها مواردی است که می توان از سنت و سیره پیامبر(ص) استخراج کرد و نشان دهنده این است که حضرت علی(ع) نسبت به دیگر صحابه برتر بودند.
درست دانستن فتواها و تایید کردن احکامی امیرالمومنین(ع) میگفت. در خیلی از موارد کسانی که سوال داشتند پیامبر(ص) آنها را نزد حضرت علی(ع) می فرستاد یا اینکه امیرالمومنین(ع) حکمی می داد و پیامبر(ص) آن را تایید می کرد.
این تاییدات که در تاریخ بسیار دیده می شود همه دلیلی بر امامت امیرالمومنین(ع) است.
عزل ابوبکر از ابلاغ سوره برائت توسط جبرئیل
۳ـ وقتی رسول خدا(ص) برای ابلاغ سوره برائت (بَرَاءهٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ) ابوبکر را انتخاب کرد و وی را مامور کرد تا به سوی مردم برود و این سوره را بخواند در این فاصله جبرئیل نازل شد و گفت: لا یعدی انک الا انت او رجل منک / حق این مطلب ادا نمی شود و این سوره را کسی نباید ببرد مگر خودت یا مردی از خودت رسول خدا(ص) علی(ع) را صدا زد و فرمود: برو و مکتوب سوره برائت را بگیر و ابابکر را از این کار عزل کن. امیرالمومنین(ع) هم سوره را از ابوبکر گرفت و خود این سوره را برای مردم قرائت کرد.
وقتی ابوبکر به نزد پیامبر(ص) برگشت، گفت: هل نُزِلَ فیهِ شیءٌ / آیا چیزی در مورد من نازل شده. پیامبر(ص) فرمودند: بله جبرئیل نازل شد و گفته است یا خودت یا کسی از خودت با این سوره را ابلاغ کنی.
فاضل مقداد درلوامع الالهیه می گوید: وقتی برای تبلیغ یک سوره و ۴ آیه برای یک سری افراد محدود و خاص خداوند می گوید یا این رسالت را پیامبر(ص) انجام دهد یا مردی از خود ایشان پس تبلیغ شرع، دین و امور دین و دنیای مردم و احکام فراوان مسلما یا باید به دست خود رسول الله(ص) باشد و یا مردی از خود ایشان.
وقتی برای ابلاغ یک سوره خداوند می فرماید این وظیفه هر کسی نیست، خودت و یا مردی از خودت باید این کار را انجام دهد حال کل خلافت ، تبیین قرآن و …. پیامبر رها کرده است و بدون سرپرست گذاشته است
همچنین این واقعه صراحت دارد بر عدم صلاحیت ابوبکر . کسی که برای ابلاغ یک سوره صلاحیتش تایید نشده چگونه صلاحیت تفسیر قرآن را دارد و چگونه صلاحیت دارد بر امت اسلام حکومت کند. در صورتی که برای ابلاغ یک سوره هم صلاحیت او توسط خداوند تایید نشده است. (لوامع الالهیه، ص ۳۴۱).
این مبحث نیز در اینجا به اتمام می رسد و در جلسات آینده دلایل دیگر مانند معصوم بودن،افضلیت، اعلمیت را بررسی می کنیم.
منبع: سایت روضه الشهداء