چهاردهمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / افسانه غرانیق و …

شبهه ای که در زمینه وحی وارد شده است این است که پیغمبران همان نوابغ بشری اند؛  نابغه اند و نبوغشان یک رنگ و بوی دیگری  دارد در مسائل سیاسی نابغه اند خلاصه وحی را از این طریق زیر سئوال می برند یا می گویند بر پیغمبران وحی نمی شود بلکه این دریافت از جوشش ها و خروجی ها ی نفس خودشان است مثل یک شاعر که در مواقعی که حالش دگرگون شده است شعر می گوید و در واقع شعر از وجودش  می تراود، پیامبران نیز اینگونه اند در پاسخ به این شبهه میگوییم…

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم
الْحَمْدُ لِلّهِ الاَْوَّلِ فَلا شَىْءَ قَبْلَهُ، وَ الاْخِرِ فَلا شَىْءَ بَعْدَهُ، وَالظّاهِرِ فَلا شَىْءَ فَوْقَهُ، وَ الْباطِنِ فَلا شَىْءَ دُونَهُ. سپاس خدا را، اوّلى که پیش از او چیزى نبوده، و آخرى که پس از او چیزى نباشد، آشکارى که آشکارى فوق او نیست، و نهانى که چیزى نهان تر از او نمى باشـد.(نهج البلاغه، خطبه ۹۵)

اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى صَاحِبِ الدَّعْوَهِ النَّبَوِیَّهِ وَ الصَّوْلَهِ الْحَیْدَرِیَّهِ وَ الْعِصْمَهِ الْفَاطِمِیَّهِ وَ الْحِلْمِ الْحَسَنِیَّهِ وَ الشَّجَاعَهِ الْحُسَیْنِیَّهِ وَ الْعِبَادَهِ السَّجَّادِیَّهِ وَ الْمَآثِرِ الْبَاقِرِیَّهِ وَ الْآثَارِ الْجَعْفَرِیَّهِ وَ الْعُلُومِ الْکَاظِمِیَّهِ وَ الْحُجَجِ الرَّضَوِیَّهِ وَ الْجُودِ التَّقَوِیَّهِ وَ النَّقَاوَهِ النَّقَوِیَّهِ وَ الْهَیْبَهِ الْعَسْکَرِیَّهِ وَ الْغَیْبَهِ الْإِلَهِیَّهِ الْقَائِمِ بِالْحَقِّ وَ الدَّاعِی إِلَى الصِّدْقِ الْمُطْلَقِ کَلِمَهِ اللَّهِ وَ أَمَانِ اللَّهِ وَ حُجَّهِ اللَّهِ الْغَالِبِ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ الذَّابِّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ إِمَامِ السِّرِّ وَ الْعَلَنِ دَافِعِ الْکُرَبِ وَ الْمِحَنِ صَاحِبِ الْجُودِ وَ الْمِنَنِ الْإِمَامِ بِالْحَقِّ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمَانِ وَ خَلِیفَهِ الرَّحْمَنِ وَ إِمَامِ الْإِنْسِ وَ الْجَانِّ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِ.
چهاردمین جلسه هفتگی را در خدمت دوستان هستیم و تلاوت چهاردمین جزء قرآن را تقدیم به حضرت حجت می نماییم.
این
صلوات معروف خواجه نصیر هست، که مربوط به حضرات معصومین و چهارده معصوم ما هر جلسه  در حقیقت یکی از این فقرات را خوندیم و از طریق دعای توسل خواجه نصیر عرض ادب کردیم درهرهفته به یکی از این حضرات  معصومین این قسمت مربوط به آقا امام زمان معروف ترینش هست،خیلی ها فکر می کنن صلوات خواجه نصیر فقط همین قسمت  است در صورتی که شامل فقرات ذکر شده که مربوط به حضرات معصومین (ع)است هم می باشد .
آن چیزی که معروف به صلوات خواجه نصیر است در بین مردم این قسمت است و یک داستانی دارد که مستند آن را عرض کنم ؛ پیغمبر اسلام در عالم رویا یک تبصره ای به این صلوات افزوده است. حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمد باقر موسوی گلپایگانی فرزند مرحوم آیت الله العضمی آقای سید محمد رضا گلپایگانی رحمه الله علیه (پسر مرجع تقلید آیت الله گلپایگانی) در تاریخ ۷ دی ذی القعده الحرام ۱۴۱۴ هجری قمری برابر ۲۹ فروردین ۱۳۷۳ شمسی از حجت الاسلام رضوانی نماینده شیراز نقل کرد که گفت من به خواندن صلوات خواجه نصیر الدین طوسی (قدس سره) مداومت داشتم شبی حضرت خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله صلی الله علیه واله در خواب دیدم فرمودند صلوات را بخوان خواندم حضرت فرمودند درست نیست چند مرتبه دیگر خواندم ولی
پس از اتمام هر یک باز میفرمودند درست نیست عرض کردم چرا درست نیست حضرت فرمودند :بعد از کلمه(الشَّجَاعَهِ الْحُسَیْنِیَّهِ) بگویید (و الغیرت العباسیه) یعنی در خصوصیات حضرت حجت غیرت عموش عباس رو هم اضافه بکنید.
در جلس گذشته سوالی مطرح شد که پاسخ آن را مفصلاً در این جلسه بیان می کنیم.
سوال: اگر شیطان بر وحی تسلط ندارد و یکی از ویژگیهای وحی این است که همراه با یقین است، چرا پس حضرت ابراهیم (ع) سه بار خواب دید بعد رفت دستور را اجرا کرد، اگر وحی بوده آن خواب همراه با یقین بوده است پس در همان مرتبه اول باید می رفت اجرا می کرد دیگر دلیلی برای تکرار نبوده است؟
پاسخ : جوابی که در هفته گذشته مطرح شد میتواند جواب صحیحی هم باشد یعنی یک پاسخ این است که گفتیم  شاید در خواب فقط صحنه ی بریدن سر را دید چون قرآن می فرماید: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ / و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من من در خواب [چنین] مى‏بینم که تو را سر مى‏برم پس ببین چه به نظرت مى‏آید گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت (سوره صافات، آیه ۱۰۲)»حضرت ابراهیم می فرماید: من دیدم که دارم سر تو را می برم و تلقی حضرت این نبوده که این امر خداست وقتی که سه بار خواب تکرار شده تلقی حاصل شده که ظاهرا دستور بر این است که ما این کار رو انجام بدیم گفتیم که شاید بعد از خواب سوم این یقین حاصل شده چون درخواب امر به دستور نبوده و فقط صحنه را دیده است.
جواب دیگر را از المیزان مرحوم علامه طباطبایی بیان می کنیم: ایشان میفرمایند که ابراهیم در رویای خود فهمید که خدا او را امر بر قربانی اسمعیل کرده یعنی همان بار اول که صحنه را دید القا شد و دریافت حضرت ابراهیم در خواب این بود که این امر خداست و وحی است و باید سرِ فرزندم را بِبُرد وگرنه صرفه خواب دیدن دلیل بر جواز ذبح پسر نمی شود دیگر اینکه این  خواب نبوده است بلکه  حالتی از وحی بوده و  یقین حاصل شده یعنی در همان مرتبه  اول یقین پیدا کرده است.
علامه المیزان اشاره ایی به سه بار بودن خواب نکرده این خودش نکته است و در قرآن هم نیامده است «
إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى» من در خوابم دیدم سرتو را می بُرَم. اینکه سه مرتبه خواب تکرار شده است در روایات و در مسائل تاریخی بیان شده است. در صراحت قرآنی  به آن اشاره نشده است و علامه هم هیچ اشاره ای به سه بار نمی کند میگوید خواب می بیند در خواب هم تلقی میکند که باید وحی رو انجام بدهد و این عمل را انجام می دهد. « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ / و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من من در خواب [چنین] مى‏بینم که تو را سر مى‏برم پس ببین چه به نظرت مى‏آید گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت (سوره صافات، آیه ۱۰۲)»( ترجمه المیزان جلد ۱۷ ص۲۳۰)
آیت الله مکارم در تفسیر نمونه چنین می فرماید: ابراهیم(ع)میدانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از وسوسه های شیطانی به دور است اما با این حال دو شب دیگر همان خواب تکرار شد تا تاکیدی باشد بر لزوم این امر و فوریت آن . چرا سه بار خواب دیده؟ ۱- تاکید باشد    ۲- فوریت آن را  برساند یعنی وقتی سه بار دید مفهوم آن این است که این کار باید سریع انجام شود وگرنه از همان اول یقین حاصل شده است.(تفسیر نمونه ج ۱۹ ص ۱۱۱)
در مجمع البیان مرحوم شیخ طبرسی چند تا قول نقل کرده :۱- خوابِ پیامبران حجت است یعنی همینی که خواب دید حجت برایشان  تمام شد ۲- مرحوم شیخ طبرسی می فرماید: بهتر است بگوییم در بیداری این دستور به او داده شده بود و بعدا در خواب به آن امر تاکید شده اگر در بیداری امر نشده بود جایز نبود که بر مبنای خواب عمل کند و همچنین از قول مفسرین و بعضی از بزرگان اهل سنت نقل کرده  است که اگر پیامبران در خواب بینند کاری را انجام می دهند آن خواب حق است اگر در خواب بینند یک فعلی را انجام می دهند این دلیل بر حق بودن آن خواب است.( ترجمه مجمع البیان ج ۲۱ ص ۲۵) فکر می کنم زیباترین جواب،پاسخ تفسیر نمونه است.
دوستانی که علاقه مندند قرآن را یک دور با تفسیر بخوانند به هیچ وجه المیزان پیشنهاد نمی شود، المیزان تخصصی است نیازمند درس و بحث است و کسانی که طلبه اند یا دانشجوی این رشته هستند از آن استفاده می کنند؛ اما برای عموم مردم تفسیر نمونه بسیار عالی است .

بحث دیگری که مطرح می شود، بحث آیات شیطانی است؛ در جلسه گذشته بیان شد که در ساحت وحی شیطان ورود ندارد پس این داستان آیات شیطانی و غرانیق چیست؟
داستان این است که بعضیها در عالم اسلام و متاسفانه در دنیای اهل تسنن  روایتی را نقل کرده اند که جبرئیل آیه ای را بر پیامبر(ص) نازل می کرد در همین حین شیطان آمد چند آیه هم او گفت و پیغمبر(ص) فکر کرد آنها نیز آیات قرآن و کلام خداست وبرای مردم خواند بعد از این آیات هم سجده کردندو اون آیات پیرامون بت ها بود و جبرئیل داشت اسم بت ها را می برد که آنها را بگو یکباره شیطان آمد نام دو بت دیگر هم اضافه کرد وگفت اینها شفاعت می کنند،پیغمبر(ص) هم آنها را خواند با این تصور که این آیات سخنان خداست و مردم هم شنیدن و بعد پیامبر سجده کرد و مردم هم سجده کردند یعنی  پیامبر بت ها را تایید کرد.
در ادامه داستان می گویند: جبرئیل نازل شد گفت پیامبر(ص) بخوان: خواند و گفت اینها را که من نگفتم  بلکه کار شیطان بوده و آیات را تصحیح کرد.
یک داستان خیلی ساختگی وبی پایه معروف شده به آیات شیطانی که بعضی ها میگویند این آیات شیطانی هم که سلمان رشدی ملعون نوشت را از این داستان برداشت کرده است.
شیعه به هیچ وجه این را قبول ندارد بلکه اهل سنت این داستان را آورده ، حال باید از ایشان پرسید که این چه پیغمبری است که شما قبول دارید که فرق بین جبرئیل و شیطون رو نمی فهمد چگونه می شود  به این آدم اطمینان کنیم به عنوان پیغمبر؟ از کجا معلوم آیات دیگر را شیطان نگفته باشد؟ اصلا همه ی بساط قرآن و وحی با همین یک روایت جعلی به هم میریزد .
حالا جالب این است که این داستان در تفاسیراهل سنت ذیل این آیه نقل شده بود« وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ / هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هرگاه آرزو مى‏کرد [و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى‏ریخت‏]، شیطان القائاتى در آن مى‏کرد؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان مى‏برد، سپس آیات خود را استحکام مى‏بخشید؛ و خداوند علیم و حکیم است‏.(سوره حج، آیه ۵۲)»
آیه ای که هفته ی قبل خواندیم و بیان شد که هر وقت شیطان می خواهد القا بکند خدا القای شیطان را نسخ می کند و۲الی ۳  معنا برای آیه ذکر کردیم و نتیجه گرفتیم که در هر صورت آیه بیان می کند که شیطان ورود پیدا میکند به قلب مردم  و وسوسه میکند که حرف وحی را نپذیرند و خدا هم آنها را از بین می برد وخیلی از مردم هم وحی رو می پذیرند وکار توحید در عالم پیش می رود.
این آیه، آیه کلیدی قرآن است که هر وقت شیطان می خواهد القا بکند خدا نسخش می کند و آن را از بین می برد ولی اهل سنت ذیل همین آیه روایت می آورند که اتفاقا شیطان یک بار هم ورود کرده و این بر می گردد به عدم اعتقاد صحیح اهل سنت درباره عصمت همه انبیا حتی پیغمبر و اعتقاد بر خدشه دار بودن عصمت انبیاء دارند.
به نقل از ترجمه المیزان ج ۱۴ ص۵۶۰ تا ۵۶۲ از درالمنصور یکی از معتبرترین کتب تفسیراهل سنت که حتی علمای شیعه هم خیلی به آن رجوع می کنند،  سیوطی آورده است و در حقیقت این کتاب تفسیر روایی اهل سنت است  که ذیل همه آیات قرآن روایات آورده، که ابن جریر و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه به سندى صحیح از سعید بن جبیر روایت کرده‏اند که گفت: رسول خدا (ص) سوره” و النجم اذا هوى” را در مکه خواند تا این آیه:” أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى، وَ مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى‏” همین که این آیه را خواند شیطان به زبانش انداخت و گفت:” و غرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى” و اهل مکه گفتند: تا کنون خدایان ما را به نیکى یاد نکرده بود و او خودش به سجده افتاد مردم هم سجده کردند. آن گاه جبرئیل بیامد و گفت: آنچه را که من بر تو نازل کردم بخوان. رسول خدا (ص) خواند تا رسید به” تلک الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى” جبرئیل گفت: من این جمله را نازل نکرده‏ام، این از شیطان است، پس این آیه نازل شد:” وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ …” خیلی از بت پرستان مکه مشرکند خدا را به عنوان خالق قبول دارند و بت ها را دارای مقام و منزلتی در نزد خدا می دانند و به شفاعت بتها قائلند بدون اجازه خدا ما فکر میکنیم بت پرستی یعنی اینکه  بگوییم خالق ما غیر از خداست در حالیکه اینگونه نیست بلکه بت پرستان به الله معتقد بودند یعنی میگفتند این بت در نزد خدا عزیز است باید برای او قربونی کرد در صورتی که خدا میگفت من شفاعت قائلم ولی شفاعت کسیکه خودم میگویم ؛ اختلافات بت پرستی و توحید یک جاهایی اینگونه است. خدا میگوید شفاعت امام حسین (ع) را می پذیرد ولی شما شخص دیگری را شفیع بدانید این هم  می شود بت پرستی چون بت هم موضوعیتی از طرف خدا نداشته است،
یعنی این روایت را بیان می کنند که این آیات بوده است و شیطان این کار را انجام داده است پس از آن خدا آیه ۵۲ سوره حج را فرستاد و فرمود:اتفاقا  بقیه انبیا هم اینگونه بوده اند و هر وقت جبرئیل می خواست بیاید شیطان القا می کرد پس از آن خدا
آن را  برطرف می کرد یعنی دقیقاً روایت را جایی بیان می کنند که نه تنها
عصمت پیغمبر خدشه دار میشود بلکه بر عصمت تمامی انبیا خدشه وارد میشود و همه نبوت با همین یک روایت دچار مشکل می شود اهل سنت شان نزول آیه ای که ما درباره آن بحث کردیم که اثبات میکند شیطان ورود به ساحت وحی ندارد  را به گونه ای بیان می کنند که  اتفاقا این آیه برای این نازل شده که شیطان القا کرد بر پیامبر و خدا گفت غصه نخور به بقیه هم القا کرده، این یکی از الطاف برادران عزیزمان در دُرُ المنصور است؛ مؤلف این روایت به چند طریق از ابن عباس و جمعى از تابعین روایت شده، و جماعتى از تابعین از جمله حافظ ابن حجر آن را صحیح دانسته ‏اند.
علامه در پاسخ می فرماید: و لیکن ادله قطعیى که دلالت بر عصمت آن جناب دارد متن این روایت را تکذیب مى‏کند هر چند که سندش صحیح باشد، پس ما به حکم آن ادله لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنین خطایى بدانیم. علاوه بر این که این روایت شنیع‏ترین مراحل جهل را به آن جناب نسبت مى‏دهد براى اینکه به او نسبت مى‏دهد که نمى‏دانسته جمله” تلک الغرانیق العلى …” کلام خدا نیست و جبرئیل آن را نیاورده و نمى‏دانسته که این کلام کفر صریح و موجب ارتداد از دین است. تازه این نادانى‏اش آن قدر ادامه یافته تا سوره تمام شده، و سجده آخر آن را به جا آورده باز هم متوجه خطاى خود نشده تا جبرئیل نازل شده، دوباره سوره را بر او عرضه کرده و این دو جمله کفرآمیز را هم جزو سوره خوانده است. آن وقت جبرئیل گفته من آن را نازل نکرده‏ام. از همه بدتر اینکه جبرئیل آیه” وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ …” را نازل کرده، و نظایر این کفر را براى همه انبیاء و مرسلین اثبات نموده است.
از همین جا روشن مى‏شود که توجیه و عذرى که بعضى به منظور دفاع از حدیث درست کرده‏اند باطل و عذرى بدتر از گناه است و آن این است که” این جمله از آن حضرت سبق لسانى بوده و شیطان در او تصرفى کرده که در نتیجه دچار این اشتباه و غلط شده” براى اینکه نه متن حدیث را مى‏گوید و نه دلیل عصمت چنین خطایى را براى انبیاء جایز مى‏داند.
علاوه بر اینکه اگر مثل چنین تصرفى براى شیطان باشد که در زبان رسول خدا (ص) تصرف نموده، یک آیه و یا دو آیه غیر قرآنى به عنوان قرآن به زبان او جارى سازد، دیگر اعتمادى در کلام الهى باقى نمى‏ماند، چون ممکن است کسى احتمال دهد بعضى از آیات قرآن از همان تصرفات بوده باشد، و رسول خدا (ص) آن طور که داستان غرانیق مى‏گوید آن آیات را قرآن پنداشته، آیه” وَ ما أَرْسَلْنا …” کاشف دروغ بودن یکى از آنها- یعنى همان قصه غرانیق- و سرپوش بقیه آنها باشد.
و یا احتمال دهد که اصلا داستان غرانیق کلام خدا باشد و آیه” وَ ما أَرْسَلْنا …” و هرآیه دیگرى که منافى با بت‏پرستى است از القائات شیطان باشد و بخواهد با آیه مذکور که داستان غرانیق را ابطال مى‏کند بر روى بسیارى از آیات که در حقیقت القائات شیطانى فرض شده سرپوش بگذارد که با این احتمال از هر جهت اعتماد و وثوق به کتاب خدا از بین رفته رسالت و دعوت نبوت به کلى لغو مى‏گردد. و ساحت مقدس حق تعالى منزه از آن است.
علامه بحث میکند با این شان نزولی که تراشیدن دیگر اعتمادی به قرآن و پیامبر(ص) و اعتمادی به هیچ کدام از کتب الهی نیست از کجا معلوم آیات دیگر قرآن را نیز شیطان نگفته باشد از کجا معلوم پیامبر دریافت دیگری نداشته باشد  یا اینها وهم نبوده باشد؛ پیغمبری که بین جبرئیل و شیطان تفاوتی قائل نیست شاید خیال پردازی کرده باشد. شیعه به این داستان می گوید افسانه غرانیق.
سئوال: وقتی که وحی توسط جبرئیل نازل شد خود مردم که باگوش خودشون صحبت جبرئیل رو نشنیدند بلکه از لسان پیامبر شنیدند ما آیه قرآن داریم که «ان هو الا وحی یوحی» و غیر از وحی که بیان دیگری گفته نمی شود پس آیا با همین آیه نیز می توان این افسانه را رد کرد؟
پاسخ: بله با خیلی از آیات قران می توان به این افسانه پاسخ داد و در جلسه گذشته بیان کردیم جبرئیل به قلب خود پیغمبر آیات را  نازل می کرد.
علامه در واقع بحث عقلی کرده و میفرماید این آدمی که فرق جبرئیل و شیطان رو تشخیص نمی دهد و نمی فهمد کدام کلام خداست و کدام کلام شیطان است، شما به این آدم اطمینان می کنید ؟ نمی توان به عنوان پیغمبر به این آدم اطمینان کرد.البته با قرآن و روایات هم می توان این شبهه را پاسخ داد دکتر میرباقری: آنقدر خلفای سه گانه اشتباهات فاحش و فجیع دارند که  خود نیز بر آن معترفند و در کتب شان هم بیان می کنند، برای اینکه بگویند بین ایشان و پیغمبر فاصله ای نیست عصمت پیغمبر رو خدشه دار می کنند.

شبهه دیگری که در زمینه وحی وارد شده است این است که پیغمبران همان نوابغ بشری اند؛  نابغه اند و نبوغشان یک رنگ و بوی دیگری  دارد در مسائل سیاسی نابغه اند خلاصه وحی را از این طریق زیر سئوال می برند یا می گویند بر پیغمبران وحی نمی شود بلکه این دریافت از جوشش ها و خروجی ها ی نفس خودشان است مثل یک شاعر که در مواقعی که حالش دگرگون شده است شعر می گوید و در واقع شعر از وجودش  می تراود، پیامبران نیز اینگونه اند و وحی در حقیقت همان قوای قوی نفس اوست که از آن تعبیر به وحی می شود.

بهترین جواب رو از متکلم بزرگ قرن حاضر حضرت آیت الله سبحانی در این باره بیان می کنند؛ ایشان شبهه را دو بخش کرده  و در اصل ۶۱عقاید امامیه آن را بیان می کنند (ما قبلا گفتیم یکی از منابع ما  در این  درس و گفتار همین کتاب عقاید امامیه آقای سبحانی است) ایشان می فرمایند: کسانى که مى خواهند هر چیز را با مقیاسهاى مادى و ابزار حسى بسنجند و حقایق غیبى را در قوالب حسى محصور کنند، وحى الهى را به صورتهاى گوناگون توجیه کرده اند، که همه آنها از نظر ما باطل است. ذیلاً به نقل و نقد این گونه توجیهات مى پردازیم.
الف ـ گروهى از نویسندگان، پیامبران را از نوابغ بشر دانسته و وحى را محصول تفکر و اعمال حواس باطنى آنان پنداشته اند. به پندار این گروه،حقیقت روح الامین، روح و نفس پاک این دسته از نوابغ، و کتاب آسمانى نیز همان افکار بلند و والاى آنهاست.
این گونه تفسیر از وحى، نشانه خودباختگى در مقابل دانش تجربى جدید است که تنها به روشهاى حسى اعتماد دارد. مشکل مهم این نظریه آن است که با سخنان پیامبران الهى منافات دارد، زیرا آنان پیوسته اعلان مى کردند که آنچه براى بشر آورده اند جز وحى الهى چیزى نیست بنابر این، لازمه تفسیر فوق این است که پیامبران افرادى دروغگو باشند، و این با مقام والا و راستى و درستى آنان که تاریخ از آن خبر داده است، سازگار نیست.
به دیگر سخن: مصلحان دوگونه اند: مصلحانى که برنامه خود را به خدا نسبت داده اند، و مصلحانى که برنامه خود را زاییده افکار خویش معرفى مى کنند، و چه بسا هر دو گروه نیز دلسوز و خیرخواه باشند. بنابر این نمى توان این دو صنف مصلح را یکى دانست.
ب – گروهى دیگر، به همان انگیزه که در نظریه پیشین بیان شد، وحى را نتیجه تجلى حالات روحى پیامبر مى دانند. به ادعاى اینان، پیامبر به علت ایمان استوارى که به خدا دارد، در سایه عبادت بسیار خویش، به مرتبه اى مى رسد که یک رشته حقایق عالى را در درون خود مى یابد، و تصور مى کند که از جهان غیب بر او القا شده است، در حالیکه دریافتهاى مزبور مبدء و سرچشمه اى جز نفس او ندارد. صاحبان این نظریه اظهار مى دارند که ما در راستگویى پیامبران شک نداریم و معتقدیم که آنان حقیقتاً یک رشته حقایق برین را مشاهده مى کنند، ولى سخن در منشأ این حقایق عالى است،پیامبران تصور مى کنند این حقایق از عالم بیرون و جهان غیب به آنان القا شده است، در حالیکه سرچشمه آن همان نفس آنان است.( سیّد محمّد رشید رضا، وحى محمّدى، ص۶۶٫)
(آقای سبحانی این را نقل کرده از  کتاب «وحی محمدی» نوشته سید محمد رشید رشید رضا ص ۶۶ که از مفسران بزرگ اهل سنت است و اخوان مسلمین از لحاظ فکری کلامی وعقایدی وامدار اینهاست. المنار یکی از تفاسیر مهم اهل سنت است در مسائل اجتمایی که روحیه روشنفکری هم دارند یعنی اسلام خواه متجددند)
آقای سبحانی در پاسخ می فرمایند: این نظریه، سخن جدیدى نیست، بلکه ارائه یکى از نظریات دوران جاهلیت درباره وحى، منتها با پوششى جدید است. حاصل این نظریه آن است که وحى نتیجه تخیّل پیامبران و فرو رفتن آنان در خویشتن است،و آنان از کثرت تفکر درباره خدا و عبادت و اندیشه اصلاح بشر، ناگهان حقایقى را در برابر خود مجسم مى بینند و گمان مى کنند که از عالم غیب بر آنان القا مى شود، و این به نحوى همان تصور عرب جاهلى درباره وحى است که مى گفتند: (أَضْغاثُ أَحْلامِ) (انبیاء/۵): یعنى وحى افکار آشفته اى است که پیامبر مى بیند.
قرآن در آیات دیگر این نظریه را بشدت رد کرده و مى گوید: اینکه پیامبر مدعى دیدن فرشته وحى است راستگوست، نه قلب او خطا کرده و نه چشمش، چنانکه مى فرماید: (ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأى). نیز مى فرماید: (ما زاغ البَصَرُ وَ ما طَغى) (نجم ۱۱و۱۷): دل آنچه را که چشم دید، تکذیب نکرد و هرگز دیدگان او لغزش نیافت و خطا نرفت. یعنى واقعاً فرشته وحى را دید، هم با دید ظاهر و هم با دید باطن.
پاسخ دیگری که ما برای این شبهه بیان می کنیم این است که از خصوصیات نوابع است که ایشان با هم اختلاف نظر دارند و تکذیب نظریه ها و فرضیه ها نشان دهنده این است که اختلاف بین نوابغ وجود دارد یا در فلاسفه بزرگ مانند ابن سینا که در کودکی اجتهاد اخذ کرده است و علامه حلی نیز در کودکی حکم اجتهاد گرفته است، اینان نابغه اند، و حتی می توان درباره فلاسفه مان اینگونه بگوییم که ایشان همگی  نابغه اند،ولی یکدفعه یکی اصالت را به ماهیت نسبت میدهد و دیگری به وجود نسبت میدهد و میشود اصالت الماهیه و اصالت الوجود و بین ایشان اختلافات اساسی ایجاد می شود و اما بین پیغمبران و تمام انبیاء حرف همه ایشان یکی بوده است و  این یک تفاوت عمده بین نابغه ها و پیغمبراست .
نوابغ در محیط های علمی  و درسی و آکادمیک  و حوزه ها بروز و ظهور پیدا میکنند اما پیغمبران ما چوپانی می کردند و اصلا خدا اینگونه قرار داده که بعدها کسی نگوید این نابغه است  یعنی هیچ کدام از پیغمبران از مکتب و حوزه ها بروز نکردند و این که قرآن بر اُمی بودن پیامبر(ص)  تاکید میکند برای این است که اصلا هنر پیغمبری اینجاست که مشخص می شود.
نگارمن که به مدرسه نرفت وخط ننوشت           به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
پس جایگاه وحی مشخص می شود و برای این قرآن تاکید میکند و می فرماید:« وَمَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ  /و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى‏خواندى و با دست [راست] خود [کتابى] نمى‏نوشتى و گر نه باطل‏اندیشان قطعا به شک مى‏افتادند (سوره عنکبوت، آیه ۴۸)»و صراحتاً بیان می کند که تو اصلا چیزی ننوشته بودی تا این زمان؛ برای اینکه اگرتو چیزی نوشته بودی اهل باطل شک می کردند و می گفتند این نابغه است و به همین دلیل  پیغمبر ما خواندن ونوشتن نمی دانست بعضی از علما که اُمی بودن پیغمبر را زیر سئوال می برند و می گویند پیغمبر همه چی را می دانسته، حواسشان نیست که اگر این را بگوییم، میگویند نابغه بوده. آیه قرآن تصریح میکند بی سواد نه به معنای اینکه جاهل بوده است ، نه ایشان جاهل نبوده ولی نوشتن وخواندن نمی دانستند حالات نفس هم نیست به این دلیل که این حالات که برای عرفا  پیش میاد در یک مقام خلصه ای و یک مقام تفکری و در حال خاصی بروزمی کند؛ در حالیکه پیغمبر در حال جنگ بود یکدفعه وحی نازل می شد.
ترشحات نفس وخروجی های وجودی شما بله باید در عبادت و حال خاصی بروز کند. اگر پیغمبر می رفت در غارحرا عبادت می کرد بعد این سخنان را بیان می کرد شاید می شد بگوییم این سخنان از خود اوست ولی در وسط جنگ یکدفعه قرآن می خوند،  اصلا حال عبادت و اطاعت و خلصه و تفکر نبوده بلکه در حال جنگ وحی بر پیامبر نازل می شدو ایشان می ایستاد و خیس عرق می شد، می لرزید در گرمای جزیره العرب و دچار تب و لرز می شد و آیات را می خواند، پس مشخص خود حضرت این سخنان را بیان نمی کردند.و تاریخ هم این را به راحتی نشان میدهد.
انشااله از بیان این مطالب بهره مند شویم و بیشتر با دینمان آشنا شویم.
از جلسه آینده بحث دیگری آغاز می شود با این موضوع که این پیامبران باید سه خصوصیت داشته باشند:۱ـ نصب الهی۲ـ علم الهی۳ـ ضمانت الهی (عصمت) و در جلسه بعد نیز موضوع معجزه را بیان خواهیم کرد.

رزومه

دکتر حسین محمدی فام متولد سال ۱۳۵۸ در تهران می باشد که تحصیلات خود را در رشته الهـیات و معارف اسلامی گذرانده است. کارشـناسـی علوم قرآن و حدیـث، کارشــناسـی ارشد تفسیــر قرآن و

دکتـری تخصـصـی مذاهـب کلامـی، مقاطع تحصیـلی ایشـان اسـت.

وی از نـوجــوانـی به مـــداحـی اهـل بـیـت علیـهم الـسـلام‌ پـرداخـتـه و

هم اکنون مدیر هیأت (حسینیه) و مجموعه مذهبی فرهنگی روضة الشـهدا است.سخنرانی، تـدریس دانشـگاه، مدیریت کانال تـلگرامی “مـداحـی عالـمـانـه”  و کـانـال تـخـصـصـی “عـقـائد امامیه” ، مـشـاوره

مـــذهـبـی و خــانـوادگـی، ســرودن شـعـر و تــربـیـت شـاگـرد، از دیــگــر

فعالیت های ایشان است.

love making pics indianpornvideos.pro tamil aunty nude photo indian sex 3gb indiansexgate.pro tamil xxx indian sexy hd video hd dirtyindianporn.mobi college girls xnxx sex vedios kowalsky freesexyindians.pro sesvidio sex videos in tamil nadu indiansexpussy.pro forced defloration
free desi sex scandal indiansexmovies.mobi bur ki chudai naked kerala hindisexmovies.pro mumbai hotel sex indian girl ki chut originalindianporn.mobi sex videosfreedownloads xnxx condom justindianporn.pro x videos beautiful porn videos live imhoporn.com real pornhub xvideos best porn videos machine porneff.com redwap indian porn

تلفن روابط عمومی روضة الشهدا:   09329431910

تلفن کانون فرهنگی روضة الشهدا: 02144431828

تلفن مرکز نیکوکاری روضة الشهدا: 02144431463

 

کلیه حقوق محفوظ است

Template Design:Dima Group