چهل و پنجمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / راه تعیین امام از نظر شیعه امامیه
از نظر شیعه تنها راه تعیین امام نصب الهی است یعنی پیامبر(ص) هم نمی تواند خودش امام را از جانب خود نصب کند ؛ نظام شریعت به گونه ای است که امامت که در این نظام محوریت دارد از طریق خداوند تعیین و نصب می شود و توسط پیامبر(ص) اعلام می گردد.
اعوذُ بالله مِنَ الشیطان الرّجیم
بسمالله الرّحمن الرّحیم
الحمدالله رب العالمین باری الخلائق الاجمعین باعث الانبیاءوالمرسلین ثم صلاه وسلام علی سیدنا ونبینا العبد الموید والرسول مسدد والمصعد امجد ابی القاسم محمد(ص) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
جلسه چهل و پنجم را در محضر خواهران و برادران گرامی هستیم و انشاءالله در طول هفته جزء ۱۵ را تلاوت کرده و ثواب آن را نثار حضرت امیر المؤمنین(ع) می نماییم.
قال الامام علی(ع): «لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا اَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِیِّ مِنَ الاُْمُورِ/ نسبت به مردم، زیاد خرده گیری نکنید، و قدر خود را با کناره گیری از کارهای پست بالا برید.»
(«تداقوا» از دقیق شدن می آید) این کار باعث می شود شأن انسان پایین بیاید و درست نیست که از ریز و درشت زندگی دیگران خبردار باشیم. یک سری از امور هستند که امور کم اهمیتی هستند نسبت به اینها باید بی توجه باشیم؛ مومن باید افق نگاهش به سمتی با شد که به طور مثال اگر همسایه اش تا چند روز پیش سوار بر ماشین مدل پایین می شد و امروز آن را تعویض کرده برای او مهم نباشد. اصلا مومن این مسائل ریز را نمی بیند نه اینکه می بیند و خود را به ندیدن می زد. مومن به فکر آخرت خودش است که باید تا ابد (ما متوجه معنا و مفهوم این کلمه ابد نیستیم ) در آنجا بماند و به فکر آباد کردن آن است نه درگیر این که چه کسی دنیایش آباد شد. حضرت می فرماید شأن خود را با تغافل از امور زندگی مردم بالا ببرید.
ما در بحث سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه به مبحث بسیار مهم امامت که ستون عقاید شیعه امامیه است رسیدیم. در این جلسه در ادامه مباحث امامت؛ راه تعیین امام در شیعه و اهل سنت را بیان می کنیم.
پیرامون راه تعیین امام از نظر شیعه کلیاتی درجلسات گذشته بیان شده است ؛ دراین جلسه علمی تر ودقیق تر این مبحث را ادامه می دهیم و بعد هم اگر مجال باشد گزارشی از راههای تعیین امام در اهل سنت را هم بیان خواهیم کرد.
از نظر شیعه تنها راه تعیین امام نصب الهی است یعنی پیامبر(ص) هم نمی تواند خودش امام را نصب کند است نظام شریعت به گونه ای است که امامت که در این نظام محوریت دارد از طریق خداوند تعیین و نصب بشود و توسط پیامبر(ص) اعلام بشود. ما از طریق فرمایش قرآن متوجه می شویم که باید « مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ / آنچه خدا از [دارایى] ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید از آن خدا و از آن پیامبر [او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وى] و یتیمان و بینوایان و درراهماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است (سوره حشر، ایه ۷)» « وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى / و از سر هوس سخن نمىگوید / این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست (سوره نجم، آیه ۳و۴) » آنچه را که رسول فرموده بپذیریم و اگر رسول الله(ص) کسی را نصب کرد باید بدانیم نظر خداوند متعال است چون ایشان هر چه می گویند براساس وحی است.
نکته ای در عقاید شعیه وجود دارد و آن بیعت کردن با امام است، وقتی امام منصوب می شود همه باید با او بیعت کنند. مانند پیامبر(ص) که پس از معرفی حضرت علی(ع) در روز عید غدیر با او بیعت کرد و حتی زنها نیز در طشت آبی با ایشان بیعت کردند. بیعت به معنای پذیرش و تن دادن به آن ولایتی است که خدا منصوب کرده است. بیعت به معنای رای گیری و دموکراسی که امروز مرسوم شده است نیست بلکه بیعت به معنای «بخ بخ اصحبت مولای و مولای کل مومن (سخن خلیفه دوم در زمان اعلام خلافت امیرالمؤمنین(ع) در روز عید غدیر) » بیعت در واقع یک اعلام وفاداری است وگرنه تعیین با خداست.
دلایل شیعه در این رابطه عبارتند از؛
۱ـ عصمت و افضلیت ؛
به دلایلی که در جلسات گذشته بیان شد امام باید معصوم وافضل باشد و فقط خدا توانایی شناخت این دو صفت را در وجود انسانها دارد، عصمت و افضلیت برای مردم امری مخفی است.
۲ـ دلایل قرآنی؛
مبنی بر وجوب نصب امام توسط خداوند، در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که وجوب نصب امام از طریق خدا را بیان می کنند؛ خداوند در بعضی آیات به حضرت آدم(ع) و در برخی آیات دیگر به حضرت داوود(ع) و حضرت ابراهیم (ع) در این باره سخنانی فرموده است.
نمونه ای از این آیات بیان می شود؛
ـ «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ / و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو [تو را] تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم فرمود من چیزى مىدانم که شما نمىدانید (سوره بقره ،آیه ۳۰)»
ـ « یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ / اى داوود ما تو را در زمین خلیفه [و جانشین] گردانیدیم پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به در کند در حقیقت کسانى که از راه خدا به در مىروند به [سزاى] آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابى سختخواهند داشت (سوره ص، آیه ۲۶)» جعل پیامبر توسط خدا صورت می گیرد و به همین ترتیب اثبات می شود جعل امام توسط خدا صورت می گیرد.
در رابطه با بحث حضرت ابراهیم اصل موضوع در رابطه با امامت است؛
ـ «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ / و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشواى مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمىرسد(سوره بقره، آیه ۱۲۴)»
امامت را خداوند باید نصب کند.
پس تنها قصد معرفی ندارد ، فعل «جَعَلَ» چه در نظام تکوین وچه درنظام تشریع حکم است یعنی خداوند قرار می دهد .
پس به این نکته باید توجه داشت علاوه براینکه یک سری آیات جعل رهبر را برعهده خدا گذاشته است در آیات دیگری نیز می فرماید وقتی خدا چیزی را انتخاب می کند مردم حق تغییر ندارند؛ آیه آن را در جلسات گذشته درحدیث امام رضا(ع) بیان کردیم.
ـ «وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ / و پروردگار تو هر چه را بخواهد مىآفریند و برمىگزیند و آنان اختیارى ندارند منزه استخدا و از آنچه [با او] شریک مىگردانند برتر است (سوره قصص، آیه ۶۸)» شرک در این آیه به معنی شرک در ولایت است.
گاهی شرک در توحید است یعنی یا خدا را قبول ندارد و یا اینکه بتها را شریک با خدا می گیرند. ولی گاهی اوقات با خدا مشکلی ندارند بلکه آنکسی را که خدا تعیین کرده به عنوان امامت قبول ندارد و این می شود شرک در ولایت.
۳ـ روایات
یکی از این دسته احادیث؛حدیث امام رضا(ع) است که در سه جلسه گذشته بیان شد؛ همچنین پیامبر اکرم(ص) در یک دسته روایاتی فرموده اند: همانطور که نور نبوت و جایگاه و مصداق نبوت از قبل از خلقت آدم مشخص و معین بوده امامت هم همین گونه است. ما در اینجا به ذکر نمونه ای از آن بسنده می کنیم.
آیت الله میلانی در سلسله پژوهش هاى اعتقادى، نقش شورا در امامت، ص ۲۰ می نویسد:
این موضوع در حدیثى که به «حدیث نور» نامیده شده و در میان شیعه و اهل سنّت مشهور و معروف است از رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله نقل شده است. متن این روایت نورانى بنا بر یکى از نقلهاى آن چنین است:
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله فرمود: کنت أنا وعلی نوراً بین یدی اللَّه تعالى قبل أن یخلق آدم بأربعه عشر ألف عام، فلمّا خلق اللَّه آدم، قسّم ذلک النور جزئین، فجزء أنا وجزء علی؛ چهارده هزار سال پیش از آفرینش آدم، من و على نورى در پیشگاه خداوند متعال بودیم. هنگامى که خداوند متعال آدم را آفرید، آن نور را به دو بخش تقسیم فرمود؛ بخشى من بودم و بخشى على بود.
نبوت و ولایت یک نور بوده است.
این حدیث را بزرگان اهل تسنّن از جمله:
۱٫ احمد بن حنبل؛ ۲٫ ابو حاتم رازى؛ ۳٫ ابن مردویه اصفهانى؛ ۴٫ ابو نعیم اصفهانى؛ ۵٫ ابن عبدالبرّ قرطبى؛ ۶٫ خطیب بغدادى؛ ۷٫ ابن عساکر دمشقى؛۸٫ عبدالکریم رافعى قزوینى، پیشواى بزرگ اهل تسنّن؛ ۹٫ شیخ الاسلام ابن حجر عسقلانى.
و گروهى دیگر توسّط عدّهاى از اصحاب رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله از آن حضرت نقل کردهاند که برخى از سندهاى این روایت صحیح است. (مناقب على علیه السلام: ۱۷۸ و ۱۷۹، حدیث ۲۵۱، محبّ طبرى نیز این حدیث را در الریاض النضره: ۳/ ۱۰۳ و سبط ابن جوزى در تذکره الخواص: ۵۰ و ۵۱ از احمد بن حنبل نقل کردهاند. حافظ گنجى نیز این حدیث را در کفایه الطالب: ۳۱۴ از ابن عساکر و خطیب بغدادى نقل مىنماید. این حدیث در نظم درر السمطین: ۷/ ۷۸ و ۷۹، فرائد السمطین: ۱/ ۳۹ و ۴۰، المناقب خوارزمى: ۱۴۵، المناقب ابن مغازلى: ۸۷ و ۸۹ و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ۹/ ۱۷۱ نیز آمده است.)
در بعضی از کتب اهل سنت در ادامه روایت مذکور آمده است؛
فجعل فیّ النبوّه وفی علیٍّ الخلافه؛ « المناقب ابن مغازلى: ۸۷ و ۸۹» خداوند نبوّت را در من و خلافت را در على قرار داد. (نصب ولایت قبل از خلقت آدم توسط خدا صورت گرفته است)
در بعضى دیگر نیز آمده است: فجعل فیّ الرساله وفی علیٍّ الوصایه؛ خداوند رسالت را در من و وصایت را در على قرار داد. (این روایت را گروهى از عالمان اهل سنّت از جمله: ابن مغازلى در المناقب، ابن ابى الحدید معتزلى در شرح نهج البلاغه و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق: ۴۲/ ۶۷ نقل کردهاند.)
۴ـ عقل ؛
خداوندی که این همه به مسائل بندگانش حساس است و در مورد ریزترین مسائل زندگی انسان سخن گفته است چگونه ممکن است که خداوند درباره ولایت و امامت را رها کرده باشد.
نقلی از ابو علی سینا است که می گوید: «خداوند از دادن مژه چشم و گودی کف پا که چندان هم ضروری نیست دریغ نورزیده است » چگونه است که درباره امامت سکوت کرده باشد. عقل این را نمی پذیرد که خداوند مهمترین مسئله و بحث کلان جامعه اسلامی که رهبری آن است را رها کرده باشد.
۵ـ فعل و سیره پیامبر(ص)
فعل و سیره پیامبر(ص) نیز نشان دهنده این است که امامت به دست خدا تعیین می شود و پیامبر(ص) تنها آن را ابلاغ می کند.
آیت الله میلانی در سلسله پژوهش هاى اعتقادى، نقششورادرامامت، ص ۲۳ تا ۲۶ آورده است:
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله از همان روز نخستِ بعثت اعلام فرمود که امامت و تعیین امام تنها به دست خداوند سبحان است و به همگان خبر داد که امامت همچون رسالت و نبوّت است و تمام شرایط و ویژگىهاى آن را نیز دارد.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله در سختترین شرایط و دشوارترین زمانها؛ در ابتداى دوران رسالت بر این سخن پافشارى مىفرمود. هنگامى که خداوند متعال به آن حضرت امر نمود: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ/آن چه را مأموریت دارى آشکار ساز ( حجر،آیه ۹۴)».
رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله پس از نزول این آیه رسالت و نبوّت خویش را بر قبایل عرب عرضه مىکرد و آنها را به اسلام دعوت مىفرمود. در موردى آن حضرت نبوّت خویش را به قبیلهاى عرضه کرد و آنها را به اسلام فرا خواند، آنان درخواست کردند که بیعت با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله و تبعیت و یارى آن حضرت را به شرطى بپذیرند که جانشینى رسول خدا پس از او در میان آنها باشد.
امّا رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله در همین زمان نیز با آن که بیش از هر زمانى به یار و یاور- حتّى به یک نفر تا چه رسد به یک قبیله و عشیره با مردان و دلاوران بسیار- نیاز داشت، در پاسخ آنها فرمود: الأمر إلى اللَّه …؛ این کار- یعنى جانشینى پس از من- تنها به دست خداست.
با این که آن حضرت مىتوانست وعدههایى مختصر به آنها بدهد و به گونهاى آنها را جذب نماید و با آنان کنار بیاید.
برای نمونه روایتی را در این باب ذکر می کنیم؛
ابن اسحاق، یکى از نویسندگان نامدار کتابهاى تاریخ و سیره، در کتاب سیره خود مىنویسد: (این روایت در سیره ابن هشام نیز که خلاصهاى از سیره ابن اسحاق است، آمده است.)
روزى پیامبر صلى اللَّه علیه وآله نزد قبیله عامر بن صعصعه آمد و آنان را به ایمان به خداوند عزّ وجلّ فرا خواند و نبوّت خویش را بر آنان عرضه فرمود.
مردى از آنان به نام بحیره بن فراس عرضه داشت: به خدا سوگند! اگر این جوانِ قریشى در اختیار من بود، تمام عرب را به چنگ خود درمىآوردم. آن گاه به پیامبر رو کرد و گفت: اگر ما با تو بر آن چه مىخواهى بیعت کنیم، سپس خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا پس از تو حکومت در دست ما خواهد بود؟
پیامبر فرمود: الأمر إلى اللَّه یضعه حیث یشاء؛ این کار به دست خداست و براى هر که بخواهد قرار مىدهد. آن مرد پاسخ داد: مىخواهى ما را دم تیغ دیگر قبایل عرب قرار دهى و آن گاه که پیروز شدى این کار در دست دیگران باشد؟ ما به کار تو نیازى نداریم. از این رو از پذیرش دعوت رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله سر باز زدند. (سیره ابن هشام: ۱/ ۲۸۹) (با توجه به این روایت مشخص می شود نصب امام به دست خداست).
همچنین در سیره حلبیه چنین آمده است: روزى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه وآله دعوت خود را بر قبیله بنوحنیفه و بنوعامر بن صعصعه عرضه کرد. یکى از آنان گفت: فکر مىکنى اگر ما با تو بر آن چه که مىخواهى بیعت کنیم، سپس خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا این حکومت پس از تو در دست ما خواهد بود؟ پیامبر فرمود: الأمر إلى اللَّه یضعه حیث یشاء؛ این کار به دست خداست براى هر که بخواهد قرار مىدهد.
آن مرد پاسخ داد: پس مىخواهى ما با دیگر قبایل عرب بجنگیم؟ در روایتى دیگر آمده است: آن مرد گفت: پس مىخواهى گردنهاى ما را هدف تیرهاى عرب قرار دهى و آن گاه که پیروز شدى این کار در دست دیگران باشد؟ ما به کار تو نیازى نداریم.
بدین ترتیب همگى از پذیرش دعوت رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله سر باز زدند. « السیره الحلبیه: ۲/ ۴٫»
این روایت تصدیق کننده این آیه نیزاست که خداوند می فرماید: «وَإِذَا جَاءتْهُمْ آیَهٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِیَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا کَانُواْ یَمْکُرُونَ / و چون آیتى برایشان بیاید مىگویند هرگز ایمان نمىآوریم تا اینکه نظیر آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نیز] داده شود خدا بهتر مىداند رسالتش را کجا قرار دهد به زودى کسانى را که مرتکب گناه شدند به [سزاى]آنکه نیرنگ مىکردند در پیشگاه خدا خوارى و شکنجهاى سختخواهد رسید (انعام، آیه ۱۲۴)» به همین دلیل پیامبر (ص) همیشه این امر را مربوط به خداوند می دانست.
آنچه بیان شد دلایل شیعه برای نصب امام از طریق خداوند است که توسط پیامبر(ص) فقط ابلاغ می شود به همین دلیل در تفسیر آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ إِنَّ اللهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ/ اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم)ابلاغ کن; و اگر چنین نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، حفظ مى کند; و خداوند، گروه کافران (لجوج) را هدایت نمى کند.(سوره مائده، آیه ۶۷)»که در روز عید غدیر نازل شده آمده است «یا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ – فی حَقِّ عَلِی – وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ / ای پیامبر ما! آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده – در حقّ علی – ابلاغ کن؛ وگرنه کار رسالتش را انجام نداده ای. و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد.»حتی پیامبر(ص) حق انتخاب ندارد و فقط اعلام کننده است و خدا است که «جعل» می کند .
این در مورد دیگر حضرات معصومین(ع) نیز صدق می کند و ایشان خود نمی توانند هر کسی را که خواستند به عنوان امام بعد از خود تعیین کنند. و خدا قرار داده این موهبت را ودر روایتی نیز آمده است: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَوَّضَ الْحُسَیْنَ مِنْ قَتْلِهِ أَنْ جَعَلَ الْإِمَامَهَ فِی ذُرِّیَّتِهِ وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ وَ إِجَابَهَ الدُّعَاءِ عِنْدَ قَبْرِهِ وَ لَا تُعَدَّ أَیَّامُ زَائِرِیهِ جَائِیاً وَ رَاجِعاً مِنْ عُمُرِهِ / خداوند متعال در عوض قتل امام حسین علیه السلام؛ (۱) امامت را در ذریه او قرار دارد. (۲) شفاء را در تربت او قرار داد. (۳) اجابت دعا را نزد قبر او قرار داد. و (۴) ایام رفت و برگشت زائر از عمر او حساب نمیشود.
در جلسه آینده نظرات اهل سنت درباره تعیین امام را بیان کرده و همچنین به نقد و بررسی آن می پردازیم.
منبع: سایت روضه الشهداء