چهل و ششمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / راه های تعیین امام (و خلیفه) از دیدگاه اهل سنت
دومین راهی که اهل سنت برای تعیین امام وخلیفه قائلند و خیلی هم به آن بها میدهند اجماع اهل حل و عقد است، زیرا مهمترین اختلاف کلامی شیعه و سنی بر سر خلافت بلافصل پیامبر(ص) است که خلیفه اول امیر المؤمنین(ع) یا ابابکر است ؟چون بیشترین اختلاف بر سراین موضوع است اهل سنت هم برای این موضوع ادله بسیار آوردهاند که با بیعت مردم و اجماع اهل حل و عقد میشود خلیفه تعیین کرد. و خلافت ابوبکر هم از همین روش بوده است.
اعوذُ بالله مِنَ الشیطان الرّجیم
بسمالله الرّحمن الرّحیم
الحمدالله رب العالمین باری الخلائق الاجمعین باعث الانبیاءوالمرسلین ثم صلاه وسلام علی سیدنا ونبینا العبد الموید والرسول مسدد والمصعد امجد ابی القاسم محمد(ص) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
جلسه چهل و ششم را خدمت خواهران و برادران بزرگوار هستیم و در طول هفته جزء شانزدهم را تلاوت خواهیم کرد و ثواب آن را نثار امام حسن مجتبی (ع) تقدیم خواهیم کرد و امشب نیز مهمان این امام بزرگوار هستیم.
امام حسن(ع) می فرمایند: «بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیکَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیکَ باطِلاً کَثیرًا/ بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى»
این روایت را از این جهت انتخاب کردیم که به نظر میرسد واقعاً یکی از مشکلات جامعه فعلی ما عدم توجه به این دسته از روایات است، بالاخص در عصر امروز که عصر ارتباطات و رسانه است این اتفاق زیاد میافتد که با شنیدهها باطلی را بر کرسی بنشانند. اصلاً یکی از خصوصیات تبلیغات همین است، حتی زمانی که حضرت علی (ع) به شهادت رسید وقتی مردم نشیندند که در خانه خدا به شهادت رسید اهل شام گفتند علی در مسجد چه میکرد؟! علی مگر نماز هم میخواند؟ این از آثار تبلیغات است، قدرت تبلیغات به حدی است که امیرالمؤمنینی که اولین نمازگزار بعد از پیغمبر خداست را بینماز نشان میدهد. پس نباید تعجب کنیم که درباره رهبر انقلاب حرفهای بی اساس گفته می شود؛ البته در مقابل قرار هم نیست هر حرفی پشت سر دشمنان گفته میشود باور کرد. این حدیث مطلق است، چه نسبت به دوست چه نسبت به دشمن.
در جلسه قبل راههای تعیین امام از منظر شیعه را بررسی کردیم. در این جلسه میخواهیم راههای تعیین امام را از دیدگاه اهل سنت بررسی کنیم که ببینیم از دیدگاه اهل سنت چگونه میشود یک نفر را به عنوان امام (البته چون نگاه اهل سنت بیشتر از بُعد اجتماعی است به آن خلیفه گفته می شود) انتخاب کرد؟
اهل سنت ۴ راه مختلف برای تعیین امام یا خلیفه قائلند، که عبارت است از:
۱ـ نصب؛که ما هم قائلیم. یعنی امام را منصوب کنند به امامت یا به خلافت.
۲ـ بیعت و اجماع اهل حل و عقد؛ با خلیفه بیعت کنند و نسبت به خلافت او به اجماع برسند. اجماع ممکن است بردو حالت باشد؛ ۱ـ اجماع عموم مردم باشد ممکن است ،۲ـ اجماع نخبگان و خبرگان و صحابه و بزرگان باشد.
۳ـ استخلاف یعنی تعیین خلیفه، جانشین گذاشتن؛ امامی یا خلیفهای بگوید من خلیفه بعد از خودم را تعیین میکنم.
۴ـ قهر و غلبه؛ به زبان امروزی کودتا.
از یکی از این ۴ راه میشود خلیفه را مشخص کرد، حال ممکن است خلیفهای از راه استخلاف تعیین شود که خلیفه دوم از همین طریق تعیین شد، ممکن است از طریق نصب باشد که معدودی از بزرگان اهل سنت معتقدند خلیفه اول از طریق نصب بوده است ولی اکثریت معتقدند که از طریق بیعت و اجماع عموم مسلمانان بوده است، قهر و غلبه؛ در همه کشورهای اسلامی که میبینیم با حاکمان ظلم میسازند به خاطر این است که آن را به عنوان امامالمسلمین قبول دارند. امامالمسلمینی که مانند سرهنگ قذافی با اسلحه امامالمسلمین شده است.
مکتب ما با مکتب برادران اهل سنت تفاوت های مبنایی بسیاری دارد. این مسائل مبنا است؛ بنا نیست. بنا آن چیزی است که ساخته شده و شکل گرفته است ؛شورشها و عدم ثبات یک نظام اسلامی. اما مبنا آن چیزی است که براساس آن مبنا عقاید را می سازند.
۱ـ نصب؛
اولین دلیل: قاضى عضد الدّین ایجى از بزرگان علم کلام در کتاب المواقف، زیر عنوان «امورى که امامت به وسیله آن ثابت مىشود»، شرح مفصلى آورده است که خلاصه آن چنین است که با یکى از سه فرایند زیر، منصب امامت براى فرد، تعیّن مىیابد:
الف) نص رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم. ب) نص امام پیشین. ج) بیعت ارباب حل و عقد.
او قهر و غلبه اشاره ای نداشته است اما دیگر بزرگان علم کلام اهل سنت آن را نیز بیان می کنند.
۱ـ نصب: یکی از طرقی که برای انعقاد امامت معتقدند را ه نصب از جانب رسول خدا است . یعنی ا گر کسی را رسل خدا به عنوان امام و رهبر مسلمین نصب کند ویا بگوید که خدا او را نصب کرده و من به شما ابلاغ می کنم، آن شخص به عنوان امام و رهبر مسلمین معین خواهد شد و کسی حق مخالفت با او را نخواهد داشت ، اما چنین نصبی در عالم اسلام واقعی نشده است و پیامبر (ص) کسی را برای امامت و رهبری تعیین نکرده ، بلکه اختیار تعیین امام را به مسلمانان واگذار کرده است.
البته معدود کسانی گفته اند برای ابابکر نصب غیر صریح داریم مثل اینکه او نماز را در ایام احتضار و بیماری رسول الله ص خوانده است.
سؤال: پس منکر غدیر خم هستند؟
پاسخ: بله میگویند در غدیر خم، پیغمبر(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را بالا آورد و گفت من این آقا را دوست دارم شما هم دوست داشته باشید. بحث ولایت و نصب امامت نبوده.
البته زمانی که بخواهیم مصادیق را شرح دهیم خواهیم گفت که بعضی از ایشان قائل به این هستند که پیامبر(ص) با نصب غیر صریح ابابکر را خلیفه کرده است. نصب غیرصریح یعنی چه؟ یعنی مثلاً وقتی پیغمبر در بستر بیماری و احتضار بوده ایشان را به عنوان امام جماعت فرستاده، که البته شیعه اصلا این داستان را قبول ندارد. علمای ما اثبات تاریخی و روایی کردهاند که اصلا اینطور نبوده، اتفاقا پیغمبر آمد و فرمود که علی جان زیر بغل مرا بگیر، و با همان حالت بیماری به مسجد رفت و وسط نماز ابابکر را کنار زد و خود به نماز خواندن ایستاد. برخی از اهل سنت روایتی دارند دال بر اینکه در زمان بستری پیغمبر ابابکر نماز خوانده و این نصب غیرصریح است. ولی غالباً این را قبول ندارند و میگویند اصلاً نصبی از طرف پیغمبر برای هیچکس اتفاق نیفتاده است. یعنی تمام روایاتی که از شیعه و سنی نقل شده در باب نص صریح پیغمبر بر خلافت امیرالمؤمنین همه را منکر میشوند و میگویند نه اصلاً پیغمبر هیچکس را تعیین نکرده است، نه علی و نه ابوبکر را. و اینگونه میگویند که پیغمبر نه علی را انتخاب کرده و نه ابوبکر را، بلکه مردم انتخاب کردند؛ البته ما بعضی از روایاتشان را خواندهایم
پس راه اول این است که از طریق نصب باشد البته شیعه معتقد است که نصب از جانب خدا است و پیغمبر(ص) هم نمیتواند امام انتخاب کند باید خدا تعیین کند و پیامبر(ص) فقط ابلاغ میکند، و اجازه اینکه از طرف خودش خلیفه تعیین کند را ندارد.
« یَجِبُ علی لله تعین الامام/ بر خداست که امام تعیین کند » لذا بر پیامبر وحی میکند و پیامبر ابلاغ میکند «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى/ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى/ و از سر هوس سخن نمىگوید / این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست (سوره نجم، آیه۳و۴ )». ولی اهل سنت معتقدند انتخاب امام با پیغمبر است و پیامبر(ص) هم این کار را نکرد.
۲ـ بیعت و اجماع اهل حل و عقد. دومین راهی که اهل سنت قائلند و خیلی هم به آن بها میدهند اجماع اهل حل و عقد است، زیرا مهمترین اختلاف کلامی شیعه و سنی بر سر خلافت بلافصل بعد از پیامبر(ص) است که خلیفه اول امیر المؤمنین(ع) یا ابابکر است ؟چون بیشترین اختلاف بر سراین موضوع است اهل سنت هم برای این موضوع ادله بسیار آوردهاند که با بیعت مردم و اجماع اهل حل و عقد میشود خلیفه تعیین کرد. و خلافت ابوبکر هم از همین روش بوده است.
قاضى عضد الدّین ایجى در کتاب المواقف : هرگاه امامى از طریق گزینش و بیعت، انتخاب گردید، مادام که دلیل عقلى یا نقلى علیه آن اقامه نشود، نیاز به اجماع ندارد، بلکه موافقت یکى دو نفر از ارباب حل و عقد و معتمدان امت، براى آن کافى است؛ زیرا مىدانیم که اصحاب با همه تعهد و سختگیرىاى که در دین داشتند، به همین مقدار بسنده کردند؛ همچون امامتى که عمر به أبو بکر داد، یا عبد الرّحمن بن عوف به عثمان تقدیم نمود که اجتماع و اعلام موافقت مردم، حتى شهر مدینه را شرط نکردند، تا چه رسد به اجماع امت. با وجود این، کسى هم بر آنها خرده نگرفت و اعتراض نکرد و تا زمان ما، قرنهاست که همین گونه بوده است. «جرجانى، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۵۱-و۳۵۲٫»شارحان کتاب المواقف؛ همچون سید شریف جرجانى، نظریات قاضى ایجى را تأیید و تصدیق کردهاند. «جرجانى، شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۵۱-و ۳۵۲٫» (اینجاست که در زیارت وارث میگوییم و وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّهً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ یا مَوْلاىَ /وخدالعنتکندمردمىکهاینجریانراشنیدندوبدانراضىشدنداىمولاىمن).
اجماع یعنی همه امت قبول کنند که این شخص، امام ما باشد، در حال حاضر نیز دموکراسی ۵۰٪به اضافه یک است که این همه از نر کلام شیعه قابل قبول نیست و فقط آنچه را که خدا تعیین کرده است مورد قبول است، ولی اهل سنت میگویند یک یا دو نفر از بزرگان امت که با شخصی به عنوان خلیفه بیعت کنند دیگر نیازی به اجماع ندارد.
چند جمله از بزرگان اهل سنت:
– ابوالحسن على بن محمّد ماوردى (متوفاى ۴۵۰ ه) مىگوید:
«اگر اهل حلّ (خبرگان) براى تعیین امام تفحّص کنند تا کسى را بیابند که شروط امامت در او به طور اکمل جمع است؛ آنگاه با وى بیعت کنند، امامت براى او ثابت مىشود. ازهمینرو بر تمام مردم است که با وى بیعت کرده و التزام به اطاعت او دهند.» «ماوردى، الأحکام السلطانیه، ص ۷»
۲- قاضى عبدالجبار معتزلى (متوفاى ۴۱۵) مىگوید:
«اگر برخى از اهل حلّ و عقد کسى را بهعنوان امام معرفى کردند، او امام مردم مىگردد و بر بقیه واجب است که امامت او را بپذیرند. ازهمینرو بیعتنکردن سایر افراد امّت در انعقاد امامت او تأثیرى ندارد، زیرا عقد امامت به مجرّد بیعت اهل حلّ و عقد تمام مىشود ….» «قاضى عبدالجبار، مغنى، ص ۳۰۳، جزء ۲۰، قسم اول»(براساس همین مبانی کلامی است که با تبانی با چند تن از علمای اهل حل وعقد باعث می شوند که فرد ظالمی سالها حکومت کند)
۳ ـ ابنتیمیه (متوفاى ۷۲۸ ه) مىگوید:
«مقصود از امامت تنها به قدرت و سلطنت حاصل مىگردد و اگر با کسى بیعتى صورت گرفت، این قدرت و سلطنت براى او حاصل شده او امام مردم است ….» «منهاجالسنه، ج ۱، ص ۱۴۱»
۴- دکتر محمّد خالدى اردنى (علمای معاصر) مىگوید:
«بیعت بر تمام مسلمانان واجب است و آن حقِّ هر مسلمانى- مرد یا زن- است، زیرا بیعت تنها راه شرعى در تولیت و عزل است. از آنجا که تعیین خلیفه واجب است، و این عمل بدون بیعت تمام نمىشود، پس مقدمه واجب- که بیعت است- نیز واجب است.» «البیعه فى الفکر السیاسى، ص ۳۷٫»
۵- دکتر طه حسین مىگوید:
«امر خلافت بهطور کلّى قائم بر بیعت (رضایت مردم) است. پس در حقیقت خلافت عقدى است بین حاکمان و مردم ….» «ظافر قاسمى، نظام الحکم فى الشریعه، ص ۲۷۱»
۶ـ انیس الموحدین، ملا مهدى نراقى، ص: ۱۳۵:
اهل سنّت که مىگویند که «بر خدا عقلا واجب نیست تعیین امام، بلکه به نقل واجب است بر مردم که نصب امام بکنند» دلیل ایشان آنست که چون بعد از وفات پیغمبر (ص)، صحابه که دفن پیغمبر (ص) را- که اهمّ واجبات بود-گذاشتند و اجماع کردند و رفتند ابو بکر را از براى خلافت نصب کردند و «اجماع» مسلمین حجّت است، پس از «اجماع» معلوم مىشود که خلافت واجب بود. و این کلام در غایت سخافت و رکاکت است، زیرا که اجماعى که ایشان مىگویند حجّت است، در وقتى است که جمیع رؤساى دین، بلکه کافّه مسلمین اتّفاق کنند، بلکه با وجود اینکه در آن اجماع علىّ بن أبی طالب (ع) و حسنین (ع) و سلمان و ابو ذر و مقداد و عمّار، و جمعى دیگر داخل نبودند. و با وجود اینکه اگر دلیل ایشان همین اجماع باشد، در وقت وفات هنوز اجماعى نشده بود، چگونه اهمّ واجبات را ترک کردند.
دلیل دوّم: دوّمین دلیلى که صاحب مواقف و شارح آن از نظر اشاعره آوردهاند (فخر رازی هم همین را گفته) این است که تعیین امام، دفع ضرر محتمل است و دفع ضرر محتمل اجماعا واجب است. در پاسخ باید گفت که دفع ضرر محتمل در صورتى بر مردم واجب است که بر خدا واجب نباشد یا (بر خدا واجب باشد امّا) خداوند، آن را رها کرده باشد و این دو فرض هر دو باطل است.
ترجمه دلائل الصدق، نوشته محمد حسین مظفر، ج۲، ص: ۳۴
دلیل روایی؛
حدیث نبوی: لاتجتمعأمتیعلیالخطأ/ امت من بر اجماع کسی خطا نمی کند (المنقذمنالتقلیدجلد۲ صفحه۲۷۵٫)
البتهما در نقد این حدیث میگوییم فرض کنیم که این حدیث درست است اما دو نفر معنی اجماع را نمیدهد، حتی در مورد ابوبکر که به یک نفر کفایت کردید،
تسامح درعدد بیعتکنندگان؛
– قاضى عبدالرحمن ایجى شافعى (متوفاى ۷۵۷ ه) مىگوید:
«امامت ثابت مىشود به بیعت اهل حلّوعقد، بر خلاف نظر شیعه. بنابراین، دیگر احتیاجى به اجماع نیست، زیرا دلیل عقلى یا سمعى بر آن اقامه نشده است، بلکه بیعت یک یا دو نفر از اهل حلّ و عقد کافى است.» « المواقف، ص ۳۹۹٫»
۲ـ شریف جرجانى نیز همین نظریه را در شرح عبارت فوق قبول کرده است. « شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۵۱٫»
۳- عبدالقاهر بغدادى از ابوالحسن اشعرى (متوفاى ۳۳۰ ه) نقل مىکند:
«امامت ثابت مىشود براى هرکس که صلاحیت آنرا داشته باشد، حتى با بیعت یک نفر از اهل اجتهاد و ورع؛ در این صورت بر دیگران واجب است که از وى اطاعت کنند ….» « عبدالقاهر بغدادى، اصول الدین، ص ۲۸۰»
– ابوالحسن ماوردى مىگوید:
«عالمان در عدد کسانى که با بیعت آنان امامت ثابت مىگردد اختلاف کردهاند:
گروهى معتقدند که امامت تنها با بیعت همه اهل حلّ و عقد از هر شهرى منعقد مىشود، تا رضایت عمومى براى حاکم حاصل گردد. دستهاى دیگر معتقدند که امامت به بیعت پنج نفر منعقد و ثابت مىگردد؛ یک نفر بیعت کند و چهار نفر دیگر به بیعت با او راضى باشند.
این گروه به دو دلیل استدلال کردهاند: یکى اینکه: امامت و خلافت ابوبکر با بیعت پنج نفر منعقد شد و بقیه مردم از آنان متابعت کردند. دیگر اینکه: عمر، شورا را در شش نفر قرار داد تا اینکه یکى از آنان با رضایت پنج نفر دیگر، به امامت برسد و این رأى اکثر فقیهان و متکلمان است. عالمان کوفه معتقدند که اگر سه نفر با یکدیگر مشورت کرده و دو نفر از آنان با یکى بیعت کنند، خلافت و امامت او مشروع خواهد شد. گروهى دیگر معتقدند که حتّى با بیعت یک نفر هم امامت او مشروع مىگردد، زیرا عباس به على علیه السلام عرض کرد: دستت را بده تا با تو بیعت کنم.» « ماوردى، الاحکام السلطانیه، ص ۶ و ۷»
– جبائى از معتزله مىگوید:
«امامت منعقد و ثابت مىشود با بیعت پنج نفر که بر یک نفر اجتماع کنند.» « الفِصَل فى الملل والاهواء والنحل، ج ۴، ص ۱۶۷»
۶- امام الحرمین، جوینى مىگوید:
«در انعقاد امامت، اجماع شرط نیست، بلکه بدون اجماع نیز امامت منعقد مىگردد … و اگر اجماع شرط نباشد، عدد معینى نیز شرط نیست، لذا مىتوان گفت که امامت به بیعت یک نفر از اهل حلّ و عقد نیز ثابت مىگردد.» « الارشاد الى قواطع الادله فى اصول الاعتقاد، ص ۴۲۴»
۷- قرطبى (متوفاى ۶۷۱) مىگوید:
اگر با کسى از جانب یک نفر از اهل حلّ و عقد بیعت شود، امامت او ثابت مىگردد و بر مردم است که از او اطاعت کنند، برخلاف نظر برخى از مردم که مىگویند: امامت تنها با بیعت جماعتى از اهل حلّوعقد منعقد مىشود.
ابوالمعالى نیز معتقد است: امامت با بیعت یک نفر ثابت مىگردد، و این مسئله، اجماعى است ….» « الجامع لأحکام القرآن، ج ۱، ص ۲۶۹٫»
۳ـ استخلاف؛ یعنی خلیفهای بیاید خلیفه بعد از خود را تعیین کند و بگوید این شخص جانشین من است و همین کافی است و او امامالمسلمین بعدی خواهد بود. استدلالشان هم عمل خلیفه اول نسبت به خلیفه دوم است. همین که ابوبکر این کار را نسبت به عمر کرده پس یک راه شرعی است برای تعیین امام. که بعدها در بین خلفای بنی امیه و بنی عباس رایج شد. ایشان می گویند درمکتب شیعه نیز همین گونه است و هر امامی امام بعد از خود را مشخص کرده است در حالی که شیعه معتقد است هر امامی امام بعدی را معرفی میکند ولی منصوب نمیکند! خدا منصوب میکند، امام اجازه ندارد از طرف خود کسی را منصوب کند، همه چیز دست خداست.
ابوالحسن ماوردى گوید: انتصاب و معرفى امام با وصیت و تعیین امام پیشین نیز مطلبى است که اهل نظر، بر صحت آن، اجماع و اتفاق دارند؛ زیرا دو رویداد تاریخى، مورد تأیید و پذیرش مسلمانان قرار گرفته و به آن عمل شده و کسى به آن اعتراض نکرده است:
یکى این که أبو بکر، عمر را به جانشینى خود برگزید و مسلمانان نیز او را با همان سفارش و معرّفى أبو بکر، پذیرفتند و با چنین انتصابى، موافقت کردند. دیگر، اقدام عمر در صدور منشور خلافت به نام شش نفر از اعضاى شوراى انتصابى اوست …
بیعت عمر، موکول به کسب موافقت و رضایت دیگر اصحاب پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نبود؛ زیرا امام؛ یعنى ابو بکر، در تعیین جانشینى خود، بر دیگران مقدمتر مىباشد. «ماوردى، الاحکام السلطانیه، ص ۱۰»
اتفاقاً مباحثی در تاریخ داریم که خیلی از صحابه با این انتخاب مخالف بودند.
قائلین انعقاد امامت به عهد و استخلاف ۴ دلیل آوردهاند:
۱- اجماع صحابه بر جواز نصب خلیفه از راه استخلاف یا عهد.
۲- نص یا اجماعى که مانع این روش باشد، وجود ندارد، بلکه ثابت شدن خلافت به عهد امام سابق بهترین وجه است.
۳- ابوبکر از این طریق خلیفه بعد از خود را معین کرد، بدون آنکه به انتظار رضایت مسلمانان باشد.
۴- مىتوان مشروعیت این طریق را بر عمل پیامبر صلى الله علیه و آله قیاس کرد؛ زیرا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مواقعی، عهد و استخلاف کرده …
۴ـ استیلاء به قهر و غلبه؛ استیلا یعنی مسلط شدن و قدرت را به دست گرفتن با قهر و غلبه که ترجمه امروزی آن میشود کودتا.
سعد الدین تفتازانى در شرح المقاصد گفته است: هر که مدعى امامت باشد و با قهر و غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت براى او منعقد مىشود … اطاعت امام، واجب است، مادام که مخالف حکم شرع نگوید؛ خواه عادل باشد، خواه جایر. « تفتازانى، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۲۳۳٫»منبع: امامت پژوهى(بررسى دیدگاههاى امامیه، معتزله واشاعره)، ص: ۷۵
ابنتیمیه (متوفاى ۷۲۸ ه) مىگوید: «مقصود از امامت تنها به قدرت و سلطنت حاصل مىگردد و اگر با کسى بیعتى صورت گرفت، این قدرت و سلطنت براى او حاصل شده او امام مردم است ….» «منهاجالسنه، ج ۱، ص ۱۴۱»
همه فقهای اهل سنت، از مذاهب چهارگانه در این مورد نظر موافق دارند، ولی احمد حنبل بیش از دیگران در این مساله پافشاری و سر سختی نشان می دهد.
دکتر زهیلی در جلد ششم کتاب « الفقه الاسلامی و ادلته» بابی را منعقد کرده به نام :« انعقاد الامامه بالقهر و الغلبه» و در آن باب ، این نظریه را به همه فقهای مذاهب اهل سنت نسبت داده و از هر کدام عبارتی را نقل کرده است. خود دراین مورد چنین می گوید :« رای فقهاء المذاهب الاربعه و غیرهم ان الامامه تنعقد بالتغلیب و القهر ، اذ یصیر المتغلب اماما دون مبایعه او استخلاف من الامام السابق و انما بالاستیلاء / همه فرق اهل سنت قائل به قهر و غلبه هستند؛ فقیهان هر چهار مذاهب اهل سنت و دیگر مذاهب اهل سنت اعتقاد دارند به اینکه امامت منعقد می شود با قهر و غلبه تا آن کسی که غلبه پیدا کرده امام شود بدون نیاز به بیعت یا اینکه نفر قبلی او را به جانشینی خود انتخاب کرده باشد و فقط با زور و قدرت» «دکتر زهیلی الفقه الاسلامی و ادلته ، ج۶ ،ص۶۸۲»
آنچه بیان شد راههای تعیین امام از نظر کلام اهل سنت است.
تذکر: شورا زیرمجموعهای از همان استخلاف است. یعنی عمر میخواست عثمان را خلیفه بعد از خود انتخاب کند ولی با یک لطایفالحیلی این استخلاف را به شورا برد و شورا را به گونهای چید که فقط یک نفر از آن بیرون آید. که امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه مفصل راجع به این بحث میکند که عمر شورا را به گونهای چید که غیر از عثمان کسی از آن خلیفه بیرون نمیآمد.
انشاالله در جلسه آینده این راهها را بررسی و نقد میکنیم و سپس به بیان مصداق که برسیم اثبات میکنیم که آنها غالبا میگویند امامت و خلافت ابابکر از طریق اجماع اهل حل و عقد بوده، امامت عمر از طریق استخلاف بوده، امامت عثمان هم از طریق استخلاف و به مدل شورا بوده و امامت امیرالمؤمنین هم از طریق اجماع بوده، ولی ما امامت امیرالمؤمنین را از طرف نصب الهی میدانیم.
منبع: سایت روضه الشهداء