هشتاد و یکمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / ولایت تکوینی امامان علیهم السلام
ولایت تکوینی؛ بالاترین مرحله ولایت است. از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل که نفوذ غیبی برجهان و انسان دارد و ناظر بر ارواح، نفوس و قلوب است، دارای نوعی تسلط تکوینی برجهان و انسان است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین، اَلحَمدُلله الاوَّل بلا اول کان قبله و الاخر بلا اخر یکون بعدَهُ الذی بعد فلا یرى وقرب فشهد النجوى تبارک وتعالى ثم صلاه وسلام علی سیدنا ونبینا العبد الموید والرسول مسدد المصطفی الامجد حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد (ص) وعلی اهل بیت الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعنه الدائم علی معاندیهم و مخالفیهم الی قیام یوم الدین آمین رب العالمین.
جلسه هشتاد و یکم را به حول و قوه الهی آغاز میکنیم. جزء ۲۱ را هم تلاوت کرده و ثواب آن را نثار آقا جوادالائمه میکنیم.
گزینش اشتباه در مشرب فکری، انسان را عبدالشیطان میکند
امام جواد (ع) میفرمایند: «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ کانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ کانَ النّاطِقُ یَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْلیسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلیسَ / هر که گوش به گویندهای دهد به راستی که او را پرستیده، پس اگر گوینده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستیده و اگر گوینده از زبان ابلیس سخن گوید، به راستی که ابلیس را پرستیده است.» یعنی پای سخنان یک گوینده نشستن در حد پرستش اهمیت دارد و اینکه حرف چه کسی را گوش میدهید و خط فکریت را از چه کسی میگیری بسیار مهم است، اگر در گزینش مشرب فکری و گرفتن مطالب معرفتی کمدقتی کنیم از عبداللهی به عبدالشیطانی تبدیل میشویم. گاهی اوقات ممکن است در جلساتی باشیم و سخنانی را گوش دهیم که آن جلسه، جلسه شیطانپرستی یا جلسه صهیونیستی است، اما گاهی اوقات در جلساتی حضور دارید که شما هیچ اثری از شیطان در وجود آن سخنران نمیبینی اما بعد از سالها پای صحبتهای آن عالم بودن، متوجه میشوی که سرباز شیطان شدهای و در مقابل نظام حکومت اسلامی ایستادهای و خبر نداری.
ولایت تکوینی؛ ولایت هستها و نیستها
در این جلسه مختصراً در خصوص ولایت تکوینی و ولایت تشریعی که یکی از مباحث مهم مربوط به امامت است، مطالبی را بیان میکنیم. در ابتدای مبحث امامت گفتیم که کلمات و واژههای گوناگونی برای امامت به کار برده میشود، که به آن ولایت، امامت، خلافت که در جامعه اهل سنت بیشتر به آن خلافت گفته میشود. و تفاوت آن در این است که خلافت بیشتر به جنبه سیاسی و اجتماعی میپردازد، امامت؛ جنبه تشریع، قانون گذاری دینی، رهبری و هدایت را شامل میشود و ولایت که بیشتر جنبه تکوینی و امور بیش از تشریع را شامل ولی به طور کلی ولایت، امامت و خلافت یک چیز است
.ولی؛ اجازه تصرف در تشریع را دارد
علما و بزرگان بنابر یک اعتبار ولایت را به دو بخش تکوینی و تشریعی تقسیم کردهاند؛ ولایت تشریعی ولایت بایدها و نبایدها است امر و نهی میکند و درحیطه قانونگذاری است. خداوند متعال به ذات و استقلالا، بر بندگان ولایت تشریعی دارد. یعنی میتواند دستور دهد و باید و نباید قرار دهد. خدا بر ما ولایت دارد و بعد از خدا انبیاء و سپس ائمه (ع) بر ما ولایت دارند، کسی که ولی است اجازه تصرف در تشریع دارد. انسان مخاطب ولایت تشریعی است یعنی برای حیوان باید و نباید در نظر گرفته نمیشود.
ولایت تکوینی، ولایت هستها و نیستها است یعنی در حیطه قانونگذاری نیست. ولایت تکوینی برای ذات خدا میشود کن فیکون / باش پس میباشد. ولایت هستها و نیستها.
و به عبارت دیگر ولایت تشریعی امر و نهی به انسان و ولایت تکوینی امر و نهی به غیر انسان است. به طور مثال به یک قطار در حال حرکت بگوید بایست پس بایستد. و لایت تکوینی در واقع اجازه تصرف در کائنات است.
قرآن میفرماید؛ «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ / خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد و [لى] کسانى که کفر ورزیدهاند سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مىبرند آنان اهل آتشند که خود در آنجاودانند (سوره بقره، آیه ۲۵۷)» خدا هم ولایت تشریعی دارد یعنی امر و نهی میکند و همچنین ولایت تکوینی یعنی بودنها و نبودنها، هستها و نیستها و تصرف درعالم دارد و خداوند این اختیارات را واگذار میکند به برخی از انبیاء، ائمه و گاهی انسانهای پاکی که خدا در یک حیطهای به او ولایت میدهد.
به طور مثال درقدیم میگفتند کفشهای آیت الله بروجردی در جلوی پای ایشان جفت میشود و این همان تعریف عامیانه ولایت تکوینی است. تصرف در عالم مثل شفا دادن مریض که اصل آن مربوط به خداست و به انبیاء و امام و یک عده از افراد پاک سرشتی که به مقاماتی رسیده و خداوند در یک حیطه محدودی به او قدرت تصرف میدهد این امر و نهی و تشریع نیست بلکه در عالم هست و نیست است.
ولایت تشریعی را درجلسات گذشته از طریق عقل، قرآن و روایات گوناگون اثبات کردیم، قرآن میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ… / اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید…. (سوره نساء، آیه ۵۹)»
همچنین آیه «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ / ولى شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند همان کسانى که نماز برپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند (سوره مائده، آیه ۵۵)»، این سیر ولایت تشریعی در قرآن است که بیان شده است.
ولایت تکوینی اکتسابی نیست
ولایت تکوینی؛
انبیاء، اولیاء و امامان به قدرت و اذن الهی بر موجودات و جمادات و (حیوان، نبات و به تعبیری خود انسان) تصرف پیدا کنند. گاهی اولیاءالهی به مقام ولایت تکوینی به طور محدود دسترسی پید اکنند، مانند ولایت تشریعی که خاص خدا، پیامبر و امام است اما گاهی اوقات به فقیهی حتی در زمان حضور خود امام این اختیار داده میشود، مانند: نائبان امام مثل، ابان بن تغلب که در زمان حضور امام اجازه تشریع و صدور فتوا دارد.
همانطور که امام اجازه تشریع به برخی افراد را میدهد، خدا نیز به برخی افراد قدرت ولایت تکوینی میدهد.
ولایت تکوینی، اکتسابی نیست به این معنا که خود ولایت تکوینی را کسب کنند. بلکه به این معنا است که زمینه ولایت تکوینی را کسب کنند و اینکه طرف به یک پاکی و تجردی برسد و از مادیات فاصله بگیرد که این زمینه اکتسابی است. گاهی اوقات ممکن است برخی افراد این کارها را انجام دهند ولی خدا به آنها این ولایت را عطا نکند، در واقع ولایت تکوینی از طرف خدا اعطا میشود، اما زمینه کسب آن اکتسابی است و اینگونه نیست که یک مرتبه یک نفر پاک شود بلکه خودش باید این زمینه را کسب کند.
ولایت تشریعی و ولایت تکوینی ذاتا و استقلالا برای خداست، ولی خدا به دیگران نیز اعطا میکند. آیه «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ… / خداوند سرور کسانى است که ایمان آوردهاند آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مىبرد…» خدا کسی را به زور از ظلمت به نور نمیبرد بلکه با قانون و شریعت این کار را انجام میدهد که به این ولایت تشریعی میگویند.
آیه شریفه «… وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ /… چون اراده چیزی کند، میگوید: موجود، شو و آن چیز موجود میشود (سوره بقره، آیه ۱۱۷)» خدا وقتی امری را میخواهد پس میگوید باش و میباشد این و لایت تکوینی است.
ولایت تکوینی؛ بالاترین مرحله ولایت است
تعاریف ولایت تکوینی:
شهید مطهری در کتاب ولاء و ولایتها درباره ولای تصرف یا همان ولای تکوینی میگوید؛ بالاترین مرحله ولایت است از نظر شیعه در هر زمان یک انسان کامل که نفوذ غیبی دارد بر جهان، انسان و ناظر بر ارواح، نفوس و قلوب است دارای نوعی تسلط تکوینی برجهان و انسان است. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۳، ص۲۸۶).
طبق نظر شهید مطهری ولایت تکوینی مختص غیر انسان نیست و اینگونه نیست که بگوییم ولایت تشریعی برای انسان و ولایت تکوینی برای غیر انسان است بلکه ولایت تکوینی شامل حال انسان هم میشود.
آیت الله میلانی در رابطه با ولایت تکوینی میگوید امام ولایت تکوینی دارد به این معنا که به اذن و اعطای خداوند متعال در امورجاری هستی تصرف میکند و این قدرت و حق را از طرف خداوند متعال دارد که در موجودات تصرف نماید (سلسله پژوهشهای اعتقادی، بحث جانشنین پیامبر کیست، ص ۲۱)
بر اثر عبودیت و بندگی و طی طریق کمال بندگان خدا، خواه پیامبر، امام یا شخص دیگری به مرحلهای نائل میشود که میتواند بر جهان خارج از خود تسلط یابد به این مقام و منصب اصطلاحا ولایت تکوینی گویند. (تعریف علم کلام ص۲۲۷).
شهید مطهری میگوید: حدود ولایت تکوینی یک انسان کامل (امام) یا نسبتا کامل (اولیاء و علما) را نمیتوانیم تعیین کنیم یعنی مجموعه قرائن قرآنی و علمی که در دست ما ست، اجمالا وصول انسان را به مرتبهای که ارادهاش بر جهان حاکم باشد ثابت میکند، اما درچه محدودی مشخص نیست و از عهده ما خارج است (مجموعه آثار، ج۳، ص ۲۸۷).
یعنی ما میتوانیم با قرآن و روایت اثبات کنیم که انسان میتواند نه تنها بر خود بلکه بر جهان اطراف خود نیز مسلط شود ولی ما محدوده آن را نمیدانیم و نمیتوانیم برای آن حدی در نظر بگیریم.
جاهلان صفت خالق را به اهل بیت (ع) نسبت میدهند
شهید مطهری میگوید؛ مقصود از ولایت تصرف و تکوینی این نیست که برخی جهال پنداشتهاند که انسانی از انسانها سمت سرپرستی و قیمومیت (قیم بودن) نسبت به جهان پیدا کند به طوری که او گردانده زمین و آسمان و خالق و رازق محیی و ممیت من جانب الله باشد (مجموعه آثار، ج۳، ص ۲۷۶) اینکه بعضیها قائل به این هستند که اهل بیت (ع) خالق زمین و آسمان هستند اینها انسانهای جاهل هستند.
شهید مطهری میگوید؛ علیرغم اینکه این موضوعات پشتوانه روایی هم دارد ولی قائلین به آن، جهال هستند. وجود اسباب و واسطهها ثابت شدنی است و منع عقلی ندارد که خدا کارهایش را با سبب انجام میدهد. خدا برای تدبیر امور مختلف مسئولین مختلفی قرار داده که بارزترینش فرشتگان الهی هستند «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا/ و کار [بندگان] را تدبیر مىکنند (سوره نازعات، آیه ۵)» اینکه عالم پر از اسباب، وسایل و وسائط است ثابت شدنی است ولی ادب و روایات و فضای قرآن میگوید ما این صفات مانند خلق، رزق، اماته، احیاء را به غیر از خدا نسبت ندهیم. شهید مطهری معتقد است که این دور از ادب قرآن و اهل بیت است و ایشان خود هیچ وقت اینگونه صحبت نکردهاند.
در این مبحث ما دو نوع نگاه داریم؛ یک نگاه عارفانه با پشتوانه فلسفه بالاخص بعد از ملاصدرا، فلسفه صدرایی یا حکمت متعالیه که استدلال عقلی را با شهود عرفانی در کنار هم قرار میدهد و با فضای نگاه شیعه مخلوط میکند. نوع دیگر، نگاه روایی است (البته روایات ضعیف) که برخی احتمال میدهند اینها را جریانات غلو ساخته باشند. با این دو نوع نگاه قابل اثبات است که اهل بیت (ع) عالم را خلق کرده باشند. یک طیفی از علما که در حال حاضر قائل به این معنا هستند معتقدند با عقل واز طریق فلسفه میشود این را اثبات کرد و میگویند این است و جز این نیست که خدا «الواحد لایصدور عنه الا الواحد/ از واحد جز واحد صادر نمیشود» خدا در ابتدا یک خلق اول و عظیم داشته که به آن حقیقت محمدیه میگویند و همه عالم را این حقیقت محمدیه خلق کرده است. این نگاه فلسفی در کنار نگاه عرفانی که معتقد است انسان کامل (پیامبر و امام) مظهر خدا هستند. در عرفان گفته میشود کل عالم یک وجود بیشتر ندارد و آن ذات اقدس الهی است و دیگران مظهر خدا هستند و مانند تصویری در آیینه هستند. در نگاه عرفانی یزید هم مظهر خداست، مظهر یا مذل است.
با نگاه عرفانی ـ فلسفی و وجود برخی روایات مانند یک سری از روایات که در بحار در باب نوادر (روایات شذ و ندر) و خیلی مطرح نیست، اثبات شدنی است. چون معتقدند که متن سند با عرفان و فلسفه موافق است پس آن را قبول میکنند.
اما مسئله دیگر این است که از روایاتی که دارای سند محکم هستند و تعارض ندارند استفاده شود. همچنین موضوع دیگرا ین است که قاعده فلسفی و نگاه عرفانی صددرصد هستند. اینها نظریه است بهتر این است که ما دربین این نظریات احتیاط کنیم و آنچه را که مطمئن هستیم بیان کنیم و نباید وارد وادی شویم که در آن یقین نداریم. همه علما شیعه معتقدند که امیر المومنین مریض شفا داده است، درب خیبر را کنده و… ما هم به همینها قائل هستیم و دیگر چه لزومی دارد که بخواهیم مواردی را بیان کنیم که سند محکم و درستی ندارند.
تمام علم در اختیار اهل بیت (ع) است
دلایل اثبات ولایت تکوینی
دلایل عقلی
عقل میگوید؛ ولایت تکوینی اگر به اذن خدا و به طور غیر استقلالی (خدا به او عطا کرده) به شخصی داده شود، هیچ منعی ندارد.
دلایل قرآنی؛
«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ/ (اما) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت، من آنرا پیش از آنکه چشم بر هم زنی نزد تو خواهم آورد! و هنگامی که (سلیمان) آنرا نزد خود مستقر دید گفت این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا میآورم یا کفران میکنم؟ (سوره نمل، آیه ۴۰)» داستان جابجایی تخت بلغیس است یک نفر که وزیر او بوده به نام عاصف بن برخیا گفت: قبل از یک چشم برهم زدنی تخت را برای تو میآورم و این کار را کرد (این یعنی اینکه بر دنیا تصرف داشته است) یعنی ولایت تکوینی (این شخص پیامبر هم نبود) اهل بیت (ع) در ارتباط با این آیه میگویند عاصف بن برخیا بخشی از علم را داشت ولی ما همه آن علم را در اختیار داریم.
«… أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ /…. در حقیقت من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهاى آوردهام من از گل براى شما [چیزى] به شکل پرنده مىسازم آنگاه در آن مىدمم پس به اذن خدا پرندهاى مى شود و به اذن خدا نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مىبخشم و مردگان را زنده مىگردانم و شما را از آنچه مىخورید و در خانههایتان ذخیره مىکنید خبر مىدهم مسلما در این [معجزات] براى شما اگر مؤمن باشید عبرت است (سوره آل عمران، آیه ۴۹)» آقای مکارم درباره این آیه میگوید؛ این آیه جواب دندان شکن منکران ولایت تکوینی است.
باران به برکت وجود اهل بیت (ع) میبارد
دلایل روایی؛
در جنگ خیبر پیامبر (ص) وقتی میخواستند پرچم را به دست امیرالمومنین بدهند. دیگران گفتندکه چشمان او درد میکند و پیامبر (ص) از آب دهان مبارک بر چشمان امیرالمومنین کشیدند و چشمان حضرت خوب شد. این نشان دهنده ولایت تکوینی رسول الله (ص) است.
در جامعه کبیره روایتی آمده است که میفرماید؛ «وَ ذَلَّ کُلُّ شَیْءٍ لَکُمْ / همه اشیاء در مقابل شما ذلیل است» «وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ / بواسطه شما باران میآید» «بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماء / آسمان به خاطر شما ایستاده است» این جملاتی است که میتوان از آن ولایت تکوینی را اثبات کرد. اما برخی میگویند نه اینگونه نیست از این جملات ولایت تکوینی اثبات نمیشود، بلکه این جملات نشان دهنده اوج عظمت اهل بیت (ع) است، که ایشان آنقدر در نزد خدا احترام دارند که خداوند به دلیل برکت وجود و احترام ایشان باران را نازل میکند. این با این مفهوم که ایشان خود نازل کننده باران هستند متفاوت است. و احتمال میرود که جمله اول دقیقتر باشد.
دلایل عینی؛
نمونههای عینی آن بسیار در حرمهای اهل بیت (ع) مشاهده میشود. شفای بیماران و خیلی از موارد دیگر که در حرم اهل بیت (ع) مشاهده میشود.
ولایت تکوینی اهل بیت(ع)؛ در مقایس معین
در ولایت تکوینی ما اختلاف تقریر داریم به این منظور که هر کدام از علما به نوعی اعتقاد به ولایت تکوینی دارند که شامل چهار دسته بندی عمده میشود.
۱ـ طیف عرفا وبرخی فلاسفه که قائل به این هستند که امام مظهر خداست و به اذن الله هر کاری میکند. البته برخی معتقدند آسمان و زمین را امیرالمومنین (ع) خلق کرده و دسته دیگر میگویند نه میتواند خلق کند. ما درجواب ایشان میگوییم که این مسئله عقلا محال نیست که امام معصوم یا پیامبر بتواند آسمان و زمین را خلق کند، برخی روایات ضعیف نیز تایید کننده این موضوع هستند. اما با آیات قرآن و روایات دیگر تعارضهای جدی وجود دارد و قابل انطباق با آن نیستند.
همچنین یک جریان جدی در تاریخ تشیع وجود دارد به نام غلو که مورد لعن و نفرین اهل بیت (ع) نیز هستند که نباید از آن غافل شد چه بسا برخی از این روایات را این دسته نوشته باشند.
۲ـ نگاه دیگر این است که اهل بیت (ع) واسطه فیض هستند، هر رحمتی از طرف خدا میخواهد به کائنات برسد به واسطه اهل بیت (ع) است. این نظریه عقلا محال نیست و با آیات و روایات به سختی و با قواعد فلسفی و عرفانی قابل اثبات است. ولی اگر این نظریه را قبول کنیم که به اذن خدا است؛ این نگاه دو مفهوم دارد و آن این است که آیا منظور و مفهوم این نگاه این است که اهل بیت (ع) روزی میدهند؟ یا اینکه اهل بیت (ع) میتوانند خلق کنند و روزی دهند؟ که مفهوم دوم قابل قبولتر است و میتوانیم بگوییم اهل بیت (ع) این قدرت را دارند، اما اثبات اینکه اهل بیت (ع) روزی میدهند یا خلق میکنند کار سختی است، البته با عرفان و فلسفه شاید بشود اما با قرآن و روایات سخت است.
۳ـ ولایت تکوینی در مقایس معین؛ یعنی موجبه جزئیه، مانند شفا دادن مریض، احیای مردگان، برخی امور خاص که عقلا هم ممکن است و هم شواهدی در قرآن و روایات داریم مانند «اخلق لکم» و قاطبه علما این را گفتند وتایید کردند.
۴ـ برخی علما قائل به این هستند که امام فقط دعا میکنند، البته این را میشود با قرآن، روایات و شواهد عینی هم میشود اثبات کرد؛ اما ایرادی که به این بحث وارد است، این است که اگر قائل به این باشیم که امام فقط دعا میکند، دیگر اسم آن ولایت تکوینی نمیشود، بلکه میشود، مستجاب الدعوه در حالی که قرآن میفرماید؛ «انی اخلق لکم» منافات دارد و قابل اثبات نیست. مرحوم معرفت در این خصوص میگفتند، اینگونه نیست که حضرت عزرائیل در کنار محتضر بنشیند و دعا کند خدا جان این فرد را بگیر. بلکه این گونه است که خدا قدرت اِماته را به جناب عزرائیل داده است و عزرائیل به اذن الله جان را میگیرد و از همین استنباط میکردند که خدا قدرت شفاعت را به امام رضا داده است و اینگونه نیست که امام رضا دعا کند که خدایا شفای این مریض را بده و خدا هم دعای او را مستجاب کند. خدا قدرت خلق را در یک حیطه معین به حضرت عیسی داده است لذا میفرماید؛ «اخلق لکم / خودم خلق میکنم» وقتی حضرت عیسی (ع) دارای این قدرت هستند پس امام رضا (ع) که از حضرت عیسی (ع) بالاتر هستند نیز این قدرت را دارا هستند.
منبع: حسینیه مجازی هیات روضه الشهداء