خطبه امام حسین (ع) در روز عاشورا (معرفی خود)
روضه های شب جمعه :
آنان کار را بر حسین علیه السّلام تنگ گرفتند تا آنجا که بر حسین و یارانش تشنگى فشار آورد حسین علیه السّلام به پاى خواست و بر دسته شمشیر خود تکیه داد و با صداى بلند فریاد زد و گفت: شما را به خدا مرا می شناسید؟
گفتند: آرى تو فرزند پیغمبرى و نواده او هستى.
گفت: شما را به خدا می دانید که جدّ من پیغمبر است؟
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را بخدا می دانید که پدر من علىّ بن ابى طالب است؟
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا می دانید که مادر من فاطمه زهرا دختر محمّد مصطفى است؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا می دانید که حمزه سیّد الشّهدا عموى پدر من است؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را بخدا می دانید جعفر همان که در بهشت پرواز می؛کند عموى من است؟!
گفتند آرى بخدا!
گفت شما را به خدا می دانید که این شمشیر رسول خدا است که بر کمر دارم؟!
گفتند: آرى بخدا!
گفت: شما را به خدا می دانید که این عمامه رسول خدا است که پوشیده ام؟! گفتند: آرى به خدا!
گفت: شما را به خدا می دانید که على علیه السّلام نخستین کسى بود که اسلام آورد و از همه دانشمندتر و از همه بردبارتر و ولىّ هر مرد و زن با ایمان بود؟
گفتند آرى به خدا!
گفت: پس چرا ریختن خون مرا حلال کرده اید؟!
با اینکه اختیار دور کردن اشخاص از حوض کوثر به دست پدر من است و مردانى را مانند شتران رانده شده از آب از کنار حوض کوثر خواهد راند و پرچم حمد بروز رستاخیز در دست او است. گفتند: همه اینها را که تذکّر دادى ما می دانیم ولى با این همه دست از تو بر نداریم تا تشنه جان بسپارى.
حسین علیه السّلام که این خطبه را خواند دختران و خواهرش زینب سخن او را شنیدند گریه و ناله سر دادند و سیلى به صورت همى زدند و صداهاشان به گریه بلند شد.
حسین علیه السّلام برادرش عبّاس و فرزندش على را به سوى زنان فرستاد و دستور داد که زنان را ساکت کنند و اضافه کرد که به جان خودم قسم بطور مسلّم گریه هاى فراوانى در پیش دارند.
منبع:
آهى سوزان بر مزار شهیدان؛ احمد فهری زنجانی؛ ص ۸۶