روایت ام سلمه از شهادت حضرت زهرا (س)
ام سلمه همسر ابو رافع می گوید: من در دوران بیماری حضرت صدیقه (س) پرستار آن حضرت بودم. در یکی از روزها به من فرمودند: “مادر! برای غسل من آبی بیاور”
حضرت به بهترین وجه غسل کردند.
سپس فرمودند: “مادر! لباسهای جدید مرا بیاور”
آنها را پوشیدند و به من امر کردند بسترشان را در وسط اتاق بگذارم. حضرت روی آن و رو به قبله خوابیدند و فرمودند: “من اکنون قبض روح می شوم هیچکس رو اندازم را بر ندارد”(۱)
اسما بنت عمیس می گوید: وقتی فاطمه(س) وارد اطاق شد اندکی صبر کردم، سپس آن حضرت را صدا زدم.
پاسخی نفرمود. گفتم: ای دختر محمد مصطفی(ص) ای دختر گرامی ترین مادران! ای دختر بهترین کسی که پا بر زمین نهاده! ای دختر کسی که به مقام قرب ” قاب قوسین اوادنی” رسید!
پاسخی نفرمود: داخل اطاق شدم و روپوش حضرت را برداشتم. دیدم فاطمه (س) در حالی که شهید(۲)، شکیبا و مورد ظلم و ستم واقع شده بود از این دنیای پست رخت بر بسته است.
بین نماز مغرب و عشا(۳) قبض روح گردیده بود. به روی آن عزیز مظلوم افتادم او را می بوسیدم، می سوختم و می گفتم:
ای فاطمه جان! وقتی بر پدرت وارد شدی از جانب من هم سلام برسان.
در این لحظات جانگداز امامان بزرگوار حسن و حسین(ع) وارد خانه شده و متوجه فوت مادر عزیزشان شدند.
امام حسن(ع) روی مادر افتاد. او را می بوسید و می گفت: “مادر! پیش از آنکه روح از بدنم برود با من حرف بزن”
امام حسین(ع) پای مادر را می بوسید و می گفت: “مادر! من پسرت حسین هستم. پیش از آنکه قلبم پاره شود و بمیرم با من حرف بزن”
آقا زاده ها به مسجد رفتند و پدر بزرگوارشان را از شهادت مادرشان با خبر کردند.
امیرمومنان(ع) به منزل آمدند و فرمودند:
ای دختر محمد(ص) من خود را به تو تسلی می دادم. بعد از تو دیگر آرامشی نخواهد بود و فرمود:
” خداوندا! من از دختر پیامبر(ص) راضی و خشنودم. خداوندا! او تنهاست. مونس او باش، هجرت نموده او را دریاب. مظلوم و ستمدیده است یا احکم الحاکمین برایش داوری فرما”(۴)
ام کلثوم با ردایی بیرون آمد و فریاد می زد: ای پدر! یا رسول الله(ص)! به درستی که امروز ما تو را از دست دادیم. فقدانی که پس از آن دیگر دیداری نیست.
فریاد ناله و گریه بر دختر رسول خدا(ص) مدینه را فرا گرفت. مردم پشت در خانه ی وحی جمع شدند و در انتظار بیرون آمدن جنازه ی مطهر آن مظلومه بودند که ابوذر آمد و گفت: مردم! بروید. تشییع جنازه ی دختر رسول خدا(ص) امشب انجام نمی شود(۵) و به تاخیر افتاده است.
به این ترتیب مردم متفرق شدند.
منبع:
– مقتل مقرم ؛ روز شهادت ؛ ص ۲۵۷
(۱): مسند احمد بن حنبل؛ ج ۶؛ ص ۴۶۱
(۲): – اصول کافی؛ ج ۱؛ ص ۳۸۲
– مرآه العقول؛ ج ۱؛ ص ۳۸۳
(۳): مصباح الانوار
(۴): بحارالانوار؛ ج ۱۷؛ ص ۲۷۱