ورود اسرا به شهر دمشق
- سید بن طاوس در مورد این واقعه مینویسد:
«وقتی اسرای کربلا نزدیک شهر دمشق رسیدند، ام کلثوم نزد شمر بن ذی الجوشن رفت و گفت: ما را از دروازهای ببر که تماشاچیان کمتر حضور داشته باشند و به سپاه بگو این سرها را از محلها دورتر ببرند تا نگاه مردم کمتر به ما بیفتد. اما شمر در اثر خباثت و پلیدی که داشت دستور داد سرها را بالای نیزهها زدند و در میان محملها قرار دادند و آنان را از میان تماشاچیان عبور دادند.»
منبع:
سید بن طاووس، لهوف، ص ۲۰۷
——————————————————————
- به نظر حسن بن علی الطبری(۱)، اهل بیت را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، شهر را زیور بستند به گونهای که چشمی ندیده بود. سپس پانصد هزار نفر از مردم شام از زن و مرد با دف و طبل و بوق و دهل از خانههایشان بیرون آمدند، در حالی که جامه نو پوشیده بودند و خود را آراسته بودند به دیدن اسرار رفتند. آن روز شانزدهم ربیع الاول بود (*) و بیرون شهر، محشری به پا شد. مردم میان هم موج میزدند. چون روز برآمد سرها را به شهر وارد کردند. و هنگام ظهر با رنج فراوان از ازدحام جمعیت به در خانه (قصر) یزید بن معاویه رسیدند. شیخ عباس قمی مینویسد:
«اسرای کربلا را پس از ورود به دمشق در پله کان مسجد (محلی که توقف گاه اسیران بود) نگه داشتند، پیرمردی از اهل شام نزد اسرا آمد و گفت: حمد، خدا را که شما را کشت و نابود کرد و آشوب را خاموش کرد… چون سخنش تمام شد، امام سجاد(ع) به او فرمود: قرآن خدا را خواندهای. گفت: آری فرمود: این آیه را خواندهای:
«قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودهَ فی القربی»(۲)
«بگو من بر اجر رسالتم چیزی از شما جز مودت و دوستی با اهل بیتم و خویشانم نمیخواهم؟»
گفت: آری فرمود: ما خویشان پیامبریم … سپس حضرت فرمود: این آیه را خواندهای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(۳)
«خداوند میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را پاکیزه گرداند؟»
گفت: بله خواندهام. حضرت فرمود: اهل بیت ما هستیم … مرد شامی دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا من از دشمنان آل محمد و کشندگان آنان بیزاری میجویم»(۴)
بدون شک همین برخوردها و روشنگریها و سخنرانیهای امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) موجبات رسوایی بنی امیه را فراهم آورد و آنها را از کرده خویش پشیمان ساخت.
ابن اعثم مینویسد:
«سرهای شهدای کربلا را به همراه امام سجاد(ع) و مخدرات اهل بیت نزد یزید بردند. آن لعین اشارهکرد سر امام حسین(ع) را در طشتی زرین نهادند.سپس از فرستادگان ابن زیاد سؤالاتی کرد و آنها تفصیل واقعه را برای او بیان کردند»(۵)
وقتی مردم اسرای کربلا را شناختند و به عظمت مقام آنان پی بردند، از کردار یزید بدشان آمد و او را لعن کردند و دشنام دادند و روی به اهل بیت آوردند. چون یزید چنین دید خواست خود را از خون حسین برکنار دارد لذا قتل امام را به گردن ابن زیاد گذاشت و او را بر این کردار لعن کرد…(۶) سپس یزید نعمان بن شبیر یکی از اصحاب رسول خدا(ص) را خواست و به او دستور داد که اهل بیت را آماده سفر به سوی مدینه کند.
با دستور یزید اسیران خاندان حسین(ع) را به وطنشان، مدینه الرسول برگرداندند(۷)(*) : نقل مشهور درباره تاریخ ورود به شام، اول صفر است.منبع:
(۱): طبری،حسن بن علی؛ ج ۲، ص۲۹۳
(۲): شوری، آیه ۲۳
(۳): احزاب، آیه ۳۳
(۴): قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ۵۵۶
(۵):کوفی، احمد ابن اعثم؛ الفتوح، ص ۹۱۵
(۶): قمی، شیخ عباس؛ پیشین، ص ۵۹۱
(۷): سید بن طاوس، پیشین، ص ۲۳۱