جنگاوری حضرت علی اکبر(ع)//برگرفته از مقتل قمقام زخار
⚫️ بخشی از مقتل حضرت علی اکبر (ع)
از مقتل قمقام زخار و صمصام بتار
از مقاتل خوب قرن سیزدهم
اثر شاهزاده حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله
صفحات ۴۹۹ و ۵۰۰
↙️پیوسته حملات متواتر می کرد تا عدد مقتولین به دویست تمام ساخت و کوفیان را از قتل آن جناب بسی احتراز و اجتناب بود.
منقدبن مره العبدی گفت: گناهان عرب بر من که اگر باز بدین گونه بر لشکر حمله کند پدرش را به مرگ او ننشانم. دفعه دیگر که علی حمله آورد منقدبن مره ملعون در مقابل آمده به قولی نیزه بزد و به روایتی شمشیری براند و فرق مبارکش بشکافت و از پشت زین بر زمین آمد چون روباه صفتان کوفه فرزند شیر خدای را افتاده دیدند از هر طرف گرد آمدند.
“قطعوه باسیافهم اربا اربا” با تیغ های خویش اعضای او ببریدند و بدن مطهرش پاره پاره کردند. علی بانگ برداشت و پدر بزرگوار را بخواند چون امام بر بالین پسر آمد گفت: “یا ابتاه هذا جدی رسول الله قد سقانی بکاسه الاوفی شربه لااظما بعدها ابدا” اینک جد من رسول الله است مرا بدان جام سیراب کرده که از این پس هرگز تشنه نشوم و ترا همی گوید بسی بشتاب که کاسه دیگر ترا ذخیره کرده ایم که ساعتی دیگر بخواهی نوشید.
امام شهید فرزند رشید خود را با بدن صد چاک بر خاک افتاده دید بر سر پسر ایستاده صیحه بزد می نگریست و می گریست و می گفت: “یا بنی قتل الله قوما قتلوک ما اجرا هم علی الله و علی انتهاک حرمه رسول الله و علی الدنیا بعدک العفا”
ای پسرک من آنان که ترا بکشتند خدایشان بکشد، وه که تا چند بر معصیت خدا و انتهاک حرمت رسول دلیرند. خاک بر سر دنیا، پس از تو دنیا و زندگانی دنیا هرگز مباد.
↙️حمید بن مسلم می گوید زنی از خیام حرم جلالت شتابان بدر آمد و چنان بود که گویی آفتاب از مشرق بر آمد: “یا اخیاه یابن اخیاه یا حبیباه یا ثمره فواداه یا نور عیناه”
همی گفت و همی گریست تا خویشتن بر جسد علی افکند من نام او را پرسیدم، گفت زینب دختر علی است.
امام بیامد دست او را بگرفت و به خیام باز گردانیده به جوانان هاشمی فرمود: “احملوا اخاکم” برادر خویش برگیرید هاشمیان کشته علی را برداشتند و آورده برابر خرگاه امام که در مقابل آن قتال می کردند بگذاشتند و در مقاتل الطالبین آورده: “و جعل یکرکره بعد کره حتی رمی بسهم فوقع فی حلقه فخرقه و اقبل یتقلب فی دمه ثم قال یا ابتاه علیک السلام هذا جدی رسول الله یقرئک السلام و یقول عجل القدوم الینا و شهق شهقه فارق الدنیا علیه السلام” علی از هر طرف همی تاخت و مرد همی انداخت تا تیری به حلقوم مبارکش برسید و گلویش بدرید و در خون خویش همی غلطید.
پدر وداع کرده گفت اینک رسول الله جد من ترا سلام می رساند و می گوید به دیدار ما شتاب کن صیحه بزد طایر روحش به شاخسار طوبی آشیان گزید.