مقتل حضرت رقیه //برگرفته از کتاب چهل منزل با حسین
أَنَّ نِساءَ أَهلِ البَیتِ النُّبُوَّهِ أَخفَینَ عَلَی الٲَطفالِ شَهادَهَ آبَائِهِم وَ یَقُلنَ لَهُم أَنَّ آبائَهُم قَد سَافَرُوا إِلَی کَذَا وَ کَذَا
بانوان خاندان نبوت بعد از واقعه ی عاشورا شهادت پدران را از دخترانشان پنهان می کردند و به آنها می گفتند که پدران شما به سفر رفته اند.
وَ کَانَ الحَالُ عَلیَ ذَلِکَ المِنوَالِ حَتَّی أَنَّ یَزیدَ أَمَرَ بِنِساءِ الحُسَین علیه السلام فَحُبِسَ مَعَ عَلِیِ بنِ الحُسَین علیه السلام فِی مَحبِسٍ.
وضعیت به همین صورت ادامه داشت تا این که یزید دستور داد بانوان امام حسین(ع) را به همراه امام سجاد(ع) در مکانی زندانی کنند.
أَنَّهُم أَقَامُوا فِیها شَهراً لَایُکِنُهُم مِن حَرٍ و لا بَردٍ حَتَّی تَقَشَّرَت وُجُوهُهُم
آنان یک ماه در زندان به سر بردند و وضع زندان به گونه ای بود که از گرما و سرما در امان نبودند به طوری که صورت هایشان از شدت تابش خورشید پوست انداخته بود.
کَانَ لِلحُسَینِ علیه السلام بِنتٌ صَغیِرَهٌ لَهَا أَربَعَهُ سِنِینَ، قَامَت لَیلَهً مِن مَنَامِهَا وَ قَالَت:
امام حسین(ع) دختر کوچک چهار ساله ای داشت. شبی از خواب بیدار شد و گفت:
أَینَ أبِیَ الحُسَینُ؟ إِنِّی رَأَیتُهُ السَّاعَهَ فِی المَنَامِ مُضطَرِبًا شَدیدًا.
پدرم حسین کجاست؟ همین الان او را در خواب دیدم که بسیار مضطرب و هراسان بود.
فَلَمَّا سَمِعَت النِّسوَهُ ذَلِکَ بَکَینَ وَ بَکَی مَعَهُنَّ سَائِرَ الاَطفَالَ وَ إرتَفَعَ العَوِیلُ.
وقتی بانوان حرم سخنان او را شنیدند گریستند و کودکان نیز از گریه ی آنها به گریه در آمدند و صدای آه و ناله در آن فضا پیچید.
فَإنتَبَهَ یَزِیدُ مِن نَومِهِ وَ قَالَ:
یزید از خواب بیدار شد و گفت:
مَا الخَبَرُ؟
چه خبر شده؟
فَفَحَّسُوا عَنِ الوَاقِعَهِ وَ قَصُّوهَا عَلَیهِ.
اطرافیان تحقیق کرده و حادثه ای که پیش آمده بود را برایش بازگو کردند.
فَأَمَرَ بِأَن یَذهَبُوا بِرَأسِ أَبیِهَا إِلَیهَا.
یزید دستور تا سر پدرش برای او ببرند.
فَأَتَوّاهُ بِرَّأسِ الشَرِیفَهِ وَ جَعَلُوهُ فِی حُجرِهَا
سر شریف پدر را آوردند و در آغوش دختر گذاشتند.
فَقَالَت: مَا هَذَا؟
دختر پرسید: این چیست؟
قَالوُا: رَأسُ أَبیِکِ!
در جواب گفتند: سر پدر توست!
فَزَعَت الصَّبِیَّهُ وَ صَاحَت، فَمَرِضَت وَ تُوُفِّیِت فیِ أَیَّامِهَا.
آن دختر گریه و ناله سر داد و از دل فریادی برآورد بعد از آن بیمار شد و در همان روزگار رحلت نمود.
وَ رُوِیَ بِأَن جَاوُوا بِالرَّأسِ الشَرِیفِ إلَیهَا مُغَطَّی بِمِندِیلٍ دَبِیقِی فَوُضِعَ بَینَ یَدَیهَا وَ کُشِفَ الغِطَاءُ عَنهَا فَقَالَت: مَا هَذا الرَّأسُ؟
روایت شده است که سر شریف امام حسین(ع) را برای دختر آوردند، در حالی که در دستمالی مصری پیچیده شده بود، آن گاه آن را در مقابلش گذاشتند و پارچه را از روی آن کنار زدند. آن دختر پرسید: این سر از آن کیست؟
قَالُوا: إنَّهُ رَأسُ أَبیِکِ!
به او جواب دادند: این همان سر پدر توست!
فَرَفَعَتهُ مِنَ الطَّستِ حَاضِنَهً لَهُ وَ هِیَ تَقُولُ:
سر را از روی طشت برداشت و به آغوش کشید و می فرمود:
یَا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائکَ؟
پدر جان! چه کسی محاسنت را به خون خضاب کرده است؟
یَا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟
پدر جان! چه کسی رگ گردنت را بریده است؟
یَا اَبَتَاه! مَن ذَاالّذِی أَیتَمَنِی عَلَی صِغَرِ سِنِّی؟
پدر جان! چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرد؟
یَا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟
پدر جان! چه کسی بعد از تو ماند تا امیدمان به او باشد؟
یَا اَبَتَاه! مَن لِلیَتیمَهِ حَتَی تَکبُرَ؟
پدر جان! چه کسی سرپرست این دختر یتیمت هست تا بزرگ شود؟
یَا اَبَتَاه! مَن لِلنِّساءِ الحَاسِراتِ؟
پدر جان! چه کسی حامی این بانوان بدون پوشش است؟
یَا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِلِ المَسبِیَّاتِ؟
پدر جان! چه کسی فریادرس این بیوه گان اسیر است؟
یَا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیاتِ؟
پدر جان! چه کسی بر این چشم های اشکبار ترحم می کند؟
یَا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریباتِ؟
پدر جان! چه کسی این گمشدگان غریب را پناه می دهد؟
یَا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَاتِ؟
پدر جان! چه کسی دادرس این موهای پریشان است؟
یَا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَاخَیبَتَاه مِن بَعدِکَ! وَا غُربَتَاه!
پدر جان! بعد از تو چه کسی مانده؟ وای بر نا امیدی بعد از تو ای وای از غربت و تنهایی!
یَا اَبَتَاه! لَیتَنی لَکَ الفِدَاءُ!
پدر جان! ای کاش قربانی تو می شدم!
یَا اَبَتَاه! لَیتَنی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ!
پدر جان! ای کاش قبل از این کور بودم!
منبع:
چهل منزل با حسین(ع)؛ حجت الاسلام دکتر علی اکبر رنجبران تهرانی