شهادت حضرت قاسم(ع)//برگرفته از کتاب کبریت احمر
حمید بن مسلم گفت: در لشکر عمر سعد بودم و نظر می کردم به آن غلام که دیدم پوشیده است ازار و پیرهنی و بند یکی از دو نعل او پاره شده بود.
عمر سعد ازدی(۱) گفت: “والله لاشدن علیه” گفتم: سبحان الله! چه میخواهی از او؟ به خدا قسم که اگر بزند مرا به شمشیرش دست به سوی او نگشایم. کفایت می کند او را این جماعت که دور او را دارند. گفت: به خدا قسم که بر او حمله می آورم. پس تاخت و برنگشت تا آنکه فرق مقدس او را شکافت و قاسم از اسب در غلطید و فریاد کرد: یاعماه! پس حسین مثل باز شکاری صفوف را شکافت. مثل شیر خشمناک حمله کرد تا رسانید خود را به قاتل قاسم، عمر سعد ازدی، و شمشیری بر او زد و او دست خود را سپر قرار داد. پس دست او از مرفق جدا شد و صحیه کشید. پس لشکر کوفه هجوم آوردند که او را نجات دهند، آن ملعون در زیر سم اسبان پای مال شد و جماعتی گفته اند که: حضرت قاسم پایمال شد.
کبریت احمر؛ حدیث کسا؛ ص ۵۶۲
(۱): مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج ۴۵؛ ص ۳۵✅