اراده لشکریان عمر سعد در کشتن امام سجاد(ع)
در ارشاد مفید است که ناموسان خداوند اکبر بر دور اسب عمر سعد جمع شدند و چنان صدا به شیون بلند کردند و گفتند: آخر ما عترت پیغمبر شماییم که دل آن ملعون بر ایشان بسوخت و گفت: دست از غارت ایشان بکشند و آن چه برده اند رد کنند و کسی ایشان را اذیت نکند، ولیکن کسی چیزی رد نکرد از آن چه برده بودند(۱) و اراده قتل بیمار کربلا کردند تا آنکه حمید بن مسلم ایشان را گذرانید(۲)
فاطمه صغری گفت: وقتی که با عمه خود داخل شدم به خیمه بیمار، دیدم که به روی، بر زمین افتاده و نطع و فراش را از زیر پای آن بزرگوار کشیده اند. پس او بر حال ما گریه می کرد و ما بر حال او(۳) و از روایت سید ابن طاووس ظاهر می شود که آن زنان بیکس، در آن حال که خیمه ها را پر از نامحرمان دیدند؛ همه پا برهنه صدا به وا محمدا و وا علیاه بلند نموده، روی به قتلگاه شهدا نهادند(۴)
در کتاب مقتل محمد بن ابی طالب حائری روایت است که: چون حضرت امام حسین(ع) وصیت فرموده بود به زینب که اطفال آن حضرت را جمع آوری و پرستاری نماید، بعد از غارت خیمه گاه، زینب خاتون به صدد جمع اطفال حرم سرای بر آمد که در بیابان متفرق شده بودند. پس رسید به دو طفل که از خوف دشمنان و تشنگی، در پای درختی وفات یافته بودند و موید آن است حدیث ” یا موسی صغیرهم یمیته العطش و کبیرهم جلده منکمش” که در بحار است(۵) ولیکن باید از غیر اطفال خود سیدالشهدا(ع) باشند.
منابع:
کبریت احمر؛ معجزه حضرت عیسی(ع)؛ ص۴۳۶
(۱): ارشاد؛ ج۲؛ ص۱۶۹
(۲): همان؛ ج۲؛ ص ۱۶۹
(۳): بحارالانوار؛ ج ۴۵؛ ص۶۱
(۴): لهوف؛ ص ۷۸
(۵): بحارالانوار؛ ج ۴۴؛ ص ۳۰۸