آرامش دادن حضرت علی اکبر(ع) به پدرش//برگرفته از کتاب کبریت احمر
دفعه دیگر که علی اکبر تسلیه داد پدر بزرگوارش را، وقتی بود که به روایت بحار و عوالم لشکر عمر سعد، فرق علی را شکافته دیدند، هجوم آوردند و به شمشیرهای خود، بدن شریفش را قطعه قطعه نمودند.
پس چون روح آن جوان به ترقوه رسید، به ندای بلند فریاد کرد:”یا ابتاه! هذا جدی رسول الله، قد سقانی بکأسه الأوفی شربه لاأظماء بعدها ابدا، وهو یقول: العجل العجل فان لک کاسا مذخوره حتی تشربها الساعه”(۱) یعنی: ای پدر! جد من رسول خدا(ص) مرا شربتی آشامانید که بعد از آن، هرگز تشنه نخواهم شد و می فرماید تعجیل کن که برای تو جامی ذخیره است آن را بیاشامی در این ساعت(۲) و به روایت منتخب و اکسیر از حمیدبن مسلم، نشست و فریاد کرد: “یا ابتاه! علیک منی السلام”
این است جد من محمد مصطفی(ص) و جد دیگرم علی مرتضی و جده ام خدیجه کبری و جده دیگرم فاطمه زهرا و ایشان مشتاق می باشند به سوی تو. پس زنان صدا به شیون بلند کردند.
سیدالشهدا فرمودند: ساکت باشید که بعد از این گریه بسیار خواهید نمود و خود را به سر نعش علی رسانید و سر علی را در کنار خود گذاشت وخون را از صورت جوانش پاک می کرد و می فرمود: “یا بنی لعن الله قوماً قتلوک” ای فرزند! خدا بکشد قومی را که تو را کشتند.
چه بسیار جرأت کردند بر خدای و هتک حرمت رسول، واشک چشم های آن حضرت فرو ریخت(۳)
پس فرمود: “علی الدنیا بعدک العفا(۴) یا بنی اما انت فقد استرحت من الدنیا و ضیمها، و قد صرت الی روح و ریحان، و بقی ابوک فما اسرع لحوقه بک” یعنی: ای فرزند بعد از تو خاک بر فرق دنیا. تو ای فرزند استراحت یافتی از کدورت های دنیا، و مشقت های آن و باقی ماند پدر تو و چه بسیار زود است که به تو ملحق شود. و به روایت اکسیر العباده فرمود: “یعز علی مصرعک” گران است بر من شهادت تو، چگونه می بینی خود را در این حال؟ علی اکبر عرض کرد: “یا ابت خیر مصرع” ای پدر! بسیار خوب مصرعی است. جد من پیغمبر (ص) مرا سیراب نمود پس روح مقدسش به آشیان قدس پرواز نمود.
پس آن حضرت فرمود به روایت مفید به جوانان که : بردارید برادر خود را، پس آوردند نعش علی را و در نزد او در خیمه قتال گذاشتند.
پس به روایت عماره بن واقد(۵) زنی بیرون آمد مثل بدر طالع و می گفت: “وا ولداه، وا مهجه قلباه، یا لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیاء، او کنت و سدّت اطباق الثری” تا رسید به نزد آن نعش مطهر، حضرت سیدالشهدا صورت آن زن را به عبای خود پوشیدند و او را داخل در خیمه نمودند. سؤال کردم: آن زن که بود؟ گفتند زینب خواهر حسین(ع) (۶)
کبریت احمر؛ ایمان به خدا و رسول؛ ص ۲۱۹
(۱): بحارالانوار؛ ج ۴۵؛ ص ۴۴
(۲): مفید؛ الارشاد ۲/ ۱۰۶
(۳): طریحی؛ منتخب؛ ص ۴۴۳
(۴): خوارزمی؛ مقتل؛ ج۲؛ ص ۳۶
(۵): اکسیر العبادات ۲/ ۶۴۴
(۶): اکسیر العبادات ۲/ ۶۴۵✅