یازدهمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / نکاتی درباره انبیاء علیهم السلام
نکاتی درباره انبیاء
پیغمبران اولوالعزم پیغمبران صاحب شریعتند و شریعتشان هم در دوره خودشان جهانی است. یعنی آن دورهای که حضرت نوح شریعتی را میآورد برای کل عالم میآورد. حضرت ابراهیم آن لحظه که از طرف خدا شریعتی را برای مردم میآورد برای همه مردم عالم است.پیغمبران دیگری هم هستند که شریعت این پیغمبران را تبلیغ میکنند که به آنها پیغمبران تبلیغی میگویند. مثلاً از زمان حضرت ابراهیم تا زمانی که حضرت موسی به پیغمبری مبعوث شود همه بر شریعت حضرت ابراهیم هستند، و همه انبیائی که میآیند شریعت حضرت ابراهیم را تبلیغ میکنند.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی بَطَنَ خَفِیَّاتِ الْاءَمُوُرِ وَ دَلَّتْ عَلَیْهِ اءَعْلاَمُ الظُّهُورِ وَ امْتَنَعَ عَلَى عَیْنِ الْبَصِیرِ فَلاَ عَیْنُ مَنْ لَمْ یَرَهُ تُنْکِرُهُ وَ لاَ قَلْبُ مَنْ اءَثْبَتَهُ یُبْصِرُهُ سَبَقَ فِی الْعُلُوِّ فَلاَ شَىْءَ اءَعْلَى مِنْهُ وَ قَرُبَ فِى الدُّنُوِّ فَلاَ شَیْءَ اءَقْرَبُ مِنْهُ
سپاس و ستایش و حمد مخصوص خدایی است که به همه امور پنهانی داناست و نشانههای آشکار دلالت بر وجود او میکند. به دیده بینا درنیاید (ذات خدا از اینکه به چشم بیاید امتناع دارد). چشمی که او را ندیده انکارش نمیکند. دل کسی که خداوند را باور کرده به کنه ذاتش نمیرسد (به عبارت دیگر: دلی که خداوند را باور کرده هم او را نمیبیند). قلبی هم که خدا در آن محکم شده باشد او نیز خدا را نمیبیند. خدا در علوّ و برتری بر همه سبقت گرفته، پس چیزی برتر و والاتر و بالاتر از او نیست. از طرفی خدا آنقدر در علو و برتری سبقت گرفته که هیچکس به برتری و علو او نمیرسد. دست همه از رسیدن به او کوتاه است. در عین حال در نزدیکی هم آنقدر نزدیک است که چیزی از خدا به انسان نزدیکتر نیست). نهجالبلاغه، خطبه ۴۹٫
اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى السَّیِّدِ الْعَادِلِ الْعَالِمِ الْعَامِلِ الْفَاضِلِ الْکَامِلِ الْبَاذِلِ الْأَجْوَدِ الْجَوَادِ الْعَارِفِ بِأَسْرَارِ الْمَبْدَإِ وَ الْمَعَادِ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ مَنَاصِ الْمُحِبِّینَ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ الْمَذْکُورِ فِی الْهِدَایَهِ وَ الْإِرْشَادِ الْمَدْفُونِ بِأَرْضِ بَغْدَادَ السَّیِّدِ الْعَرَبِیِّ وَ الْإِمَامِ الْأَحْمَدِیِّ وَ النُّورِ الْمُحَمَّدِیِّ الْمُلَقَّبِ بِالتَّقِیِّ الْإِمَامِ بِالْحَقِّ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهُ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِ
این هفته انشاالله جزء ۱۱ را تلاوت کرده و ثوابش را نثار روح مطهر و منور آقا جوادالائمه (ع) خواهیم کرد. انشاالله به برکت جوادالائمه (ع) حوائج دنیوی و اخروی همه برآورده به خیر شود. و انشاالله مجلس امشب هم مورد عنایت ایشان واقع شود.
مروری بر جلسه قبل:
جلسه قبل وظایف انبیاء را به طور عمومی در قرآن و حدیث ـ بیشتر در قرآن ـ گفتیم.
سه محور اصلی وظایف انبیاء: ۱ـ دعوت به توحید. ۲ـ برقراری عدالت اجتماعی. البته بر دوش مردم، « لِیَقُومَ النَّاس بِالْقِسطِ» مردم عدالت را برگزار کنند، انبیاء راه و چاه را نشان دهند. ۳ـ این را هم گفتیم که هردوی اینها در وظیفه سوم پنهان است و آن تشکیل حکومت الهی است. انبیاء باید حکومت تشکیل بدهند و اگر حکومت تشکیل دهند میتوانند دعوت به توحید را آنگونه که بایسته و شایسته است انجام دهند و عدالت را برپا کنند وگرنه با موعظه در هیچ جامعهای عدالت برقرار نمیشود. در قرآن هم آمده «أَنزَلْنَا الحَْدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شدِیدٌ» آهن را کنار عدالت آورده. در مواردی زور لازم است تا به عدالت گردن بنهند.
در این جلسه مسائل ریز نبوت عامه را بیان می کنیم، مثل تعداد انبیاء، تفاوت نبی و رسول، انبیاء الوالعزم، نکاتی پیرامون انبیاء و ورود به بحث مهم وحی و ماهیت آن داشته باشیم.
۱ـ تعداد انبیاء.
شیخ صدوق در کتابی به نام الاعتقادات میفرماید: «قال الشیخ اعتقادنا فی عددهم أنّهم مائه ألف نبی و أربعه و عشرون ألف نبی، و مائه ألف وصی و أربعه و عشرون ألف وصی ، لکل نبی منهم وصی أوصى إلیه بأمر اللّه تعالى…..و أنّ ساده الأنبیاء خمسه …. هم أصحاب الشرائع، و هم أولو العزم: نوح، و إبراهیم، و موسى، و عیسى، و محمد، صلوات اللّه علیهم أجمعین.و أنّ محمدا سیّدهم و أفضلهم….اعتقاد ما در عدد انبیا واوصیا این است که آنها ۱۲۴۰۰۰ نبی هستندو ۱۲۴۰۰۰ وصی ؛ وهر پیامبری یک وصی داشت واینکه بزرگان این انبیاء پنج نفرند که همان پیامبران اوالعزم اند وآنها نوح وابراهیم وموسی وعیسی ومحمد صلوات الله علیهم هستند که اشرف وافضل آنها حضرت محمد(ص) می باشد » یعنی هر پیغمبر یک وصی و جانشین دارد. (نکته مهمی است قابل توجه برادران اهل سنت که هر نکتهای که راجع به امیرالمؤمنین علی (ع) میزنیم راجع به تمام انبیاست.) اعتقاد شیعه امامیه این است که تمام انبیاء یک وصی دارند و به امر خدا به آن وصی وصیت میکنند. (نکته مثبتی که این کتاب دارد این است که عقاید را گفته ، خیلی بحث عملی نکرده و استدلال نیاورده و نخواسته اثبات کند ولی عقاید را کامل دستهبندی کرده). ما اعتقاد داریم که انبیاء الهی به حق آمدهاند و از طرف حق آمدهاند. حرف ایشان حرف خداست. (ما اعتقاد داریم تمام حرف انبیاء حرف خداست.) امر و دستور ایشان هم امر و دستور خداست. پیروی از اینها همان پیروی از خداست. نافرمانی ایشان نافرمانی خداست. کلامی نمیگویند مگر از طرف خدا و از وحی خدا/. پس طبق این فرمایش شیخ صدوق این صحبتی که ما در مورد پیغمبر در قرآن گفتیم و اثبات کردیم که ماینطقُ……… اعتقاد ما درباره همه ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر همین است. البته به شرطی که دین تحریفشده به ما نرسیده باشد! در آینده در بحث عصمت انبیاء میگوییم که به انبیاء الهی تحریفاتی وارد شده، تهمت زنا زدهاند، تهمت شرابخواری زدهاند، ما اینها را قبول نداریم، اما آنچه که قرآن و امام معصوم و تاریخ قطعیِ صد در صد از انبیاء خبر میدهد میدانیم که اگر چیزی از دو لب مبارک پیامبری خارج بشود این حرف مساوی است با حرف خدا.
در جلسات بعد اثبات میکنیم که در اعتقاد شیعه حضرات معصومین از انبیاء بالاترند. اگر به آن برسیم حرف خیلی با ارزش میشود، شما اثبات میکنید و اعتقاد دارید که کلامی که از لبهای یک پیغمبر خارج میشود همان کلام خداست. لم ینطقوا……. /کلامی نمیگویند مگر از طرف خدا و وحی خدا/. پس وقتی همه پیغمبران اینگونهاند ائمه به طریق اولی اینگونهاند.
پس نتیجه میشود:
مقدمه ۱: شیخ صدوق رحمهالله علیه ـ که از بزرگان شیعه و متقدمین است و نزدیک است به دوره ظهور و حضور اهل بیت علیهمالسلام اجمعین ، و در دوره غیبت صغری و نزدیک به علمایی است که بعد از امام زمان (ع) سر برآوردند ـ میفرماید: هر چیزی که پیغمبر میگوید همانی است که خدا میفرماید.
مقدمه ۲: ایشان و دیگر علما اثبات میکنند که ما هرچه مقام برای انبیاء قائلیم والاتر و بالاتر از آن را برای ائمه قائلیم و ائمه ما غیر از پیغمبر اکرم (ص) از همه انبیاء حتی انبیاء اولوالعزم بالاترند. پس از این دو مقدمه نتیجه میگیریم که هرچه امام معصوم میفرماید همان حرف خداست. بر اساس همین نتیجهگیری است که حضرت زهرا (س) میفرمایند: یک حدیث از پدرم به اندازه حسن و حسینم برای من ارزش دارد. پس احادیثی که روایت میشود مانند آیات قرآنند. مثل «النظافه من الایمان» این حدیث همانند حرف خداست.
و انَّ ساده الانبیاء خمسه الذین علیهم دارت الرحی و هم أصحاب الشرائع، وهم أولوالعزم: نوح ، إبراهیم و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم اجمعین/ بزرگان انبیاء ۵ نفر هستند. مدار تمام دورانها گردیدهاند و اینها (۵ پیغمبر اولوالعزم) صاحب شریعتند. انبیاء اولوالعزم ۵ تا هستند، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (ص) (ترجمه الاعتقادات ص ۱۱۴). فرق این ۵ نفر با بقیه پیغمبران در این است که اینها صاحب شریعتند، دین دارند. یعنی ما دین و شریعتی داریم به نام شریعت ابراهیم، شریعت موسی، شریعت عیسی. ۵ شریعت در عالم داریم که آخرین آنها شریعت اسلام و پیغمبر ماست.
پیغمبران اولوالعزم پیغمبران صاحب شریعتند و شریعتشان هم در دوره خودشان جهانی است. یعنی آن دورهای که حضرت نوح شریعتی را میآورد برای کل عالم میآورد. حضرت ابراهیم آن لحظه که از طرف خدا شریعتی را برای مردم میآورد برای همه مردم عالم است.
پیغمبران دیگری هم هستند که شریعت این پیغمبران را تبلیغ میکنند که به آنها پیغمبران تبلیغی میگویند. مثلاً از زمان حضرت ابراهیم تا زمانی که حضرت موسی به پیغمبری مبعوث شود همه بر شریعت حضرت ابراهیم هستند، و همه انبیائی که میآیند شریعت حضرت ابراهیم را تبلیغ میکنند. بعد شریعت موسی بعد از آن شریعت عیسی. جز پیغمبر ما که شریعتش تا قیامت بر همه جهان حاکم است.
۲ـ تفاوت نبی، رسول
تفاوت رسول و نبی در قرآن:
معروفترین و مشهورترین تعریف در باب تفاوت نبی و رسول این است که رسول آن پیغمبری است که دارای رسالت (شریعت) است ولی نبی پیامبری است که رسالت (شریعت) ندارد. این تعریف که تعریف معروف و مشهوری هم است چند اشکال دارد: ۱ـ طبق این تعریف فقط انبیاء اولوالعزم رسول میشوند، چون ۵ شریعت که بیشتر نداریم و ۵ صاحب شریعت. در صورتی که خداوند در قرآن به همه انبیاء، رُسُل میگوید. ۲ـ این تعریف با آیات قرآن همخوانی ندارد. زیرا در قرآن از واژه نبی و رسول جور دیگری استفاده شده و چنین تفاوتی در قرآن دیده نمیشود. « کانَ النَّاس أُمَّهً وَحِدَهً فَبَعَث اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَب بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِوَ مَا اخْتَلَف فِیهِ إِلا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَت بَغْیَا بَیْنَهُمْفَهَدَی اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِوَ اللَّهُ یَهْدِی مَن یَشاءُ إِلی صِرَطٍ مُّستَقِیمٍ / مردم قبل از بعثت انبیاء همه یک امت بودند خداوند به خاطر اختلافی که در میان آنان پدید آمد انبیائی به بشارت و انذار برگزید و با آنان کتاب را به حق نازل فرمود تا طبق آن در میان مردم و در آنچه اختلاف کردهاند حکم کنند این بار در خود دین و کتاب اختلاف کردند و این اختلاف پدید نیامد مگر از ناحیه کسانی که اهل آن بودند و انگیزهشان در اختلاف حسادت و طغیان بود در این هنگام بود که خدا کسانی را که ایمان آوردند در مسائل مورد اختلاف به سوی حق رهنمون شد و خدا هر که را بخواهد به سوی صراط مستقیم هدایت میکند (اینجا لفظ نبی برای همه پیامبران به کار رفته) (سوره بقره آیه ۲۱۳). در جای دیگر میفرماید:« آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ/ فرستاده ما بدانچه از جانب پروردگارش به سوی او نازل شده ایمان آورده و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتاب ها و فرستادگان او ایمان آورده اند ( و گفتند ) میان هیچ یک از فرستادگان او فرق نمی گذاریم ، و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم ، پروردگارا عفوت را می طلبیم ، و بازگشت ( همه ) به سوی توست. (سوره بقره ، آیه ۲۸۵)»در اینجا هم همه را رسول فرموده است. پس این تفاوتی که معروف و مشهور است ظاهراً خیلی ریشه قرآنی ندارد. مثلاً در قرآن در جایی به همه نبی گفته، در جای دیگر به همه رسول گفته، مثلاً در جایی در مورد حضرت موسی میگوید: کانَ مُخلِصاً رسولاً و نبیّا/ یعنی هم رسول است و هم نبی/. پس در قرآن تفاوت خاصی بین نبی و رسول دیده نمیشود.
تفاوت نبی و رسول در اصطلاح لغوی:
اما در لغت، نبی بر وزن فعیل از نَبَأَ میآید. نَبَأَ به معنای خبر است. «اَمَّ یتسائلون/ عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ». پس نبی یعنی آگاه و با اطّلاع، کسی که از پیام آسمانی آگاه بوده و مردم را نیز از آن آگاه میسازد.
معنی لغوی رسول: رسول بر وزن فعول از رَسَلَ به معنی فرستاده، پیک. یکی از معانی نامه در عربی رساله است، هر چیز فرستادنی. یعنی کسی که پیام الهی را به مردم میرساند.
از جهت مفهومی دو مفهوم کاملاً جدا دارند: یکی به معنای پیک، فرستاده دیگری هم به معنای آگاه و با خبر. اما از جهت مصداقی همانطور که در قرآن هم آمده یک مصداق دارند، در جایی انبیاء الهی مصداق نبیاند و در جایی دیگر مصداق رسولند.
تفاوت نبی و رسول در روایات:
اما در روایات تفاوتی بین این دو وجود دارد که بسیار زیباست و با آن تفاوت معروف و مشهور هم فرق دارد. فرمودند نبی کسی است که پیام الهی را در خواب دریافت میکند ولی رسول کسی است که فرشته وحی بر او در بیداری نازل میشود.(کتاب بحثی مبسوط در آموزش عقاید ـ ج ۲)
در واقع رسول کسی است که پیکی به صورت حضوری بر او فرستاده شده است. از امام باقر (ع) درباره تفاوت بین رسول، نبی و مُحَدَّث (از حدیث، یعنی کسی که حدیث میشنود) سؤال شد. ایشان چنین پاسخ دادند: رسول کسی است که فرشته وحی نزد او حاضر گشته به گونهای که شما با دوست خود صحبت میکنید و او سخن میگوید. نبی کسی است که فرشته وحی را در عالم خواب میبیند، مانند آنچه حضرت ابراهیم در عالم رؤیا دید. از امام صادق (ع) پرسیدند، نبی چگونه بر حقانیت و صدق آنچه در خواب به او الهام شده پی میبرد؟ فرمودند: خداوند این مطلب را بر او آشکار میکند. (گاهی خدا کاری میکند که برای انسان یک چیزی مثل روز روشن میشود و دیگر شکی در آن باقی نمیماند. مثل اینکه شخصی خواب زیاد ببیند ولی راجع به یکی از خوابهایش یقین دارد که این مفهوم خاصی داشته است. نبی هم وقتی در خواب به او الهام میشود خدا برایش یقینی میکند). و رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم نبی هم بودند. مُحدَّث کسی است که صدای پیک الهی به گوش او میرسد ولی او را نمیبیند. امکان دارد برخی از پیامبران در مقام مُحدَّث باشند. زراره از امام باقر (ع) نقل میکند درباره این گفتار خداوند « وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نَّبِیّا ( سوره مریم، آیه ۵۱)» پرسیدم: منظور از رَسولً نبیّا چیست؟ فرق بین رسول و نبی را جویا شدم. امام (ع) در پاسخ فرمودند: نبی شخصی است که فرشته وحی را در خواب میبیند و صدای او را میشنود اما در حال بیداری با او ملاقات نمیکند و رسول کسی است که در حال بیداری او را دیده و بااو به سخن میپردازد. زراره میگوید از مقام امام در این رابطه پرسیدم. امام فرمودند: امام صدای فرشته الهی را میشنود اما نه در خواب و نه در بیداری او را نمیبیند. پس ائمه ما مُحدَّثند، لذا از القاب حضرت فاطمه (س) هم محدثه است، زیرا بعد از پیغمبر، در آن ایام عزاداری ایشان جبرئیل نازل میشد و حدیث میکرد بر حضرت زهرا (س) و اون نوشتهها شد صحیفه فاطمیه. صحیفه فاطمیه نوشتهها و املاء امیرالمؤمنین است که حضرت فاطمه از جبرئیل شنیده، ولی در مقام محدَّث. اینها حرفهای بسیار دقیقی است که اگر موقع نقل حتی کمی جابهجا کنیم غلو میشود. ائمه ما نفرت دارند از اینکه ما آنها را انبیاء بدانیم، اگرچه در اعتقاد شیعه امامیه مقامشان از انبیاء بالاتر است، اما خودشان پیغمبر نیستند. حال اگر ما طوری صحبت کنیم که آن چیزی که خاص پیغمبران الهی است را بگوییم امام معصوم دارد، خلاف است. یعنی اگر ما بگوییم جبرئیل بر او نازل شد و حضرت هم او را دیدند و با او صحبت کردند اشتباه است. این مسائل باید خوب تبیین بشود. برداشت درستی باید از روایات شود. در این روایت آمده که ائمه جبرئیل و فرشته وحی را نمیبینند و فقط صدای او را میشنوند. حال اگر در روایتی آمده بود که جبرئیل را دیدند باید توجیه و تفسیر و تبیین شود که شاید آنجا که جبرئیل را دیدهاند پیامی نیاورده و یا شاید پیامی آورده ولی نمی شود اسم وحی بر آن گذاشت. این بحث ریزهکاریهای دقیقی دارد که بعداً راجع به آن صحبت میکنیم. فقط در همین حد بدانیم که ائمه بین نبی، رسول و محدَّث، محدَّث است.
سؤال: با توجه به سخنان شیخ صدوق که صاحبان شریعت نوح به بعد هستند، پس قبل از حضرت نوح شریعتی نبوده؟
جواب : برای پاسخ به این سؤال باید به تعریف شریعت برگردیم. ۱ـ طیفی از علما اعتقاد دارند و با آیات قرآن اثبات میکنند که ما اصلاً قبل از حضرت نوح پیغمبری نداشتیم. البته بحث شاذی است که همه قبول ندارند. هیچ جای قرآن نیامده که حضرت آدم پیغمبر بوده، اتفاقاً قرآن هرموقع که بحث انبیاء را به میان میآورد همیشه از نوح به بعد صحبت میکند، مثلاً « انَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإْسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا / ما به تو وحی کردیم همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کرده ، ایم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کرده ایم و به داود زبور را ارزانی داشتیم(سوره نساء، آیه ۱۶۳)» هرجا صحبت از انبیاء میشود و میخواهد اسم ببرد از نوح به بعد اسم میبرد. این خود بحثی است که پیغمبری با آن جایگاه خاص که رسالت و شریعتی بیاورد از نوح به بعد بوده، قبلش به این صورت بوده که حضرت آدم برگزیده خدا بوده، اسماء الهی را هم میدانسته ولی پیغمبر نبوده، مانند عرفایی که ما الان قبول داریم، انسان برگزیدهای از طرف خدا که به مقام پیغمبری نرسیده و دستوراتی هم از طرف خدا بیان کرده. که این نظر شاذی است. اما غالب علما میگویند حضرت آدم کسی است که چون زمین نباید خالی از حجت باشد حضرت آدم هم همانموقع که فقط او و حوا بودند و یکی میبایست حجت خدا باشد و حجت به معنای پیغمبر یا امام باشد، پس نتیجه میگیریم آدم (ع) پیغمبر بود. حالا بحث شریعتها پیش میآید که آیا حضرت آدم شریعت داشته؟ شریعت به معنای یک نظام امر و نهی الهی نه، نظاموار و به صورت یک سیستم امر و نهی الهی در غالب احکام و اخلاق و عقاید از حضرت نوح به بعد بوده، اگر قبل از حضرت نوح هم بوده به صورت پراکنده بوده، یک سری دستورهایی بوده که خدا را بپرستید و… که حالت نظام نداشته البته باید بیشتر تحقیق کرد که آیا قبل از حضرت نوح واقعاً هیچ شریعتی نبوده؟! ولی ظاهراً شریعت نظام سیستماتیک بستهشدهای است که میتوان اسم دین را بر آن گذاشت. قبل از آن احکام و دستورات خردهریزه و مقطعی و موردی بوده، چون اوایل حضور مردم بر کره زمین بوده و از حضرت نوح به بعد آرام آرام نیاز به سیستم کامل برای دنیا و آخرت احساس شده.
سؤال: با این تعریف که درباره نبی و رسول ارائه شد، همانطور که ختمِ رسل داریم ختمِ نبی هم داریم؟
جواب :در بحث خاتمیت به اینها میپردازیم و اثبات میکنیم که هرکس که خاتم رسل است خاتم انبیاء هم هست. در قرآن هم آمده: « مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا / محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست او رسول خدا و خاتم پیامبران است و خدا به هر چیزی داناست (سوره احزاب ، آیه۴۰» به اینجا که رسیدیم بحث میکنیم که نبی اعم از رسول است و چون گفته خاتمالنّبیین پس خاتمالرسل هم است. این تعریف تعریفی است که در وایات ما آمده و ما هم بر سر اسم بحثی نداریم، شاید یک معنای تفسیری باشد که هر کلمهای که در قرآن آمده از روی حساب و کتاب آمده حتی برخی از علما گفتهاند هرجا نبی و رسول کنار هم آمد و از آنجا که در قرآن حرف تکراری وجود ندارد، دو معنای جدا از هم میدهد مانند این روایت که دو معنا داشت. هرجا نبی جدا آمد رسول هم جدا آمد هردو به یک معنیاند.
اگر در دورهای دو پیغمبر باشند چه میشود؟ قطعاً یکی ارجح است و دیگری پیرو اوست و در هر زمانی یک شریعت حاکم است و دو شریعت همزمان حاکم نیستند. وقتی شریعت موسی آمد شریعت ابراهیم کنار گذاشته میشود. البته شریعت حضرت ابراهیم چون خصوصیات ویژهای دارد کمی ـ قبل از پیامبر اسلام شریعتش رنگ و بوی —- مثلاً میگفتند پیغمبر ما بر شریعت ابراهیم است، نه اینکه شریعت موسی و عیسی به حساب نمیآید، به خاطر عظمت حضرت ابراهیم و شریعتش است و اینکه شریعت حضرت موسی و عیسی هم بر شریعت حضرت ابراهیم بودند، مثل اینکه الان میگوییم ما شیعه جعفری هستیم در صورتی که ما شیعه امام زمانیم ولی چون امام صادق حرکتی انجام داده که باعث شده تشیع پررنگتر شود به همین دلیل ما را منسوب به امام صادق (ع) میدانند لذا اگر جایی هم خواندید که پیامبر ما بر دین توحیدی حضرت ابراهیم بودند تعجب نباید کرد زیرا به دلیل جایگاه پررنگ و ویژه حضرت ابراهیم منسوب به ایشان میدانند و به این معناست که دین تحریفنشده حضرت موسی و عیسی را پیغمبر ما قبول داشته و تصدیق میکرده. مثلاً طبق آیات قرآن لوط و حضرت ابراهیم در یک دوره بودند ولی شریعت شریعت ابراهیم است و لوط هم پیرو حضرت ابراهیم است. خیلی از این انبیاء برای اقوام خاص و کار خاصی آمدهاند مثلاً حضرت لوط را برای موعظه لواطکاران قومش فرستادند، برای ترک همین یک گناه. یا حضرت شعیب که برای قوم شعیب که کارشان کمفروشی بوده آمده. شریعت بوده تکلیف دینی هم معلوم بوده پیغمبر برای یک امر به معروف خاص آمده تا ریشه آن یک گناه را بخشکاند. یا هارون و موسی که هردو پیغمبرند ولی هارون جانشین موسی است.
ج) چند ویژگی از پیامبران
۱ـ پیغمبران همگی مرد هستند و ما هیچ پیامبر زنی نداریم. « وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَهِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ / و ما قبل از تو نفرستادیم مگر مردانی از اهل آبادیها راکه به آنها وحی می کردیم ، چرا در زمین سیر نمی کنند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ و هر آینه سرای آخرت برای کسانی که تقوی پیشه بوده اند بهتراست ، چرا تفکر و تعقل نمی کنید؟ (سوره یوسف آیه ۱۰۹) » « وَما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلّا رِجالًا نُّوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاتَعْلَمُونَ / اى پیامبر ! ) ما پیش از تو پیامبرى نفرستادیم مگر اینکه ( آنها نیز ) مردانى بودند که به ایشان وحى مى کردیم ، پس ( به آنان بگو : ) اگر خودتان نمى دانید از آگاهان ( و اهل کتاب ) بپرسید (سوره انبیاء آیه ۷)
۲ـ به زبان قوم خودشان نازل میشوند. « وَ مَا أَرْسلْنَا مِن رَّسولٍ إِلا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَینَ لهَُمْفَیُضِلُّ اللَّهُ مَن یَشاءُ وَ یَهْدِى مَن یَشاءُوَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ / ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به زبان قومش تا ( حقایق را ) براى آنها آشکار سازد ، سپس خدا هر کس را بخواهد ( و مستحق بداند ) گمراه و هر کس را بخواهد ( و شایسته بداند ) هدایت مىکند ، و او توانا و حکیم است. (سوره ابراهیم آیه ۴)» برای اینکه بتواند دین را برای آنها تبیین کند به زبان خودشان نازل میشود. به این معنی که همزبان هم باشند مثلاً برای قوم ترک پیامبر ترک و برای عرب پیامبر عرب بیاید. یکی هم به معنای دقیقتر فرهنگ، یعنی هر پیغمبری با فرهنگ همان قوم میاید که بتواند ارتباط برقرار کند و حرفهای هم را بفهمند.
۳ـ ظاهراً پیغمبران هم بر جن و هم بر انس پیغمبرند البته دلیل صریحی بر اینکه همه انبیاء بر اجنه هم پیغمبر هستند، وجود ندارد. در قرآن که چیزی نیامده در روایات هم که علما کتب عقاید نوشتهاند چیزی نگفتهاند. اما راجع به پیغمبر اکرم داریم « قُلْ أُوحِی إِلی أَنَّهُ استَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الجِْنِّ فَقَالُوا إِنَّا سمِعْنَا قُرْءَاناً عجَباً / چند نفر از طایفه جن قرآن را شنیده و سپس به بقیه گفتهاند : ما قرآنی عجیب شنیدیم(سوره جن ، آیه ۱) » در سوره جن بر این موضوع تصریح شده که پیامبر اکرم پیامبر جن هم بوده و به نظر میرسد که بقیه انبیاء هم همینطور باشند.
مسلک عبادات جنیان مشخص است « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ / جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریده ام (سوره ذاریات، آیه۵۶)» اما اینکه با همین انبیاء قطعاً یا آنها هم ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر دارند دقیق مشخص نیست. در نص قرآن هم نیامده که مثلاً نوح با اجنه در ارتباط بوده یا حضرت ابراهیم. خیلی بعید است که خدا پیغمبران دیگری برای اینها فرستاده باشد یا اگر خدا پیغمبر دیگری از جنس خودشان برایشان می فرستاد پیغمبر خاتمشان را هم از جنس خودشان قرار میداد.
موضوع جلسه بعد: در جلسه بعد درباره وحی صحبت میکنیم. راجع به ماهیت وحی، انواعش و پاسخ به شبهات راجع به وحی که یکی از مهمترین شبهات که روشنفکران مطرح کردند این است که وحی وجود ندارد و انبیاء نابغههای بشریند، اینها فکر میکنند وحی بر ایشان نازل شده در حالی که حال درون خودشان است، مثل کسی که مکاشفه میکند یا شاعر که میگوید حالی به من دست داد و از درونم شعر جوشید و ۵۰ بیت شعر گفتم. میگویند انبیاء هم اینگونه هستند، مکن است حالی به ایشان دست داده و آیهای گفتهاند. این یک شبهه مهمی است که باید به طور صحیح تبیینش کنیم که غلط است. ماهیت وحی و تفاوتش با عرفان. در حال حاضر عرفانهای نوظهور خیلی از این حرفها میزنند….. تفاوت وحی و الهام و مکاشفه و اخبار غیبی و اینکه ما چگونه میتوانیم اینها را تشخیص دهیم. وحی تکوینی، وحی تشریحی.
استثنائاً جلسه بعد کلاس درس نداریم و خطبه شعبانیه را میخوانیم و در فضیلت ماه رمضان صحبت میکنیم و ادامه درس و مبحث وحی را میگذاریم برای بعد ا زماه رمضان که انشاالله یک ماه کامل ادامه دهیم.