دومین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / اهمیت علم و معرفت
به نقل از سایت روضه الشهداء:
عقیده از ریشه (ع ق د) یعنی گره زدن محکم و سخت شدن. لذا عقیده آن چیزی است که در وجود شما با جان و دلتان گره خورده است و سفت و سخت در وجود شما شده است و با علم متفاوت است. این معنی عقیده از جهت لغوی است. یعنی یک چیز را میدانیم ولی به آن عقیده نداریم پس علم با عقیده دو چیز متفاوت است. امکان دارد علمی به عقیده تبدیل بشود و امکان دارد نشود…
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اَلْحَمْدُ لِلَّه الْاَوَّلِ بِلا اَوَّلٍ کانَ قَبْلَهُ، وَالْاخِرِ بِلا اخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ، الَّذى قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ اَبْصارُ النّاظِرینَ، وَعَجَزَتْ
عَنْ نَعْتِهِ اَوْهامُ الْواصِفینَ ثُمَّ الصَلاه و السَلام علی رسول الله و آله الطاهرین…
حمد خدائى را که اوّل همه آثار هستى اوست و قبل از او اوّلى نبوده، و آخر است بی آنکه پس از او آخرى
باشد، خدایى که دیده بینندگان از دیدنش قاصر، و اندیشه و فهم وصف کنندگان از وصفش عاجز است.( اولین دعا از صحیفه سجادیه)
اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بَارِکْ عَلَى السَّیِّدِ الْمُطَهَّرِ وَ الْإِمَامِ الْمُظَفَّرِ وَ الشُّجَاعِ الْغَضْنَفَرِ أَبِی شَبِیرٍ وَ شَبَّرَ قَاسِمِ طُوبَى وَ سَقَرَ الْأَنْزَعِ الْبَطِینِ الْأَشْجَعِ الْمَتِینِ الْأَشْرَفِ الْمَکِینِ الْعَالِمِ الْمُبِینِ النَّاصِرِ الْمُعِینِ وَلِیِّ الدِّینِ الْوَالِی الْوَلِیِّ السَّیِّدِ الرَّضِیِّ الْحَاکِمِ بِالنَّصِّ الْجَلِیِّ الْمُخْلِصِ الصَّفِیِّ الْمَدْفُونِ بِالْغَرِیِّ لَیْثِ بَنِی غَالِبٍ مَظْهَرِ الْعَجَائِبِ وَ مُظْهِرِ الْغَرَائِبِ وَ مُفَرِّقِ الْکَتَائِبِ وَ الشِّهَابِ الثَّاقِبِ وَ الْهِزَبْرِ السَّالِبِ وَ نُقْطَهِ دَائِرَهِ الْمَطَالِبِ أَسَدِ اللَّهِ الْغَالِبِ غَالِبِ کُلِّ غَالِبٍ وَ مَطْلُوبِ کُلِّ طَالِبٍ صَاحِبِ الْمَفَاخِرِ وَ الْمَنَاقِبِ إِمَامِ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ الَّذِی حُبُّهُ فَرْضٌ عَلَى الْحَاضِرِ وَ الْغَائِبِ مَوْلَانَا وَ مَوْلَى الثَّقَلَیْنِ الْإِمَامِ بِالْحَقِّ أَبِی الْحَسَنَیْنِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیْهِ (مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زاد المعاد – مفتاح الجنان، ۱جلد، موسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت، چاپ: اول، ۱۴۲۳ ق.)
این هفته میهمان حضرت امیر المؤمنین(ع) هستیم و ثواب محفل امشب ما تقدیم روح بزرگ امیر المؤمنین شود و چشم امید داریم ایشان به ما توجه و نگاهی بکنند.
اهمیت علم و معرفت و عقل
دلیل اول: آیات قرآن کریم
آنچه که از جلسه گذشته باقی ماند اهمّیت علم و معرفت بود که با مبحث امشب همسوتر و همسانتر میباشد. در قرآن کریم درباره علم و معرفت و عقل و تدبر و تعقّل بسیار تأکید شده است.
۱ـ «آیه ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ / نون سوگند به قلم و آنچه مىنویسند (سوره قلم، آیه ۱)»
یَسطُرون: از سطر میآید به معنی نوشتن. آنقدر قلم مهم است که خدا وقتی میخواهد قسم بخورد میگوید به قلم و آن چه که مینویسد منِ خدا قسم می خورم. پس معلوم میشود که خودِ نوشتن، کتابت، علم و دانش چه قدر مهم است که خدا به آن قسم میخورد.
۲ـ: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ / خدا [رتبه] کسانى از شما را که گرویده و کسانى را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مىکنید آگاه است (سوره مجادله ، آیه ۱۱)» خدا به آنهایی که اهل ایمان باشند و اهل علم (نه هر علمی) هم باشند، درجه میدهد و درجه شان را بالا میبرد. اهمیت عقاید در اینجاست که هر علمی با هر عقیده مورد قبول نیست؛ علمی مورد قبول است که با اعتقاد و ایمان به خداوند همراه باشد.
۳- (هل یستوی الّذینَ یعلمُ و الّذینَ لا یَعلَمون) آن قدر این مسئله واضح است که خداوند سوأل بدیهی پرسیده است . آیا آن کسی که میداند با آن کسی که نمیداند با هم برابرند؟ واضح است که نه. سوره زمر ـ آیه(۹)
۴ـ «یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ / (خدا) به هر کس که بخواهد حکمت میبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسى پند نمىگیرد. (سوره بقره، آیه ۲۶۹)»
خداوند به هرکس بخواهد حکمت میدهد و هرکس حکمت داشته باشد خیر کثیر نصیب او شده است. حکمت را به معرفت نیز معنا کرده اند. در روایتی حضرت موسی بن جعفر (ع) میفرمایند: که منظور عقل است، یعنی خداوند به کسی که عقل داده به او خیر کثیر عنایت کرده است. پس جایگاه عقل در دین ما بر خلاف بعضی ادیان است که همان اوّل عقل را میگذارند کنار؛ مثل مسیحیّت. متأسفانه الان جوان شیعه با افتخار میرود دنبال مسیحیّت و این دین را که بسیار بر تعقل تأکید دارد و همه حرف و حساب و کتابش بر مبانی عقلی استوار است رها میکند و میرود سراغ مسیحیّتی که از همان ابتدا می گوید عقل را بگذار کنار و خدایی را که ما میگوییم سه تا است و هیچ کجا با عقل اثبات نمیشود را قبول کن. در اسلام خصوصا تشیع گفته میشود ایمان باید پشتوانه عقلی داشته باشد.
اوّلین بحثی که در هر دینی مطرح است توحید و خدا شناسی است. مسیحیت میگوید ما اعتقاد به خدای سه گانه داریم و خدای سه گانه با عقل اثبات شدنی نیست، هیچ فیلسوفی نتوانسته با عقل این را اثبات کند. هر کس با عقل وارد مباحث عقلی میشود همان اول به این میرسد که خدا باید یکی باشد. چطور شما میگویید سه تا است؟! پدر، پسر، روحالقدس! یا خدا سه جا حلول کرده؟! میگویند عقل جواب نمیدهد، باید ایمان بیاورید. همان اول بین عقل و ایمان فاصله میاندازند. لذا در انجیل در باب داستان خلقت حضرت آدم، میگوید آن درختی که حضرت آدم از آن منع شده بود درخت معرفت بود. حضرت آدم از میوه آن درخت خورد سپس خداوند به ملائکه گفت که آدم خیر و شر را فهمید پس دیگر جای او در بهشت نیست، بیاندازیدش بیرون. میگوید میوه ممنوعه که آدم نباید میخورد، معرفت است. یعنی آدمیزاد نباید بداند! رفتی معرفت خوردی، از خیر و شر آگاهی پیدا کردی، بفرما بیرون! این عقیده دین مسیحیت است، البته نه دین اصلی، این دینی که به دست ما رسیده. همین دین تحریفشده فعلی که متأسفانه جوان شیعه بر اثر تبلیغات و شرکت نکردن در جلسات بحثهای عقاید و بی اطلاعی از عقاید شیعه،به سراغ آن میرود.
۵ـ «وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ /و می گویند: اگر [سخن پیامبران را] می شنیدیم یا خود تعقّل می کردیم، در زمره اهل آتش افروخته نبودیم. (سوره ملک، آیه ۱۰)»
جهنمیها میگویند اگر ما این دو خصوصیت را داشتیم الان جایمان اینجا نبود. یا می شنیدیم یا فکر میکردیم. ما نه سراغ عقل رفتیم و نه سراغ نقل، پس جایگاهمان در جهنم است. این دو تا دو پایه مهم معرفت است (عقل و نقل).
۶ـ « إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ/ بدرستی بدترین جنبندگان در نزد خدا، کرها و لال هایی هستند که تفکر نمی کنند (سوره انفال ، آیه ۲۲)» همانا بدترین جنبندگان در نزد خدا کسانی هستند که کر و لال هستند. نگفته بدترین انسانها! گفته بدترین جنبندگان. و اینها کسانی هستند که تعقل نمیکنند. پس عقل خیلی مهم است که خداوند اینطور میفرماید. متأسفانه ما بچههای شیعه به مباحث عقلی اهمیت نمیدهیم ( یکسری جریانهای فکری که در تشیع میباشد و در حوزه و دانشگاه هم ریشه دارد، جریانهای مبارزه با تعقل است به نام دین و محبت اهل بیت جایگاه عقل را از بین می برند.)
۷ـ« وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ / جز اهل معرفت در آنها تعقل نمی کنند(سوره عنکبوت، آیه ۴۳)».
چه کسی تعقل میکند؟ آنکه اهل علم باشد. (رابطه بین عقل و علم در قرآن). این کلیاتی بود که بدانیم در کتاب آسمانی ما قرآن، چقدر به تعقل تأکید شده.
از سویی دیگر خدا در قرآن درباره ظن و گمان می فرماید:
«إِنَّ الظَّنَّ لاَ یغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً /به راستی که گمان و خیالات موهوم کسی را بی نیاز از حق نمی گرداند، (سوره یونس، آیه ۳۶)»
ظن و گمان اصلا از حقیقت بهرهای ندارد. یعنی اگر میخواهی در هر زمینه کار کنی، چه در فضای اعتقادات چه در فضای عملیات، علم و یقین پیدا کن.
و نیز می فرمایند:« وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ / و چیزی را که بدان علم نداری پیروی نکن(سوره اسراء، آیه ۳۶)» و اگر جایی رفتی علم نداشتی توقف کن، آنجایی که نسبت به قضیهای آگاهی نداری اقدام نکن. باید پشتوانه تمام کارهایت یک دلیل عاقلانه و عالمانهای باشد. مثلاً چرا اینطور نماز میخوانیم؟ باید بتوانی دلیل ارائه بدهی. مثلاً برهنه میشوی و سینه میزنی؟ اگر نتوانی جواب بدهی و فقط بگویی صرف پیروی از دیگران بوده کار بیهوده ای انجام داده ای. باید بتوانی دلیل بیاوری، جوابی که قانع کننده باشد از یک ابتدا شروع میشود و به یک انتها هم ختم میشود. چیزی که در هیئتهای ما کلاً منسوخ شده و فضا را جایی میبرند که میگویند مردم عقل را بگذارید کنار، جنون خوب است که بچه هیئتی وقتی میرسد به مسئله سیدالشّهدا دیوانه بازی درمیآورد. بیشترین ظلمی که به مکتب امام حسین (ع) میشود در همین هیئتهای خودمان در تهران صورت میگیرد که به نظر میرسد که ریشه این افکار وصل به دشمنان است.
و تفکری در چند سال اخیر درست شود که مکتب شیعه را که بین فِرق اسلامی به تعقل معروف بود،بالاترین فلاسفه اسلامی از این مکتب رشد کردند، به یک باره از آن جایگاه خود خارج شود و به گونه ای تعریف شود که حرفش فقط بشود دیوانهبازی. و قتی هم اعتراض بکنی با رفتار ناپسندی پاسخ می دهند که تو انگار عاقلی! اینجا هیئت دیوانگان مثلاً آل الله است. یک عقل فرابشری و خیلی پختهای هست که بعضی اوقات در ادبیات ما تعبیر به جنون شده.
امیرالمؤمنین(ع) درخطبه متّقین به همّام میفرماید: متقین طوری عمل میکنند که مردم میگویند «وَیَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا/و مردم به اشتباه گویند بى شک در عقلشان خللى است»، اینها قاطی کردهاند. و در ادامه میفرمایند: «وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ أمْرٌ عَظِیمٌ،/ آرى، کارى بزرگ آنها را به خود مشغول داشته» یک امر عظیمی دیدهاند که اینطور دیوانه شدهاند.
مثلاً واقعه کربلا یک امر عظیمی است، انسانی که به واقعه عاشورا میرسد دیوانه میشود.
اگر نماز می خوانید یک بار رساله را هم بخوانید تا بدانید احکام اسلام درباره نماز چیست. اگر میگویی روزیِ عالَم به دست امام زمان است باید دلیل داشته باشی. اگر دلیل نداشته باشی قیامت باید جواب دهی که با اعتقادات مردم بازی کردهای. زیرا اگر اینطور نباشد دروغ به امام زمان بستهای و اعتقادات مردم را خراب کردهای. اگر اهل بیت را از جایگاهی که دارند یک پله بالاتر ببری غلو کردی و غلات را اهل بیت(ع) لعن کردهاند. امام حسن عکسری (ع) فرمودند: فلانی را که در حق ما غلو میکند هرجا که دیدید بکشید. مسئله خیلی مهم و خطرناکی است. زیرا حقیقت در علم و یقین است.
دلیل دوم: روایات
«قال رسول الله صلى الله علیه وآله :طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ ؛/ طلب علم بر هر مسلمان واجب است ». (کافی، جلد ۱، صفحه ۳۰)
طبق این فرمایش رسول گرامی اسلام؛ یادگیری علم و دانش بر هر کسی واجب است.
«أَلا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ بُغاهَ العِلمِ/ خداوند جویندگان علم را دوست دارد». (کافی، جلد ۱، صفحه ۳۰)
و نیز در ادامه می فرمایند:خداوند کسانی را که طالب علم و دانش هستند دوست می دارد.
۲ـ امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:«أَیّهَا النّاسُ اعْلَمُوا أَنّ کَمَالَ الدّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ/ اى مردم بدانید کمال دین طلب علم و عمل بدانست»
مردم، بدانید اوج کمال دین طلب علم است عملی که بر پایه آن علم باشد. در حالیکه بیشتر جوانان ولایی و عاشق اهل بیت(ع) خیلی اهل علم نیستندو متأسفانه آنها را به این سمت سوق میدهند. پس کمال دین طلب علم است و عمل به آن؛ نه عمل عشقی بلکه عملی که پشتوانه آن علم است.
حضرت در ادامه این روایت می فرمایند: « أَلَا وَ إِنّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ/ بدانید که طلب علم بر شما از طلب مال لازمتر است.) جویندگی علم بر شما واجبتر است از بدست آوردن مال است. چرا؟ «اِنَّ إِنّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ/ زیرا مال براى شما قسمت و تضمین شده» زیرا مال قسمت شده و ضمانت شده است. « قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ/ عادلى (که خداست) آنرا بین شما قسمت کرده» یک خدای عادلی این روزی را بین شما تقسیم کرده «وَ ضَمِنَهُ/ تضمین نموده» و خودش هم ضمانت کرده است. (کافى ،جلد ۱ ،ص :۳۵ ،روایه: ۴)
خداوند در قرآن میفرماید: « وَفِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ/ و روزی شما و آنچه وعده داده می شوید در آسمان است(سوره ذاریات، آیه ۲)»روزی شما جای دیگر است. شما در زمین دنبال آن میچرخید؟
حضرت علی (ع) همچنین در ادامه روایت فوق می فرماید:«سَیَفِی لَکُمْ/ و به شما مى رساند » و این رزق به شما میرسد. این اعتقاد شیعه است در حالیکه ما رزق و روزی را در دست صاحبکار میدانیم. روزی را دست امضاء مدیر مالی میدانیم، در صورتیکه در عقاید شیعه اینطور نیست. از طرفی هم نمیگوید کار نکن و در منزل بشین و بخور و بخواب، در مورد اینها هم روایت داریم که انسان باید کار کند؛ ولی تصور ما این است که اگر بیشتر کار کنم بیشتر درآمد خواهم داشت. این غلط است. در دین به ما دستور داده شده است اگر میخواهیم روزیمان زیاد شود نماز اول وقت بخوانیم، گناه نکنیم و … .. روزی شما جای دیگری نوشته شده، تقسیم شده، ضمانت هم شده. البته بَداء هم داریم، به این معنی که اگر رزقی مشخص شده مثلاً اگر مشخص شده که این ماه نهصد هزار تومان بگیری میشود با یک سری از دستوراتی که در دین آمده آن را افزایش داد. نه با اضافه کار.
به طور مثال یکی از علما می فرمودند: من هروقت مشکل مالی برایم پیش میآید، مبلغی را میدهم برای سفر کربلا. زیرا روایت داریم کسی هزینه را برای زیارت امام حسین بدهد چند برابر برمیگردد. پس مال برکت پیدا میکند.
در روایت فوق امیر المؤمنین(ع) فرمودند: طلب علم واجب است بر طلب مال زیرا روزی را خداوند عادل تقسیم کرده و ضمانت کرده که به شما برساند.
ولی حضرت درباره اهمیت علم در ادامه همین روایت می فرمایند: « وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ/ ولى علم نزد اهلش نگهداشته شده و شما مأمورید کــه آن را از اهلش طلب کنید ، پس آنرا بخواهید.) علم در خزینه، در دست اهلش است. «وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ» و امر شدید به طلب علم. امر نشدید به طلب پول. رزق و روزیتان رو جای دیگر نوشتهاند. امر به کار شدید. باید توجه داشت که کار کردن مساویِ با رزق و روزی که به دست ما می رسد، نیست. دستور امام(ع) این است که علم را طلب کنید.
در رابطه با طلب علم؛ بابی در اصول کافی آمده است به نام «باب فرض العلم و وجوب طلبه و الحثُ علیه (کافی، ج۱، ص۳۰)/ باب واجب بودن علم یادگیری علم و تشویق (برانگیخته)کردن و رفتن به سوی علم»
۳ـ امام صادق(ع) در باب اهمیت تفقه می فرمایند:
ابان بن تغلب عن ابی عبدالله (ع): «امام صادق در اهمیت تفقه فرموده اند لوددت ان اصحابی ضربت روسهم بالسیاط حتی یتفقهوا /بسیار دوست دارم که با تازیانه وشلاق برسر اصحابم بزنم تا در دین تفقه پیدا کنند»( اصول کافی، ج ۱، ص۳۱)
تفقه یعنی کسب فقه، فقه یعنی فهم عمیق در قرآن و حدیث. اگرچه تمام یاران حضرت، عالم بودند ولی باز حضرت اینطور میفرماید.
در باب معرفت و شناخت خداوند هم از معصوم(ع) روایت شده که می فرمایند:
«بَعضَکُم اَکثَرُ صَلاهً مِن بَعضٍ وَ بَعضُکُم اَکثَرُ حَجَاً مِن بَعضٍ وَ بَعضُکُم اَکثَرُ صَدَقَهً مِن بعضٍ وَ بَعضَکُم اکثَرُ صِیاماً مِن بعضٍ وَ اَفضَلُکُم اَفضَلُکُم مَعرِفَهً / برخی از شما بیش از بعضی دیگر اهل نماز هستید؛ و بعضی بیشتر اهل حج، و بعضی بیشتر صدقه می دهید. و برخی بیشتر از برخی دیگر روزه می گیرید و (با وجود همه اینها) بهترین شما، آنهایی هستند که معرفتِ بهتری دارند. »(صفات الشیعه شیخ صدوق و بحار ـ ج ۳ـ ص۱۴)
حال اینکه علم با معرفت و عقیده با معرفت تفاوتهایی دارد که ما نمی خواهیم وارد این جزئیات بشویم. در کل معرفت و علم هر دو در یک حوزه هستند.
در خصوص اینکه این علم که در روایات از آن یاد شده منظور چه علمی است دیدگاه علما متفاوت است؛ بعضی از علما می فرمایند: منظور از علم همان علوم دینی است، برخی دیگر می فرمایند: چون گفته شده علم را طلب کنید اگرچه در چین باشد، علوم دینی که در چین نیست پس منظور هر علمی است.
آقای جوادی میفرمایند منظور هر علمی است ولی به شرط اینکه مبدأ و معاد علم مشخص باشد. که این میشود علم اسلامی مثل فیزیک، شیمی و… . به شرط اینکه مثلاً در علم فیزیک بدانی این اجسام راکه آفریده و خالقش کیست و منظور ایشان از اسلامی کردن علوم در دانشگاهها همین است. به مردم در مورد مبدأ و معاد علوم بگویید. مثلاً در زیستشناسی بگویید این موجود را خدا آفریده و خالقش اوست.
بعضی علما میگویند: منظور از علم؛ علمِ اخلاق، علمِ احکام و علمِ عقاید میباشد. و مابقی هرچه است فضل میباشد که این در روایات نیز آمده است. و نیاز به بحث دقیقتری دارد. و علوم اسلامی شامل این سه شاخه است که در روایات نیز تأکید به یادگیری این سه شاخه از علم شده است. حال این سئوال مطرح می شود که آیا فلسفه اسلامی هم داریم؟ می گویم اگر هم داشته باشیم دانستن آن فضیلت است. باز این پرسش مطرح می شود که آیا در روایات ما دستور داریم به سراغ این نوع از فضایل برویم؟ که این نیاز به بررسی بیشتر و دقیقتر در روایات است اما آنچه مسلم است و از ظاهر روایات بدست می آید حضرات معصومین (ع) علم فیزیک یا شیمی و امثال هم را تدریس ننموده اند.
بعضی دیگر از علما نیز میگویند: آن علمی که سفارش شده علوم دینی است و ائمه اطهار(ع) در مورد سایر علوم ساکت نبودند و یاد گیری آن علوم را تائید فرموده اند به طور مثال یک جا دستور عمومی به طلب علم است و یک جا دستور خاص به طلب علم میباشد.
اهمیت و جایگاه عقائد
تعریف عقیدهعقیده از ریشه (ع ق د) یعنی گره زدن محکم و سخت شدن. لذا عقیده آن چیزی است که در وجود شما با جان و دلتان گره خورده است و سفت و سخت در وجود شما شده است و با علم متفاوت است. این معنی عقیده از جهت لغوی است. به طور مثال میدانیم و علم داریم ابوبکر خلیفه اول است ولی اعتقاد به آن نداریم و این علم در درون ما محکم و سفت نشده .یعنی یک چیز را میدانیم ولی به آن عقیده نداریم پس علم با عقیده دو چیز متفاوت است. امکان دارد علمی به عقیده تبدیل بشود و امکان دارد نشود. شما میدانید خدا یکی است و این را در وجودتان تبدیل به عقیده میکنید؛ نه تنها می دانید خدا یکی است بلکه به آنچه که می دانید اعتقاد هم دارید. علم چیزی است که انسان فقط میداند و شاید به آن باور داشته باشد یا نداشته باشد.
خداوند در قرآن میفرماید: « وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ / ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند ، هر چند که در دل بدانها یقین و اطمینان داشتند . بنگر سرانجام و سرنوشت تباهکاران چگونه شد ؟ (سوره نمل ، آیه ۱۴)» جهد: یعنی انکار کردن، نقطه مقابل اعتقاد.
در این آیه خداوند می فرمایند:اینها حرفهای دینی پیامبران را انکار کردند و معتقد نشدند در حالیکه نفسشان به اینها یقین داشت. منظور از این یقین؛یقین علمی است، اینها مطمئن بودند که پیامبران از طرف خدا آمده اند ولی به آن علم اعتقادی نداشتند، یعنی شاید نفس شما نسبت به مسئلهای یقین علمی داشته باشد ولی منکر آن بشوید. پس بین علم و ایمان، عقیده و باور تفاوت است و در مورد آن باید بحث کرد. مثلاً علم بیشتر در حوزه عقل است عقیده بیشتر در حوزه قلب و جان و روح است. و به تعبیری دیگر عقیده بر آمده از علم است و فراتر از آن است و عقیده پشتوانهاش علم است. از این رو علما می فرمایند و تأکید دارند که عقیده باید با علم باشدو عقاید باید تحقیقی باشد و نه تقلیدی.
به همین دلیل ما ابتدا سلسله عقاید را با بررسی اهمیت علم شروع کردیم و سپس به عقاید می پردازیم چون عقاید ما باید بر اساس دلایل علمی باشد؛ پس مرحله اول علم است و در مرحله بعد یا این علم را تبدیل به عقیده می کنیم و آن را با روح و جانمان گره می زنیم یا نه؛ اگر با قلب و روح ما گره بخورد می شود عقیده در غیر اینصورت می شود علم.
پس تفاوت دیگر علم و عقیده در مصدرشان است؛ مصدر علم، عقل و تعقل است و مصدر عقیده جان و روح است.
تفاوت ظاهری ایمان و عقیده در این است که ایمان را برای مسائل و اصول اعتقادات به کار میبرند. به طور مثال من به خدا ایمان دارم به پیامبر و معاد و غیره ایمان دارم، خداوند در قرآن در این زمینه می فرماید: « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ / پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند (و گفتند:) (میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمىگذاریم) و گفتند: (شنیدیم و گردن نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوى تو است (سوره بقره / آیه ۲۸۵)» ولی نمیگویم ایمان به علم غیب امام دارم در کتب و لسان علما ایمان را برای اصول و رؤس عقاید بکار می برند. در مسائل جزئیتر از عقیده استفاده میشود و میگویم اعتقاد به علم غیب امام دارم.
مسئله دیگری که در تفاوت علم و عقیده مطرح می شود این است که علم منشأ عمل نمیشود در حالیکه عقیده منشأ اعمال است. اعتقاد انگیزه عمل است. البته ممکن است که اعتقاد به مسئله ای داشته باشیم ولی عمل به آن نکنیم. در تفاوت علم و عقیده اینگونه است که شاید ما مثلاً یک مسئله دینی را بدانیم ولی به آن عمل نکنیم ولی وقتی در وجودمان تبدیل به عقیده شود ما عامل به آن مسئله هم بشویم.
به طور مثال علامه امینی به خاطر اعتقاد به حضرت علی (ع) دنبال رفع شبهات بود. مثلاً شبهه کرده بودند که آیا میشود شب تا صبح ۱۰۰۰ رکعت نماز خواند. علامه رفتند و درجوار امام رضا(ع) بیتوته کردند و هر شب تا صبح ۱۰۰۰ رکعت نماز میخواندند تا در تاریخ بنویسند که میشود ۱۰۰۰ رکعت نماز را شب تا صبح خواند.
جایگاه عقاید در علوم اسلامی
تعلیمات اسلامی سه دسته است: ۱ـ علم عقاید (بخش عقاید) ۲ـ بخش اخلاق. ۳ـ بخش احکام.
محتوای دین این سه بخش است. حال شاید برای ورود به علوم اسلامی لازم شود علوم دیگر مثل علم حدیث علم عربی و … را هم بدانیم.
دستورات قرآن و اهل بیت (ع) در ارتباط با یکی از این سه دسته است.
۱ـ عقاید: در رابطه با اندیشه است.
شهید مطهری در این باره می فرماید: مسائل و معارفی که باید آنها را شناخت و به آنها معتقد بود و ایمان داشت. این سخن شهید همان مطلبی است که عرض شد ابتدا باید بشناسید و سپس آن را به اعتقاد تبدیل کنید. علم کلام عهده دار عقاید است و به بررسی و کنکاش در عقاید می پردازد. یعنی در فضای علم کلام عقاید دینی اثبات میشود و شبهات آن برطرف میشود. وظیفه متکلم در علم کلام، (در هر دینی) مثلاً در تسنن، مسیحیت، اثبات عقاید و دفع شبهات آن دین است. مثلاً در مسیحیت اثبات میکنند که عقل را باید کنار بگذاریم و بعد ایمان بیاوریم. در تشیّع هم متکلم شیعه عقاید را مطرح و اثبات میکند و شبهات را پاسخ میدهد. «الکلام علم یقتدر معه اثبات العقاید الدینیه بایراد الحجج و دفع الشبه / علم کلام ، علمی است که با تخصص در آن رشته، شخص قادر است با آوردن دلایل منطقی و پاسخ دادن به شبهات عقاید دینی را اثبات کند… »(کتاب شوارقالایهام (داماد ملاصدرا).)
۲ـ اخلاق: شامل خُلقیات و خوی آدمی است.
چگونه بودن انسان از نظر روحی و خصال معنوی که اصطلاحاً به آن جوانح گفته می شود، همانطور که حضرت علی (ع) در دعای پر فیض کمیل بن زیاد می فرمایند:« قَوِّ عَلى خِدْمَتِکَ جَوارِحی وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزیمَهِ جَوانِحی/ از لحاظ جسمانى توانا کن مرا و اراده عزم مرا مستحکم کن(دعای کمیل)» برای خدمتت جوارح هم را قوی کن و جوانح هم را عزم کن. علمی که اخلاقیات را مورد بررسی قرار می دهد علم اخلاق است.
۳ـاحکام: در برگیرنده اعمال است.
چه کارهایی را چگونه انجام بدهد؟ یا چه کارهایی را نباید انجام داد؟
فقه مسئول علم احکام است و مسئولیت فقیه تفقه در روایات و آیات قرآن و استخراج احکام از آنان است.
جلسه آینده در رابطه با اصول و فروع عقاید، ضروریات دین، مهم و اهم عقاید، کیفیت کسب عقاید، اهمیت اعتقادات صحبت میشود.