سی و یکمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / نبوت خاصه ۹
الحّمدُ اللهِ ربِّ العالَمین. بارِئِی الخَلائِقِ اَجمَعین. باعثِ الاَنبیاءِ وَ المُرسَلین وَ الصَّلاهُ وَ السَّلام عَلی اشرفِ الاَنبیاءِ وَ المُرسَلین، حبیبِ الهِ العالَمین اَبَاالقاسِم مُحَمَّد (ص) و عَلی آلهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین و لَعنَهُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
با عرض سلام و ادب محضر خواهران و برداران گرامی سی و یکمین جلسه از جلسات هفتگی را آغاز می کنیم و از این جلسه دومین دور قرآن را آغاز می کنیم و جز یک را در طول هفته قرائت کرده و ثواب آن را تقدیم حضرت علی(ع) خواهیم کرد.
امام علی(ع) می فرمایند: «حسن الخلق رأس کل بر/ حسن خلق سر آغاز همه نیکی هاست (غرر الحکم و درر الحکم ص۳۴۶)»
بحث ما راجع به نبوت خاصه (خاتمیت) بود.
هفته گذشته یک سؤال از شبهات دکتر سروش را مطرح کرده و پاسخ دادیم و آن اینکه دکتر سروش میگوید: در خاتمیتی که شما شیعیان راجع به آن صحبت میکنید چه چیزی ختم میشود؟ علم پیغمبر که معتقدید به ائمه منتقل میشود، کرامات پیغمبر هم که باز به ائمه منتقل میشود، قدرت تفسیر هم که همینطور، پس چه چیزی ختم میشود؟! در پاسخ به این سؤال میگوییم: ما شئون نبوت را بررسی میکنیم که پیغمبر خاتم چه شئونی دارد، بعد بررسی میکنیم که کدامیک از این شئون با نبوت خاتمه مییابد.
۱ـ دریافت و ابلاغ وحی
اولین و مهمترین شأن پیغمبر دریافت و ابلاغ وحی است، که اگر کسی این را نداشته باشد پیغمبر نیست، و هرکه با فرشته وحی در ارتباط باشد و وحی را از مبدأ اعلی (ذات باریتعالی) دریافت کند و به مردم ابلاغ کند پیغمبر است و این میشود اصل معنای پیغمبری. حال در کنار این، پیغمبران و بالاخص پیغمبر خاتم شئون دیگری هم دارند اما اصل شأن نبوت دریافت و ابلاغ وحی است که ما در جواب دکتر سروش میگوییم این اصلِ مهم است که در خاتمیت ختم میشود. دیگر بعد از پیغمبر خاتم احدی دریافت و ابلاغ وحی ندارد، احدی برای دریافت وحی با فرشته وحی ارتباط ندارد. درست است جبرئیل با حضرت زهرا (س) ارتباط داشت و صحبت میکرد، به همین دلیل هم صفت «مُحدَّثه» یعنی کسی که برای او حدیث میکردند را به ایشان دادهاند. در طول ایام رحلت پیامبر اکرم (ص) تا شهادت حضرت زهرا (س) به واسطه درد و رنجی که خانم داشتند جبرئیل نازل میشده و ایشان را دلداری میداده است و علومی را منتقل میکرده و حضرت زهرا (س) به واسطه صحبت با جبرئیل آرام میگشتند ولی اسم این وحی نیست. ممکن است کسی با جبرئیل ارتباط داشته باشد ولی پیغمبر نیست.
اگر کسی برای دریافت وحی و ابلاغ وحی با جبرئیل ارتباط داشته باشد پیغمبر است. و این معنا بعد از رسول گرامی اسلام از بشر منقطع شده است. امیرالمؤمنین (ع) با تمام جایگاه بالا و والایی که دارد و ما اعتقاد داریم که وی استاد جبرئیل است اما ایشان این خصوصیت را ندارد، لذا پیامبر فرمود: «أنت منّی بمنزله هارون من موسی إلّا إنّه لا نبیّ بعدی.
تو برای من در مقام و منزلت هارون از موسی هستی جز اینکه بعد از من پیغمبری نخواهد بود» تو همه خصوصیات من را داری ولی ارتباط دریافت و ابلاغ وحی قطع شد.
پس اولین شأن از شئون پیغمبری دریافت و ابلاغ وحی است. قرآن میفرماید: « فَإنْ حَآجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ / پس اگر با تو به محاجه برخاستند بگو من خود را تسلیم خدا نمودهام و هر که مرا پیروى کرده [نیز خود را تسلیم خدا نموده است] و به کسانى که اهل کتابند و به مشرکان بگو آیا اسلام آوردهاید پس اگر اسلام آوردند قطعا هدایتیافتهاند و اگر روى برتافتند فقط رساندن پیام بر عهده توست و خداوند به [امور] بندگان بیناست(سوره آل عمران، آیه ۲۰)»یا رسولالله اگر این جماعت اسلام آوردند که هدایت میشوند، اگر رویشان را برگرداندند تو وظیفهات ابلاغ است و آن را انجام دادی.
در آیهای دیگر نیز می فرمایند:« مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ / بر پیامبر [خدا وظیفهاى] جز ابلاغ [رسالت] نیست و خداوند آنچه را آشکار و آنچه را پوشیده مىدارید مىداند (آیه ۹۹ سوره مائده)».
البته یک نکته تفسیری مهم هم دارد و آن اینکه: عدهای که اخیراً به آنها قرآنیون گفته میشود از این آیه استفادههایی کردهاند. قرآنیون کسانی هستند که قائل به خودبسندگی قرآن هستند که به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول قائل به خودبسندگی قرآن در تفسیر و دسته دوم قائل به خودبسندگی قرآن در هدایت بشر هستند. قرآنیون قائل به خودبسندگی قرآن در تفسیر میگویند قرآن برای تفسیر خودبسنده است و خودش را تفسیر میکند و نیازی به شخص دیگری نیست و دلیلی ندارد پیغمبر برای تفسیر آن بیاید. دلیل ندارد روایت برای تفسیر آن بیاید. گروه دیگر میگویند خودبسندگی قرآن در هدایت یعنی «حسبنا کتاب الله» کتاب خدا برای هدایت کافی است و نیاز به چیز دیگری ندارد. که این طیف دوم دقیقاً همان حرف خلیفه دوم را میزنند که در کنار بستر پیامبر این جمله شیطانی را گفت. در بین شیعیان هم دانشمندانی هستند که خودشان را شیعه دوازده امامی میدانند ولی اعتقاد دارند قرآن برای بشر کافی است، ائمه(ع) هم از پیروان قرآنند ولی در بین بقیه مردم از همه بهترند اما خودشان به خودی خود حجتی برای هدایت مردم نیستند، ائمه هم پیروان قرآنند در صورتی که ما معتقدیم ائمه عِدلِ قرآنند و این دو، دو ثقل هستند: ثقل اکبر و ثقل اصغر، و در عرض هم هستند. اینها میگویند نه همه پیرو قرآنند حتی امیرالمؤمنین اما ما میگوییم گاهی حرف امیرالمؤمنین (ع) قرآن را تفسیر میکند و اگر مولا نگوید ما نمیفهمیم. این گروه از آیه « مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ / بر پیامبر [خدا وظیفهاى] جز ابلاغ [رسالت] نیست و خداوند آنچه را آشکار و آنچه را پوشیده مىدارید مىداند (سوره مائده،آیه۹۹)» سوء استفاده میکنند و میگویند خودِ قرآن گفته تنها وظیفه پیامبر ابلاغ وحی است .
ما اینگونه جواب میدهیم: ادعای شما این است که قرآن خودش را تفسیر میکند و هدایت هم میکند، این قرآنی که می فرماید: «مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ» همین قرآن در جای دیگری می فرماید: « بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ/ [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشتهها [فرستادیم] و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند(سوره نحل، آیه ۴۴)»حال اگر سلیقهای است و شما آن آیه را مدرک می دانید ما هم به این آیه استناد میکنیم. اگرنه پس این دو آیه را باید کنار هم ببینیم، به قول خودتان تفسیر قرآن به قرآن. مگر نه این است که شما معتقدید «یُفسِّرُ بعضه بعضا /بعضی آیات قرآن بعضی دیگر را تفسیر میکند» حال این قرآن در جایی میفرماید: «مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ /پیغمبر کاری ندارد جز رساندن وحی» در جای دیگر میفرماید:« بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ/ [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشتهها [فرستادیم] و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند(سوره نحل، آیه ۴۴)»
باز اینجا بحث تفسیری دارد که «لام» «لِتُبَیِّنَ» را چه معنی کنیم؟ اگر غایت بگیریم میشود /اصلاً فرستادیم تا به یک غایتی برسد و آن غایت این است که تو تبیین کنی و از زبان تو خارج شود.
پس تفسیر درست این آیه چیست؟ نمیتوان آیه را بدون تفسیر کنار گذاشت. معنای صحیح آیه « مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ وَاللّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ /پیغمبر کاری ندارد جز رساندن وحی (سوره مائده ، آیه ۹۹)» با توجه به آیه دیگر که میگوید:« فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ /اگر اسلام آوردند هدایت شدند، اگر نیاوردند وظیفه تو هدایت بوده که انجام دادی(سوره آل عمران، آیه۲۰)» وقتی این دو آیه را کنار هم میگذاریم میفهمیم که خدا به پیامبر میفرماید که لازم نیست کسی را مجبور کنید، تو وظیفهای نداری جز رساندن وحی، هرکس خواست، هدایت شود و هرکه نخواست، نشود. «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا/ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس (سوره انسان، آیه ۳)»دقیقاً به این معناست که پیغمبر کاری ندارد جز ابلاغ وحی. فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ/ لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ / س تذکر ده که تو تنها تذکردهندهاى / بر آنان تسلطى ندارى(سوره غاشیه ، آیه ۲۲ و۲۳)»به عبارت دیگر این ابلاغ وحی را میگیری و تحویلشان میدهی، دیگر لازم نیست گوششان را بگیری و به زور مسلمانشان کنی، « لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ / در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد به یقین به دستاویزى استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است و خداوند شنواى داناست (سوره بقره ، آیه ۲۵۶)» راهها از هم مشخص است، کسی دوست دارد به خطا برود و داخل چاه بیفتد، خب بیفتد. « إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ / در حقیقت تو هر که را دوست دارى نمىتوانى راهنمایى کنى لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى مىکند و او به راهیافتگان داناتر است (سوره قصص، آیه ۵۶)» «لن» نفی ابد آورده که /(رسولالله) هیچجوری نمیتوانی کسی را هدایت کنی، آنچه تو میخواهی نمیشود، خدا هرکه را که بخواهد هدایت میکند/ یعنی میگوید همه اختیار دست خداوند است، تو فقط وحی را برسان. این هم که خدا هدایت میکند یعنی نگاه به اختیار بشر میکند و میگوید من ایشان را مختار آفریدم، هرکه دنیا بخواهد به او میدهم و هرکه آخرت بخواهد به او آخرت میدهم. پس معنای «مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ »این نیست که پیغمبر وظیفهای در تبیین قرآن ندارد! به این معنی است که پیغمبر اجبار و اکراهی بر مسلمان شدن مردم ندارد.
این شأن اول که دریافت و ابلاغ وحی است با خاتمیت منقطع میشود. بقیه شئون پیغمبر را ما اثبات میکنیم که به امام معصوم منتقل میشود و اگر منتقل نشود یک جای کار مشکل دارد. بخشی از این بحث را درمبحث خاتمیت و بخشی وسیعی از آن را در مبحث امامت مطرح میکنیم و وقتی میخواهیم وظایف امام را بگوییم یکییکی اثبات میکنیم که آنچه که پیغمبر اکرم (ص) داشت را باید کامل داشته باشد وگرنه نمیتواند امام باشد.
۲ـ تبیین وحی
دومین شأن از شئون رسول گرامی اسلام تبیین وحی است که بسیار هم مهم است، یعنی همان تفسیر و تبیین قرآن. قرآن میفرماید: « بِالْبَیِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ/ [زیرا آنان را] با دلایل آشکار و نوشتهها [فرستادیم] و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند(سوره نحل، آیه ۴۴)» آخر آیه اشاره به تدبر دارد. نمیخواهد فکر کردن را از مردم سلب کند، چون مخالفان تفسیر روایی میگویند:اینگونه که نمیشود ذیل هر آیهای تدبر نکنید و فقط بگویید در مورد این آیه این امام این را فرموده و در مورد آیه دیگر آن امام این را فرموده! پس عقلمان چه میشود؟ که قرآن دستور به تدبر داده است. و ما طبق این آیه میگوییم ما در تفسیر روایی تدبر را تعطیل نمیکنیم، ما فقط میگوییم پیغمبر باید قرآن را تفسیر کند، بعد هم اثبات میکنیم که بعد از پیامبر امام باید قرآن را تفسیر کند و این به این معنا نیست که عقل بشر هیچکاره است.« لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ /تو تبیین کن» حال که در کنار قرآن، سنت و حدیث آمد ؛ حالا « وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ » اگر بشر بدون راهنمایی امام معصوم که معلم و مبیّن قرآن است به سراغ قرآن برود میشود همانند حرفهای ابن تیمیه و چیزی جز ضلالت دریافت نمیکند، قرآن را میخواند و برای خدا جسم و دست و پا قائل میشود، قرآن میخواند و برای پیغمبران الهی خطا و عصیان و گناه قائل میشود، همهچیز به هم میریزد و به اصطلاح سنگ روی سنگ بند نمیشود. همانطوری که اگر بگوییم فقط قرآن و حدیث هم غلط است، زیرا خودِ قرآن گفته « لیدبروا ایاته/ در قرآن تدبر کنید.» پس هم حدیث هم تفکر. از طرفی ما تفکر را هم قبول داریم اما تفکر کنار حدیث، زیرا « لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ »شما باید همه قرآن را با هم ببینی، اگر در جایی دستور داده «بشر تدبر کن» در جایی دیگر هم فرموده است:« مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ/ آنچه خدا از [دارایى] ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید از آن خدا و از آن پیامبر [او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وى] و یتیمان و بینوایان و درراهماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است(سوره حشر ، آیه ۷).» نمیتوان با قرآن مخالفت کرد. افرادی که با تفسیر روایی مشکل دارند در این قسمتها از جهت مبانی علمی خلأ دارند.
در آیه دیگری می فرماید: «و وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَهً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ /و ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کردهاند براى آنان توضیح دهى و [آن] براى مردمى که ایمان مىآورند رهنمود و رحمتى است (سوره نحل ،آیه ۶۴)» در ادبیات عرب اگر جایی نفی بیاورد و بعد «الّا» آورد ؛دارد منحصر میکند و آن را «حصر» یا «قصر» میگویند. پس تنها پیغمبر میتواند همه مشکلاتی را که در تفسیر داریم حل کند. و ما به دستور خودِ قرآن برای انبوه اختلافات تفسیری شاخصی داریم که رفع اختلاف کند. پس ما قائل به این هستیم که شأن دوم که تبیین وحی است کاملاً به حضرات معصومین منتقل میشود که در این رابطه روایات مفصلی وجود دارد.
۳ـ بیان احکام شرعی
از دیگر وظایف پیامبر بیان احکام شرعی است. که البته این هم از وظایف مشترک امام و پیامبر است.
بیان احکام شرعی که خیلی از احکام در قرآن آمده و خیلی دیگر هم در احادیث پیغمبر. خودِ قرآن هم میفرماید: « مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاء مِنکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ/ آنچه خدا از [دارایى] ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید از آن خدا و از آن پیامبر [او] و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وى] و یتیمان و بینوایان و درراهماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سختکیفر است(سوره حشر ، آیه ۷).» هر کار واجب و مستحبی که گفته انجام دهید، انجام دهید و هر کار حرام و مکروهی که گفته انجام ندهید، ندهید.
۴ـ بیان مسائل اعتقادی و اخلاقی.
جزو وظایف و شئون پیغمبر است که اعتقادات و اخلاق را به مردم میگوید، اینجا در بحث خاتمیت سؤالی برای ما پیش میآید که نقش عقل چیست؟ پیغمبری آمده، دین خاتم را ارائه داده، ۶۳ سال عمر کرده که بیشتر آن هم به جنگ و فتوحات و سختی سپری شده، با این شرایط چقدر توانسته اخلاق به مردم یاد دهد؟ حالا که این پیغبر از دنیا رفت بقیه مسائل اخلاقی چه میشود؟ عقل انسان چه میگوید: میگوید وقتی این پیغمبر از دنیا رفت مردم باید رأیگیری کنند و یک نفر را جای او بگذارند؟ قبل از پیغمبر هم میتوانستند رأیگیری کنند و یک نفر را در رأس امور بگذارند. ولی باید شخصی از جنس خودِ پیامبر باشد که آن علمی که پیغمبر دارد و به واسطه آن اخلاقالله را یاد میدهد نفر بعدی هم اخلاقالله را یاد دهد نه اینکه هر چیزی که خودش دوست داشت. نمیتوان شخصی از جنس خودمان و با رأیگیری بیاید.
حالا که پیغمبر بعد از ۲۳ سال رسالت از دنیا رفت آیا توانسته همه مسائل اعتقادی و پیچ و خمهای آن را بگوید؟ مسلماً خیر! عقل سلیم میگوید: پیغمبر باید یکی مانند خودش را جانشین بگذارد که او هم متصل به منبع علم الهی باشد یا علم خودِ پیغمبر به او منتقل شده باشد و کلاً با بقیه مردم تفاوت داشته باشد و اخلاق و اعتقادات صحیح را به مردم بگوید.
۵ـ قضاوت.
یکی از وظایف مهم پیغمبر قضاوت است که به امام منتقل میشود. قرآن میفرماید: « فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا/ولى چنین نیست به پروردگارت قسم که ایمان نمىآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایه اختلاف است داور گردانند سپس از حکمى که کردهاى در دلهایشان احساس ناراحتى [و تردید] نکنند و کاملا سر تسلیم فرود آورند(سوره نساء، آیه۶۵)».
یعنی مؤمنین در صورتی مؤمناند که وقتی از این دادگاه که قاضی آن پیغمبر خداست بیرون میآیند در وجودشان هیچ حَرَجی نسبت به قضاوت رسول خدا نداشته باشند و تسلیم محض قضاوت او باشند. حالا بعد از رحلت پیامبر امر قضاوت را باید به قاضیهای دنیایی واگذاشت؟ خیر، باید به امام برسد.
جالب این است که اهل سنت هم همگی قبول دارند که این شئون باید به امام برسد ولی در اینکه امام کیست با آنها بحث داریم. و الّا اهل سنت تا جایی که ما در درس و بحثها دیدهایم همه فِرقشان اعتقاد دارند که بعد از پیغمبر وحی منقطع میشود و شأن تبیین وحی، شأن بیان احکام، شأن مسائل اعتقادی و اخلاقی، شأن قضاوت و …. به امام منتقل میشود ولی در انتخاب امام با هم، همعقیده نیستیم. آنها هم قبول دارند که پیغمبر ۲۳ سال رسالت کرد و بعد هم از دنیا رفت لذا عملاً «حسبنا کتاب الله» که خلیفه دوم گفت را قبول ندارند، احترام میگذارند و از آن دفاع هم میکنند ولی عملاً قبول ندارند و میگویند امامی باید باشد که قضاوت کند، امامی باید باشد که حکومتی تشکیل دهد و …
پیغمبر یک سری وظایف ظریف هم دارد که ما وارد آن نمیشویم و فقط مهمترین آنها را میگوییم.
۶ـ تشکیل حکومت.
یکی از شئون مهم پیامبر اکرم(ص) تشکیل حکومت است که این به دلایل عقلی و نقلی به امام منتقل میشود. اهل سنت در بحث تشکیل و لزوم برپایی حکومت اسلامی از ما جلوتر هستند. یعنی بعد از پیغمبر اهل سنت بیشتر از ما معتقدند که باید حکومتی باشد، اگرچه در انتخاب حکومت اشتباه هم کردهاند و به سمت خلفای بنیامیه و بنیعباس رفتهاند ولی هیچکدام نگفتهاند که حکومتی نباشد و حرفهای غربگرایانه نزدهاند، مگر اخیراً که چند روشنفکر صحبتهایی کردهاند، وگرنه متکلمین بزرگشان هیچوقت نگفتهاند که باید از سیاست جدا بود یا حکومت نباید تشکیل شود. چون از آیات قرآن پیداست. به طور مثال ۱ـ آیاتی که مرتبط به جنگهاست. پس باید حکومتی باشد که به آیات مربوط به جنگها عمل شود. اگر پیغمبر حکومت تشکیل ندهد پس این آیات جنگها برای چیست؟
۲ـ آیات مالی. امام خمینی (ره) در کتاب ولایت فقیه یکی از بحثهایی که میکند این است که آیات مالی قرآن نشان میدهد که نظر قرآن بر تشکیل حکومت است.
۳ـ آیات روابط بینالملل. وقتی روابط بینالملل، تعهدها، صلح حدیبیه و … مطرح میشود همه مربوط به حکومت است. یعنی حکومتی در مدینه تشکیل شده و بحثی پیش آمده وصلح حدیبیه منعقد شده، پس تشکیلاتی داشتند. به طور مثال این آیه شریفه نیز خود بیانگر تشکیل حکومت است. قرآن می فرماید:« الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِّنَ اللّهِ قَالُواْ أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلَن یَجْعَلَ اللّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا/همانان که مترصد شمایند پس اگر از جانب خدا به شما فتحى برسد مىگویند مگر ما با شما نبودیم و اگر براى کافران نصیبى باشد مىگویند مگر ما بر شما تسلط نداشتیم و شما را از [ورود در جمع] مؤمنان باز نمىداشتیم پس خداوند روز قیامت میان شما داورى مىکند و خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است(سوره نساء، آیه۱۴۱)» این آیه فقط وقتی حکومت باشد معنی پیدا میکند.
آیات روابط اجتماعی. آیات روابط بینالملل، آیات مالی، آیات جنگ و سیره عملی پیغمبر. پیغمبر کار اشتباه که انجام نمیدهد، کار عبث هم که انجام نمیدهد. « وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى/ و از سر هوس سخن نمىگوید/ این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست(سوره نجم ، آیات ۳و۴» /هر حرکتی که پیغمبر میکندالگو است برای ما چون بر اساس وحی است، قرآن نیز می فرماید: « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرً/قطعا براى شما در [رفتار] رسول خدا سرمشقى نیکوست، براى کسى که به خدا و روز واپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مىکند ( سوره احزاب، آیه ۲۱)»؛ گر پیغمبر حکومتی تشکیل داد اسوه شماست پس شما هم حکومت تشکیل دهید. اگر پیغمبر با کفار جنگ کرد شما هم جنگ کنید، اگر پیغمبر چه در حوزه فردی و چه در حوزه اجتماعی هر کاری کرد شما هم همان را انجام دهید. سیره پیغمبر اکرم نشان میدهد که ایشان حکومت تشکیل دادند و خیلی هم جدی حکومت تشکیل دادند، والی منسوب کردند، قاضی منسوب کردند، حدود شرعی را انجام دادند، نامه به بلاد دیگر نوشتند و آنها را به اسلام دعوت کردند، لشکر فرستادند، اسامه را به عنوان فرمانده انتخاب کردند و همه کارهایی که یک حاکم انجام میدهد را پیغمبر انجام دادند. پس این هم یکی از شئون مهم نبوت است. شأن تشکیل حکومت اسلامی که ما در شیعه و سنی اعتقاد داریم هم مثل بقیه شئون به امام منتقل میشود لذا تمام فِرق اسلامی معتقدند که باید امامی باشد و آن امام این شئون را به عهده بگیرد. یعنی حکومت تشکیل دهد، از مرزها پاسداری کند، حدود اسلام را رعایت کند، بلاد کفر را نابود کند، بلاد اسلام را حفظ کند و … .
پس درس امشب ما در رابطه با شئون نبی خاتم و ختم شأن اول و انتقال بقیه شئون به امام بود.
والسّلام.