سی و هشتمین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / برهان روایی امامت ۲
پیامبر(ص) در فرازی از خطبه غدیر می فرمایند: هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است(نام کامل حضرت را می آورد تا دیگر کسی نگوید منظور شخص دیگری بوده است)؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
اعوذ بالله مِنَ الشیطان الرّجیم
بسمالله الرّحمن الرّحیم
الحّمدُ اللهِ ربِّ العالَمین. بارِئِی الخَلائِقِ اَجمَعین. باعثِ الاَنبیاءِ وَ المُرسَلین وَ الصَّلاهُ وَ السَّلام عَلی اشرفِ الاَنبیاءِ وَ المُرسَلین، حبیبِ الهِ العالَمین اَبَاالقاسِم مُحَمَّد (ص) و عَلی آلهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین و لَعنَهُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعین
باعرض سلام و ادب؛ جلسه سی و هشتم را محضر خواهران و برادران گرامی هستیم و در طول هفته انشاءالله جزء۸ را تلاوت کرده و ثواب آنرا تقدیم امام علی بن موسی الرضا علیه السلام خواهیم کرد.
امام رضا (ع) می فرمایند: «مَـن فـَرَّجَ عَن مُـومِـنٍ فَـرَّجَ الله عَن قَلبه یـَومَ القِیامَهِ؛ / هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد (اصول کافى(ط-الاسلامیه)، ج ۲، ص ۲۰۰)»
بحث ما پیرامون ادلّه روایی امامت بود. عرض کردیم امامت با عقل، قرآن و سنت نبی مکرم اسلام اثبات میشود و ما به وسیله سنت رسول خدا و روایات ایشان اثبات میکنیم که امامت وجود دارد. بحث بعدی ما بحث مصداق امامت میشود. اگرچه یادآور شدیم که روایاتی که درباره امامت از لسان رسول گرامی اسلام(ص) مطرح شده خیلی وقتها بیان مصداق هم هست. مثلاً همین خطبه غدیر که جلسه گذشته بحث پیرامون آن را آغاز کردیم هم پیرامون اصل امامت صحبت میکند هم درباره مصداق امامت. رسول گرامی اسلام هم موضوع امام اول و خلیفه بلافصل را در خطبه مطرح میکند هم بقیه حضرات معصومین را. اما آن روایت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتته جاهلیه اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(شیخ مفید ، الاصفاح، ص و۲۸ و تفتازانی، شرح مقاصد، ج ۵، ص۲۳۵)» کلی است و اسمی از مصداق نبرده است.
این جلسه هم بحث مان را پیرامون خطبهغدیر را ادامه میدهیم و اگر فرصت شد روایت دیگری را هم درس میدهیم.
در کتاب عقاید امامیه ـ که یکی از منابع جلسات ما است ـ حضرت آیتالله سبحانی اصل هشتادوهشتم را به حدیث غدیر اختصاص دادند و بحث تواتر آن را مطرح میکنند و ذیل آن میفرمایند: «در هر قرنی حدیث غدیر تواتر داشته.»
یعنی یک تواتر داریم که به طور کلی یک حدیث متواتر است، ایشان میفرمایند در هر قرنی حدیث غدیر متواتر است و در هر قرنی به قدری کثرت راوی دارد که احتمال دروغ و تبانی در آن نمیرود «و صدوده نفر از صحابه، هشتادونه نفر از تابعین و سیصدوپنجاه نفر از علما و محدثان درجه یک اسلامی حدیث غدیر را نقل کردهاند.» (تابعین کسانی هستند که رسول خدا را ندیدهاند ولی صحابه را دیدهاند. و صحابه رسول خدا را دیدهاند و مصاحبت داشتهاند).
کتاب شریف الغدیر علامه امینی تماماً در اثبات واقعه غدیر و حدیث غدیر است. یعنی کل این چند جلد رو تألیف کرد که اثبات کند غدیر چیزی نیست که کسی بتواند آن را انکار کند، واقعه غدیر و خطبه غدیر در تمام تار و پود اسلام ریشه دوانده است، لذا مثلاً ایشان بحثی را مطرح میکنند به نام غدیر در شعر شعرای سنی؛ یا ادبا خود بحث جدایی است. و از زوایای مختلف حدیثی، قرآنی، تفسیری، ادبی، تاریخی و …. حدیث غدیر را اثبات کردهاست.
در جلسه قبل وارد متن خطبه شدیم که متن خطبه در اهمیت امامت صراحت دارد. خطبه غدیر از توحید شروع میشود و بعد نبوت مطرح میشود و بعد به « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، » میرسد.
یک نکته زیبایی را آیتالله سبحانی مطرح میفرمایند وقتی که پیغمبر اکرم(ص) اصول دین را در خطبه مطرح میکند مشخص میشود که این مسئلهای هم که برای آن مردم را جمع کرده از اصول است، یعنی سیاق خطبه این است که اول راجع به توحید که مهمترین اصل اسلام است صحبت میشود، بعد به نبوت ورود پیدا میکند و بعد از آن بحث امامت.
دلیل اول:
اینکه ما میگوییم «مَن کُنتُ مولاه فهذا علی مولا»، بر خلاف آنچه که اهل سنت میگویند که «مولا» یعنی دوست داشتن ؛ ما میگوییم نه یعنی ولایت ـ دلیلش این است که سیاق خطبه اینگونه است که اول راجع به توحید است بعد پیرامون نبوت و بعد قطعاً هرچه که هست یک اصل است. برای امر به دوست داشتن نیازی به توقف سه روزه و جمع کردن مردم در آن شرایط سخت نبود. ضمن اینکه پیامبر بارها و بارها راجع به این دوست داشتن صحبت فرموده و امر کرده بود. از اینجا معلوم میشود که بحث مهمی بوده است که به خاطر آن سفر را متوقف کرده و بعد اول راجع به توحید، بعد نبوت و بعد امامت صحبت فرمودند.
دلیل دوم:
اینکه میفرماید: « یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ. / ای فرستادی ما! آن چه از سوی پروردگارت بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می دارد(سوره مائده، آیه ۶۲)» این آیه شأن نزول واقعه غدیر است.
پس آنقدر این اصل مهم است که انکار آن مساوی است با انکار کل رسالت، حتی ابلاغ نکردنش برای رسول گرامی اسلام حکم ابلاغ نکردن رسالتش را دارد. پس باز هم فراتر از امر به دوست داشتن است. و این یک اصل است که ما آن را اصل امامت مینامیم و تصریح هم به این کلمه شده است.
دلیل سوم:
پیغمبر قبل از عبارت « مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ » میفرماید: خدا مولای من و مولای مؤمنین میباشد و نسبت به آنان از خودِ آنان اولی است. یعنی اول بحث ولایت خدا را مطرح میکند.
حال ولایت خدا یعنی دوست داشتن خدا؟ نه! پس اول «وَلَیَ» را برای خدا مطرح میکند. بعد «وَلَیَ» را برای خودش به کار میبرد و بعد برای امیرالمؤمنین. یعنی این ولایتی که مورد بحث ما است؛ همان ولایتی است که درباره خدا بیان می کنیم، «وَلَیَ» درباره خدا دوست داشتن هم هست اما بالاتر از آن صاحباختیاری (اولی بالتصرف) است، همان «وَلَیَ» را هم درباره امیرالمؤمنین به کار میبرد. همان اولویت. «النبیُ اولی بالمؤمنین من انفسهم»
این سه دلیل نشان دهنده این است که ولایت در خطبه غدیر به معنی دوست داشتن نیست، اگرچه یکی از معانی لغوی وَلَیَ دوست داشتن است اما در این خطبه به معنی دوست داشتن نیست.
طبق تیترهایی که درکتاب «خطابه غدیر در آینه اسناد» زده است «العلان الرسمی بالامامه الائمه الاثنی و العشر»
پیغمبر در این خطبه اعلان رسمی کرده است به امامت دوازده امام. این همان حدیثی است که ما به دنبال آن هستیم تا به آن متمسک شویم که دلیل روایی امامت باشد و شیعه و سنی هم قبول داشته باشند. این حدیث را همه صحابه و تابعین نقل کردهاند پس روایت جامعی است و همه فِرق میتوانند به آن دسترسی پیدا کنند و آن این است:
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَهُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.
هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می گوید. و پس از من به فرمان پروردگار، علی ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.
مَعاشِرَالنّاسِ، علی (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِی، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذی ذَکَرَهُ الله فی سُورَهِ یس: (وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ).
ای مردم علی را برتر بدانید و برای او فضیلت قائل شوید. هیچ علمی نیست مگر اینکه خدا آن را در وجود من جمع نکرده باشد و هر علمی هم که به من داده شده است من هم آن را در امام متقین قرار دادم. هیچ علمی خدا به من نداد مگر اینکه من به علی آموختم. علی امام آشکار است، همانی که خدا در سوره یاسین گفته است.»
لذا به مفسرین عرض میکنیم خطبه غدیر به این مهمی، سند به این قویای، حدیث به این متواتری، دیگر دلیلی ندارد که بگویید من میخواهم به واژه رجوع کنم و تفسیر قرآن به قرآن کنم.
پیامبر اسلام که صاحب قرآن است به این صراحت می فرماید (وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ).
خدا همهچیز را در وجود این آقا قرار داده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ یَتُوبَ الله عَلی أَحَدٍ أَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَی الله أَنْ یَفْعَلَ ذالِکَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ.
هان مردمان! او را برتر دانید، که خداوند او را برگزیده؛ و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند او را برپا کرده است.
هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر او را نپذیرد و او را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند. از مخالفت او بهراسید و گرنه در آتشی درخواهید شد که آتش گیری آن مردمانند؛ و سنگ، که برای حق ستیزان آماده شده است.
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَی قَوْلی هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ.
مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله).
دور باد دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته را نپذیرد و با من سازگار نباشد!
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و درباره ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که درباری همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم…» (جنب الله یعنی پهلوی خدا و پهلوی خدا کسی نیست جز علی).
مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی.
هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است(نام کامل حضرت را می آورد تا دیگر کسی نگوید منظور شخص دیگری بوده است)؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُ أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله فی خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فی أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّیْتُ.
وافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَی الْحَوْضَ. أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَهُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لاَِحَدٍ غَیْرِهِ.
علی و پاکان از فرزندان من ثقل اصغرند و قرآن ثِقل اکبر است. اینها از هم جدا نمیشوند و همه اینها خبر میدهند از دیگری و پشت هم میآیند. این حضرات معصومین امین خدا در خلقند و حاکمان خدا در زمینند. ای مردم من ادا کردم… من ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و برایتان واضح کردم. خدا فرمود و من از طرف خدا میگویم که غیر از این آقا هیچکس امیرالمؤمنین نیست. بعد از من امامت بر مؤمنین شایسته کسی غیر از این آقا نیست.
بعد با دست بر بازوی مولا زد و بلندش کرد. امیرالمؤمنین از زمانی که پیامبر بر منبر آمده بود یک پله پایینتر از مکان ایشان ایستاده بود و نسبت به صورت حضرت به طرف راست مایل بود که گویی هر دو در یک مکان ایستادهاند. سپس پیامبر با دستش او را بلند کرد و هر دو دست را به سوی آسمان بازنمود و علی را از جا بلند نمود تا حدی که پای آن حضرت موازی زانوی پیامبر رسید
ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
و فرمود چه کسی از شما به خودتان اولیتر است؟ گفتند خدا و رسول خدا. ! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد.
در اینجا نکتهای به ذهن من میرسد که به جا است بگویم. این قسمت را اکثراً اینگونه ترجمه میکنند که «خدایا دوست بدار هرکه او را دوست بدارد» شما اگر یک فرد سنی یا خدای نکرده وهابی باشی به این جمله اشکال میگیری که چطور تا قبل از این جمله هرجا «وَلَیَ» بود به معنی صاحباختیاری بود بعد «وَلَیَ» بعدی را دوست داشتن معنا میکنید؟
«والِ» از «وَلَیَ» میآید دیگر، هرکه من مولای او هستم علی نیز مولای اوست، سریع بعد از این جمله میگوید: «اللهم وال من والا»، اگر اینطور معنی کنیم که خدایا دوست بدا هرکه او را دوست بدارد برادران سنی به ما خرده میگیرند و میگویند پس در جمله قبل هم که میگوید من کنت مولاه یعنی هرکه من را دوست دارد علی را هم دوست داشته باشد و خدایا تو هم دوستش داشته باش، و موضوع کلاً فقط دوستی و دوست داشتن است.
پس بهتر است به همان معنای جمله قبلی ترجمه کنیم و بگوییم« اللهم وال من والا» هرکس ولایت علی را پذیرفت تو صاحباختیاری او را به عهده بگیر. البته شهید مطهری در کتاب «وِلاء و ولایتها» بحث زیبایی دارند که در آنجا درجهبندی میکند، به عبارت دیگر ولایت یک بحث تشکیکی است، یعنی طیف دارد، کف ولایت به معنای دوست داشتن، کمک کردن است و همینطور که پیش برویم به صاحباختیاری میرسیم.
لذا ایشان میفرماید وِلاء امامت داریم، وِلاء زماعت، وِلاء تصرف، وِلاء محبت، وِلاء نصرت، ولایت الله جمیع این وِلاءهاست، ولایت رسولالله جمیع این وِلاءهاست، وقتی میگوید ، «اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ» این وَلَیَ هایی که در اینجاها آمده هم محبت است هم وِلاء نصرت است هم وِلاء زعامت است هم وِلاء تصرف است، همه اینها با هم است. نه اینکه بگوییم به معنای دوستداشتن نیست اما دوست داشتن کف آن است، خدا وقتی ولی ماست یعنی هم صاحباختیار ماست، هم کمک ماست، هم ما دوستش داریم، هم او ما را دوست دارد. شاید در آینده یک جلسه را به خود کلمه ولایت و بحث ولایت در قرآن و روایت اختصاص دهیم.
مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِی أخی وَ وَصیی وَ واعی عِلْمی، وَ خَلیفَتی فی اُمَّتی عَلی مَنْ آمَنَ بی وَعَلی تَفْسیرِ کِتابِ الله عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِمایَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالی عَلی طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَهُ رَسُولِ الله وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَ الله، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِالله. یَقُولُ الله: (مایُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی).
هان مردمان! این علی است برادر و وصی و نگاهبان دانش من. و هموست جانشین من در میان امّت و بر گروندگان به من و بر تفسیر کتاب خدا که مردمان را به سوی او بخواند(پیامبر با عبارات مختلف مدام تکرار میکند که بعداً هیچکس نتواند عیب و ایرادی بگیرد.) و به آن چه موجب خشنودی اوست عمل کند و با دشمنانش ستیز نماید. او پشتیبان فرمانبرداری خداوند و بازدارنده از نافرمانی او باشد. همانا اوست جانشین رسول الله و فرمانروای ایمانیان و پیشوای هدایتگر از سوی خدا و کسی که به فرمان خدا با پیمان شکنان، رویگردانان از راستی و درستی و به دررفتگان از دین پیکار کند. خداوند فرماید: «فرمان من دگرگون نخواهدشد.» (ناکثین، قاسطین، مارقین. این معجزه خطبه است که هرسه گروه را پیامبر پیشبینی کرده است.).
بعد خود پیغمبر شأن نزول آیه را میفرماید:
اللهمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ الْآیَهَ فی عَلِی وَلِیِّکَ عِنْدَتَبْیینِ ذالِکَ وَنَصْبِکَ إِیّاهُ لِهذَا الْیَوْمِ: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)، (وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَالْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرینَ). اللهمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنِّی قَدْ بَلَّغْتُ.
معبودا! تو خود در هنگام برپاداشتن او و بیان ولایتش نازل فرمودی که: «امروز آیین شما را به کمال، و نعمت خود را بر شما به اتمام رساندم، و اسلام را به عنوان دین شما پسندیدم.» «و آن که به جز اسلام دینی را بجوید، از او پذیرفته نبوده، در جهان دیگر در شمار زیانکاران خواهد بود.» خداوندا، تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم.
نزد خدا فقط یک دین قبول است و آن هم اسلام است. مگر کسی که به او نرسیده باشد. هرکه در روز قیامت دینی غیر از دین اسلام بیاورد از او قبول نمیکنند.
سؤال: چند جلسه قبل گروهی را فرموده بودید مستضعف و گفته بودید به بهشت میروند.
جواب: فرقی ندارد که چه دینی داشته باشند، مستضعف یعنی کسی که حق به او نرسیده باشد. ممکن است آن شخص مسیحی باشد، مرتب هم به کلیسا برود، آن دینی هم که به او عرضه شده است را کامل انجام میدهد، انسان دانشگاهیای هم نیست که مطلع باشد، و اسلام هم به او نرسیده باشد یا ممکن است در کشوری باشد که علیه اسلام تبلیغات سوء کردهاند که اصلاً فکر نمیکند این دین حق باشد، این آدم میتواند مصداق مستضعف باشد. البته ما قضاوت نمیکنیم و خدا روز قیامت با آن علم کاملش میگوید چه کسی مستضعف است و چه کسی نیست. اما شخصی که در دانشگاه و فضای علمی یا در رسانه است و دسترسی دارد دیگر مستضعف نیست. این فرد میتواند تحقیق کند، بپرسد، ببیند که چرا اینهمه مسیحی مسلمان میشوند؟ و یا حرفهایی که راجع به اسلام میزنند راست است یا دروغ؟ پس بحث دین داشتن و نداشتن نیست، مستضعف آن کسی است که به هر طریقی حق به او ارائه نشده.
امشب تا ابتدای بخش «التأکید علی توجه الامه نحو المسئله الامامه» بحث کردیم و انشاءالله یکسوم آخر خطبه را هفته بعد عرض میکینم و بعد هم وارد حدیث جابر میشویم که حدیث جابر از ادله مهمی است که شیعه و سنی نقل کردند درباره امامت حضرات معصومین.