هفتاد و دومین جلسه از سلسله درس گفتارهای عقاید امامیه / نقد خلفاء ۱
تاریخ گواهی می دهد حضرت زهرا(س) وقتی از دنیا رفت بر ابوبکر و عمر سخط و غضب داشت و وقتی به عیادت حضرت زهرا(س) رفتند حضرت از ایشان رو برگرداند و جواب سلام ایشان را هم نداد. ( این عبارت را ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود نیز آورده است ماتت و هی ساخطه (واجده) علیها)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین، اَلحَمدُلله الاوَّل بلا اول کان قبله و الاخر بلا اخر یکون بعدَهُ الذی بعد فلا یرى وقرب فشهد النجوى تبارک وتعالى ثم صلاه وسلام علی سیدنا ونبینا العبد الموید والرسول مسدد المصطفی الامجد حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد(ص) وعلی اهل بیت الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعنه الدائم علی معاندیهم و مخالفیهم الی قیام یوم الدین آمین رب العالمین.
جلسه هفتاد و دوم را در خدمت خواهران وبرادران گرامی هستیم و جزء دوازدهم را تلاوت کرده و تقدیم به امیرالمومنین(ع) می نماییم.
شاخص های اصلی زندگی مومنانه؛ معاد، معاش، لذتهای حلال
در کتاب شریف «تحف العقول» آمده است که؛
امیر المومنین(ع) میفرمایند: «لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَهٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَهٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَهٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ وَ لَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّهٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَهٍ فِی مَعَادٍ أَوْ لَذَّهٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّم، / اوقات مومن بر سه بخش و وقت تقسیم می شود؛ ۱ـ ساعتی برای مناجات با خدا ۲ـ قسمتی از آن برای محاسبه نفس (امور دنیوی و امور معنوی) ۳ـ ساعتی برای لذات حلال و زیبا می گذارد (در این قسمت دو قید حلال و زیبایی را می آورد یعنی مومن لذتی را دوست دارد که حلال باشد و زیبا) برای آدم عاقل (بحث ایمان فقط نیست بلکه هر کسی که عقل سلیم داشته باشد متوجه این موضوع نیز می شود)سه شاخص دارد حرکت کردن یا ترمیم معاش و قدم برداشتن برای آخرتش و یا لذتی که غیر حرام باشد.
حداقل این است که زندگی مومن سه بخش داشته باشد. یک بخش باید برای عبادت و مناجات باشد که اصلا ما به عنوان یک بخش به آن توجه نمی کنیم و تمام اعمال عبادی ما در طول روز شاید نیم ساعت هم نشود درحالی که مومن واقعی ساعاتی را برای عبادت خالی می کند. البته گاهی قسمی از این عبادت مطالعه است و درس خواندن نیز جزئی از آن محسوب می شود یا اینکه بخشی از این عبادت، کمک به همسر و کار در منزل است. بخش دیگری از زندگی نیز برای کسب مال حلال است و قسم دیگری برای استفاده از لذتهای حلال است که بسیار مهم است. گاهی اوقات دین طوری تعریف می شود که اگر قرار است مومن شوید باید از لذتهای زندگی دوری کنید در حالی که اصلا اینگونه نیست.
بر طبق احادیث، ما باید یک قسمتی از زندگی ما ن را برای استفاده از لذتهای حلال قرار دهیم چون این غریزه ما است و باید به آن نیز بها داده شود که اگر این گونه نشود ممکن است چندسالی را مانند عرفا باشیم اما بعد از آن به سراغ لذتهای حرام خواهیم رفت.
تمام زندگی مومن اطاعت است یعنی کارهایی مانند زناشویی، تربیت فرزند، کمک به همسر و…. را وقتی در مسیر خدا و طبق دستور او و برای رضای خدا انجام می دهد اطاعت است و سبک زندگی مومنانه به گونه ای است که همه چیز اطاعت است وعبادت مانند نماز، روزه و … یک قسمتی از اطاعت است.
البته در شرایط زندگی امروزه نمی توانیم بگوییم که یک سوم زندگی ات را برای عبادت اختصاص بده. البته باید آنقدری که وسعمان می کشد زندگی مان را تقسیم کنیم چون خداوند هر کسی را به قدر وسعش تکلیف می دهد.
گاهی اوقات در هیاتها و مساجد حرفهایی زده می شود که برای ما نیست مانند حرفهایی عرفانی که برای بزرگان عرفان است را در منابر و مساجد زده می شود ؛ نسخه زندگی آنان با ما بسیار متفاوت است .
دین ما درجه بندی دارد یک حرفهایی برای مردم عادی نیست و مخاطب خاص خودش را دارد.
حدود ۱۴ جلسه در اثبات امامت امیرالمومنین(ع) صحبت کردیم و انشاله در این جلسه و جلسات آینده جنبه سلبی را در مورد خلافت خلفای دیگر بیان می کنیم.
مطرح کردن حدیثی از طرف ابابکر برخلاف قرآن
یک جنبه ایجابی داریم که اثبات می کنیم به واسطه این دلایل امیرالمومنین(ع) باید امام باشد و یک جنبه سلبی داریم که براساس یک سری دلایل این افراد نباید خلیفه باشند.
در همه کتابهای کلامی ما نیز بخشی وجود دارد بعنوان «مطاعن» یا «طعن خلفا» که یک بحث کاملا علمی است که هم در احادیث ما مانند بحارالانوار وجود دارد که سه جلد آن مربوط به مطاعن است و همچنین در کتب کلامی ما دیده می شود درباره مطاعن خلفا که در حال حاضر به خاطر مسائل حفظ وحدت دیگر چاپ نمی شود.
آنچه که در این جلسه بیان می شود در طعن به خلفای اهل سنت است.
خلیفه اول؛
الأوّل: أنّه خالف کتاب اللّه تعالى فی منع إرث رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله
۱ـ ذکر حدیثی از ابوبکر بر خلاف قرآن
بخبر رواه، و هو قوله :«نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکناه فهو صدقه» فهذا صریح فی تکذیب الکتاب العزیز فی قوله تعالى: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ « النمل» و فی قصه زکریّا: فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی « مریم» و ذلک دلیل على کذب روایته لقوله: علیه السّلام: «إذا جاءکم عنّی حدیث فاعرضوه على کتاب اللّه، فإن وافق فخذوه و إن خالف فاضربوا به عرض الحائط.»
و حمل الآیه على وراثه العلم و النبوّه باطل. أمّا أوّلا؛ فلأنّه حقیقه فی إرث المال لغه و شرعا، فإطلاقه على غیره یکون مجازا لا یصار إلیه إلّا بالقرینه و لیس، و أمّا ثانیا؛ فلأنّه لو أراد وراثه العلم لکان قوله: وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا « مریم» لغوا، إذ مع وراثه العلم و النبوه یکون رضیّا و لم یحتجّ إلى سؤاله، إذ لا یقال: اللهمّ ابعث لنا نبیّا و اجعله عاقلا.
یکی از ادله ای که ما ابوبکر را به عنوان امام قبول نداریم ذکر حدیثی است که ابوبکر ادعا می کند آن را از پیامبر(ص) شنیده است در حالی که مخالف قرآن است. وقتی که حضرت زهرا(س) ادعا کردند که فدک هبه رسول الله(ص) به ایشان است و نیز زمانی که شهادت شاهدان هم مورد قبول واقع نشد، حضرت زهرا فرمودند فدک ارثیه ایشان است و ابوبکر حدیثی از پیامبر(ص) نقل کرد، که ایشان فرمودند انبیاءاز خود ارثی بر جا نمی گذارند و آنچه باقی می ماند از ایشان صدقه است و به فقرا تعلق دارد. این حدیث تکذیب قرآن است.
حضرت زهرا(س) نیز در خطبه ای که در مسجد خواندند این تناقض را مطرح کردند که اگر پیامبران ارث نمی گذارند پس چگونه است که قرآن می فرماید: « وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ …. / و سلیمان از داوود ارث برد …. (سوره نمل، آیه ۱۶)» و همچنین در قصه زکریا نیز می فرمایند: «…. فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا/ یرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا / که از من ارث برد و از خاندان یعقوب [نیز] ارث برد و او را اى پروردگار من پسندیده گردان / پس از جانب خود ولى [و جانشینى] به من ببخش (سوره مریم، آیه ) پس این حدیث مخالف قرآن و غلط است.
اگر کسی بگوید منظور از ارث علم و نبوت است و منظور ارث مالی نیست باید در پاسخ به او گفت که خداوند در قرآن در ادامه سخن زکریا می فرماید: «و جعله رب رضیا».
فاضل مقداد می گوید: اگر قرار است ارث فقط از علم و نبوت باشد دیگر رضایت پروردگار لازم نیست. مسلما خدا از اینکه علم و نبوت به ارث برسد راضی است و با آیه ارتباط معنایی ندارد چرا که وقتی دعا می کند خدا راضی باش یا او (منظور یحیی) راضی باشد باید قضیه مادی باشد زیرا اگر معنوی باشد هم خدا راضی است و هم یحیی.
اختصاص فدک به حضرت زهرا(س)
الثانی: أنّ فاطمه علیها السّلام کان قد نحلها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله
۲ـ رسول الله(ص) فدک را به حضرت زهرا(ص) هبه کردند
أنّ فاطمه علیها السّلام کان قد نحلها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله «أبوها» فدکا لمّا نزل قوله: وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ کما رواه أبو سعید الخدری و جماعه، فلمّا توفّی رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله أخذها، فطلبتها و ادّعت النحله فلم یصدّقها، و قد شهد لها علیّ علیه السّلام و أمّ أیمن، فلمّا آیست من ذلک ادّعت الإرث فروى لها الخبر الأوّل فقد ارتکب هنا مناکیر:
حضرت رسول(ص) فدک را به حضرت زهرا(س) اختصاص داده است (نحلها یعنی اختصاص دادن) وقتی آیه شریفه؛ « وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ / حق خویشاوندان را بده» (این موضوع هم در تفاسیر شیعه مطرح شده و هم در تفاسیر اهل سنت) پیامبر(ص) حضرت زهرا را طلبید و فدک را به او اعطا کرد. ابو سعید خدری نیز این را نقل می کند. وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت حضرت زهرا(س) فدک را طلب کردند و ادعا کرد این نحله را به ایشان بدهند اما او را تصدیق نکردند و شهادت حضرت علی(ع) و ام ایمن را نیز قبول نکردند (چه اهانتی از این بالاتر که به دختر پیامبر(ص) بگویند تو دروغ می گویی) و متاسفانه در پاسخ نیز اهانت هم کردند. وقتی حضرت زهرا(س) مایوس شدند، فرمودند پس فدک را به عنوان ارث بمن بدهید که حدیث مذکور را جعل کردند.
لعن ریشه قرآنی دارد
الأوّل: تکذیبه لفاطمه علیها السّلام مع دلاله القرآن على عصمتها
فاضل مقداد می گوید: در این موضوع دو اشکال وجود دارد؛ ۱ـ به دختر پیامبر(ص) تهمت کذب زدید در حالی که قرآن به عصمت آن در آیه تطهیر اشاره دارد.
الثانی: إیذاؤه إیّاها بردّ دعواها حتّى ماتت ساخطه علیه و على صاحبه، و أوصت أن لا یصلّی علیها أبو بکر و لا عمر و دفنت لیلا، مع قول النبیّ صلّى اللّه علیه و آله
۲ـ این عمل باعث ناراحتی حضرت زهرا(س) شد (درصحیحین هم آمده است) تا جایی که حضرت زهرا(س) وفات یافت در حالی که غضب داشت بر ابوبکر و صاحبش عمر بن خطاب و حضرت زهرا(س) وصیت کرد که خلیفه اول و دوم بر جنازه من نماز نخوانند ( این سوالی است که باید پرسیده شود که چرا خلفای اهل سنت نباید بر جنازه دختر پیامبر (ص) نماز بخوانند)
«فاطمه بضعه منّی یؤذینی ما یؤذیها، من آذى فاطمه فقد آذانی، و من آذانی فقد آذى اللّه» و قال تعالى: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ
فاطمه میوه دل من است هر که او را بیازارد من را آزرده است و هر که من را بیازاراد خدا را آزار داده است.و قرآن نیز می فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا / بىگمان کسانى که خدا و پیامبر او را آزار مىرسانند خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برایشان عذابى خفتآور آماده ساخته است (سوره احزاب، آیه ۵۷)» پس در حقیقت ریشه لعن هم گفته شد.
تاریخ گواهی می دهد حضرت زهرا(س) وقتی از دنیا رفت بر ابوبکر وعمر سخط و غضب داشت و وقتی به عیادت حضرت زهرا(س) رفتند حضرت از ایشان رو برگرداند و جواب سلام ایشان را هم نداد. ( این عبارت را ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه خود نیز آورده است ماتت و هی ساخطه (واجده) علیه و على صاحبه)
از طرف دیگر هم پیامبر(ص) فرمود هر که فاطمه را آزار دهد من را آزار داده و هر که من را آزار دهد خدا را اذیت کرده و همچنین قرآن فرمود:« إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا» و این نیز دلیل قرآنی ما برای لعن است.
همچنین ایشان شهادت امیرالمومنین(ع) را با توجه به اینکه می دانستند ایشان اولین مومن در اسلام است را نیز رد کردند.
امتناع برخی از صحابه از بیعت با خلیفه اول
الثالث: أنّ علیّا علیه السّلام و جماعه لمّا امتنعوا من البیعه
۳ـ بیعت نکردن عده ای از صحابه با ابوبکر
أنّ علیّا علیه السّلام و جماعه لمّا امتنعوا من البیعه و التجئوا إلى بیت فاطمه علیها السّلام منکرین ببیعته،
علی و یک جماعتی از صحابه مانند سلمان مقداد و ابوذر امتناع کردند از بیعت کردن با ابوبکر و پناه بردن به خانه حضرت زهرا(س) (زمانی که به خانه حضرت زهرا(س) حمله کردند ایشان در منزل بودند) و از انکار کنندگان بیعت با خلیفه اول بودند.
بعث إلیها عمر حتّى ضربها على بطنها و أسقطت سقطا اسمه محسن، و أضرم النار لیحرق علیهم البیت و فیه فاطمه علیها السّلام و جماعه من بنی هاشم، فأخرجوا علیّا علیه السّلام قهرا بحمائل سیفه یقاد.
عمر عده ای را به درب خانه حضرت زهرا(س) فرستاد تا اینکه ضربه زدند بر شکم حضرت زهرا(س) و (نظام که یکی از بزرگان وعلمای معتزله اهل سنت است فریاد می زند و اعتراض جدی می کند به خلیفه دوم که این چه کاری بود که با دختر پیامبر(ص) انجام دادی) و فرزند او که محسن نام داشت سقط شد و آتش فراهم کرد و خواست خانه را بسوزاند در حالی که حضرت زهرا(س) در منزل بود و علی را به زور و جبر از خانه خارج کرد.
لا یقال: هذا الخبر یختصّ الشیعه بروایته، فیجوز أن یکون موضوعا للتشنیع به علیه.لأنّا نقول: ورد أیضا من طریق الخصم، رواه البلاذری و ابن عبد البرّ و غیرهما و یؤیّده قوله عند موته: لیتنی ترکت بیت فاطمه لم أکشفه.
فاضل مقداد می گوید : این خبر را فقط شیعیان نیاورده اند بلکه اهل سنت که این موضوع را قبول ندارند خودشان هم این داستان را نقل کرده اند. از جمله رواه البلاذری، ابن عبدالبر و …
و سخن ابابکر در هنگام مرگش این داستان را تایید می کند که می گوید «ای کاش من به در خانه فاطمه (س) نمی رفتم»
افسوس ابوبکر از خلافت خودش
الرابع: أنّه روى یوم السقیفه الأئمه من قریش، ثمّ إنّه عند موته
۴ـ ابوبکر در هنگام مرگ، حرف خود را تکذیب کرد
أنّه روى یوم السقیفه الأئمه من قریش، ثمّ إنّه عند موته قال: لیتنی سألت رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله هل للأنصار فی هذا الأمر حقّ؟ و بین القولین تناقض، و کذا قوله: لیتنی فی ظلّه بنی ساعده ضربت على ید أحد الرجلین فکان هو الأمیر و کنت الوزیر .
ابوبکر روز سقیفه گفت؛ امامان باید از قریش باشند و در هنگام مرگ می گفت، ای کاش از رسول الله (ص) می پرسدم که آیا انصار حقی دارند در این ماجرا ( این متناقض با حرف خود ابوبکر است) و همچنین می گفت: ای کاش در بنی ساعده من با یکی از این آقایان دست می دادم و یکی دیگر امیر می شد و خود از این امیر بودن و خلیفه بودن اظهار پشیمانی کرد)
۵- مخالفت ابوبکر در برخی از امور با رسولالله(ص)
الخامس: أنّه خالف الرسول صلّى اللّه علیه و آله فی أمور
الأوّل: أنّه تخلّف عن جیش أسامه مع أمره علیه ا
از جیش اسامه تخلف ورزید و پیامبر(ص) لعن کرد کسانی را که از جیش اسامه تخلف کردند (این یکی دیگر از دلایل ما برای لعن می باشد)
الثانی: أنّه استخلف عمر بعد موته، و عندهم أنّ الرسول صلّى اللّه علیه و آله مات و لم یستخلف، فقد خالفه.
عمربن خطاب را به عنوان خلیفه بعد از خود منصوب کرد ولی قبول نداشتند که پیامبر(ص) بعد از خود جانشینی انتخاب کرده باشد؛ آیا خلیفه اول از پیامبر(ص) بر مردم مهربانتر و دلسوزتر است.
الثالث: أنّه ولى عمر و الحال أنّ النبی صلّى اللّه علیه و آله لم یولّه إلّا فی خیبر و رجع منهزما، و ولّاه مرّه أخرى فی جبایه الصدقه فشکاه العبّاس، فعزله صلّى اللّه علیه و آله
به عمربن خطاب ولایت داد که پیامبر(ص) درباره خود ابوبکر این کار را نکرد مگر در یک مرتبه آن هم در جنگ خیبر به او ولایت و امارت داد که در آن مرتبه هم ابوبکر شکست خورده برگشت و نیز یک بار دیگر نیز در جمع آوری صدقه پیامبر(ص) او را انتخاب کرد که عباس عموی پیامبر از او شکایت کرد و پیامبر(ص) او را عزل کرد.
درخواست ابوبکر برای عزل خود از منصب خلافت
السادس: أنّه قال «أقیلونی فلست بخیرکم و علیّ فیکم»
۶ ـ درخواست ابوبکر برای عزل خود از منصب خلافت
أنّه قال «أقیلونی فلست بخیرکم و علیّ فیکم» فإن کانت الخلافه له بحقّ فاستقالته معصیه، و إن لم تکن بحق فذلک أعظم لما سمع أنّه قال: «إن أسقمت فأعینونی و إن اعوججت فقوّمونی إنّ لی شیطانا یعترینی.»
ابوبکر بر بالای منبر می گفت من را از این امارات ورهبری منعزل کنید من برای شما خوب نیستم علی در میان شماست.
فاضل مقداد می گوید: اگر خلافت بر حق بوده این سخن شما معصیت است واگر بر حق نبوده چرا از اول آن را غصب کردی.
خلافت ابوبکر براساس یک حادثه صورت گرفته است
السابع: أنّ عمر صاحبه یشهد أنّ بیعته
۷ ـ بیعت با ابوبکر اتفاقی صورت گرفته است
أنّ عمر صاحبه یشهد أنّ بیعته «کانت فلته وقی اللّه المسلمین شرّها فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه» و الفلته فی اللغه: الزلّه و البغته. و المراد هو الأوّل لقوله:
«وقی اللّه المسلمین شرّها» و لذلک قال عمر: «والهفاه على ضئیل بنی تیم بن مرّه لقد تقدّمنی ظالما و خرج إلیّ منها آثما » اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ص: ۳۶۱
در داستان سقیفه بیان شد که ماجراهایی در سقیفه پیش آمد و به یکباره بیعت با ابوبکر اتفاق افتاد وخدا خواست که مردم از شر آن در امان ماندند و اگر کسی تصمیم بگیرد که به این صورت خلیفه شود او را بکشید.
صحابه نسبت به خلیفه اول درباره ا حکام عالمتر بودند
الثامن: أنّه لم یکن عارفا بالأحکام
۸ ـ بی اطلاعی ابوبکر از احکام
أنّه لم یکن عارفا بالأحکام حتّى أنّه قطع یسار سارق و أحرق الفجاءه السلمی بالنار، و قال علیه السّلام: «لا یعذّب بالنار إلّا ربّ النار» و سئل عن الکلاله فقال:
أقول فیها برأیی فإن کان صوابا فمن اللّه و إن کان خطأ فمنّی و من الشیطان» و سألته امرأه عن میراث الجدّه فقال: «لا أجد لک فی کتاب اللّه و لا سنه نبیه شیئا» فأخبره المغیره ابن شعبه و محمد بن مسلمه أنّ النبیّ صلّى اللّه علیه و آله أعطاها السدس و کان یضطرب فی أحکامه و یستفتی الصحابه
او نسبت به احکام اطلاعات کمی داشت دست راست یا چپ سارق را باید بزنند اطلاعی نداشت. و قبلا نیز بیان کردیم که نظر ابوبکر را در مورد کلاله پرسیدند گفت: نمی دانم و نظر خودم را می دهم اگر درست بود از خداست و اگر خطا بود از من و شیطان است. چگونه می توان از کسی که اطلاعات قرآنی ندارد تبعیت کرد. از میراث مادربزرگ از او سوال کردند؛ من در کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) چیزی ندیدم که مادربزرگ ارث ببرد و مغیره و محمد بن مسلم به او خبر دادند که پیامبر(ص) یک ششم به مادربزرگ میت عطا می کند. در بسیاری از موارد در بیان احکام از صحابه استفاده می کرد.
عدم تایید صلاحیت ابابکر توسط پیامبر(ص)
۹ـ تعهد نداشتن به انجام حدود الهی
أنّ خالد بن ولید قتل مالک بن نویره و ضاجع امرأته فی لیلته، فلم یحدّه على الزنا و لا قتله قصاصا، فأنکر علیه عمر ذلک و قال: اقتله فإنّه قتل مؤمنا،
خالدبن ولید در زمان خلیفه اول مالک بن نویره را که از مومنین بود به قتل رسانید و در همان شب با همسر مومنه او زنا کرد. خلیفه اول ولیدبن مغیره را به خاطر زنا و قتل مجازات نکرد و بر او حد جاری نکرد. در صورتی که مالک بن نویره مومن بوده. (کسی که حدود خدا را اجرا نمی کند چگونه خلیفه مسلمین شود)
۱۰ـ سنت و سیره پیامبر در عدم صلاحیت ابوبکر
العاشر: أنّ النبی صلّى اللّه علیه و آله فعل معه أشیاء تدلّ على عدم صلاحیته للإمامه، فإنّه ولى علیه أسامه، و الوالی أفضل من المولى علیه، و لم یولّه عملا لیعلم بذلک صلاحیته للولایه بل ولّاه مرّتین لیعلم بهما عدم صلاحیته: أحدهما: خیبر فرجع منهزما یجبّن أصحابه و یحنونه، و ثانیهما: سوره براءه فنزل الوحی بردّه و عزله و أخذ السوره منه.
در سیره و سنت پیامبر مواردی دیده می شود که ابوبکر صلاحیت خلافت را ندارد؛ انتخاب اسامه برای فرماندهی سپاه (اگر ابوبکر افضل بود پیامبر(ص) او را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب می کرد، شاید این سوال پیش آید که امیر المومنین(ع) هم در این جنگ حضور نداشت که در پاسخ باید گفت: این غزوه در اواخر عمر پیامبر(ص) بود و ایشان از امیرالمومنین(ع) خواستند در این جنگ حضور نداشته باشند و در کنار ایشان بمانند و بقیه صحابه گوش به فرمان اسامه باشند.)
دو مسئله دیگر از جمله شکست ابوبکر در غزوه خیبر و همچنین شکستی که در خواندن سوره برائت بود و آیه نازل شد آیات اول سوره برائت را یا پیامبر(ص) شخصا قرائت کند و یا اینکه کسی از خودت این مسئولیت را انجام دهد نیز نشان دهنده این است که پیامبر(ص) نیز صلاحیت ابوبکر را تایید نکرده است.
این موارد ۱۰ نمونه از اشکالاتی است که بر خلافت خلیفه اول وارد است. در هفته های آتی نیز آن مواردی که ایراد است بر خلافت خلیفه دوم وسوم بیان خواهیم کرد.
منبع: حسینیه مجازی هیأت روضه الشهداء