اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین، اَلحَمدُلله الاوَّل بلا اول کان قبله و الاخر بلا اخر یکون بعدَهُ الذی بعد فلا یرى وقرب فشهد النجوى تبارک وتعالى ثم صلاه وسلام علی سیدنا ونبینا العبد الموید والرسول مسدد المصطفی الامجد حبیب اله العالمین ابی القاسم محمد(ص) وعلی اهل بیت الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین و اللعنه الدائم علی معاندیهم و مخالفیهم الی قیام یوم الدین آمین رب العالمین.
جلسهی هفتاد و سوم را در خدمت خواهران و برادران هستیم و جزء ۱۳ را خوانده و تقدیم به حضرت زهرا(س) می نماییم.
در جلسه گذشته مباحثی در ارتباط با نقد و طعن خلفای سه گانه بیان شد، در بیان اثبات ولایت امیرالمومنین(ع) دو جنبه داریم؛ جنبه ایجابی و جنبه سلبی؛ جنبه ایجابی دلایلی که ایجاب می کند امیرالمومنین(ع) امام باشد و جنبه سلبی درباره اشکالات و ایرادتی است که بر خلفای سه گانه وارد است.
خلیفه ای که آیات قرآن را نشنیده
الثانی: الطعن على عمر بن الخطاب بأمور:
خلیفه دوم؛
۱ـ الأوّل: أنّه لمّا مات النبی صلّى اللّه علیه و آله قال: و اللّه ما مات محمد صلّى اللّه علیه و آله و لن یموت حتّى یقطع (اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ص: ۳۶۲)
زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رفت و مدینه غرق در ماتم بود، عمربنالخطاب به میان مردم آمد و گفت: بخدا پیامبر(ص) نمرده است و هیچ گاه نمی میرد.
أیدی رجال و أرجلهم، فتلا علیه أبو بکر: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ فقال: أیقنت کأنّی لم أسمع هذه الآیه، فإن کان منکرا لموته أصلا فهو ممّا لم
تا جایی که ابابکر این را خواند؛ « إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ / تو می میری و آنها نیز می میرند (سوره زمر، آیه ۳۰)» و در این موقع بود که عمر از حرف خود منصرف شد و گفت: من یقین دارم که این آیه را اصلا نشنیده ام. (چطور می شود کسی را که حتی از مسائل ابتدایی دین اطلاع ندارد مانند اینکه همه انسانها حتی پیامبر(ص) می میرد و یا اینکه آیات قرآن را نشنیده است به عنوان امام انتخاب کرد)
و کان ینبغی أن یقول لأبی بکر: إنّی ما منعت موته مطلقا و إنّما منعته الآن،
فاضل مقداد می گوید: جا داشت که عمر به ابوبکر بگوید نه؛ منظور من مرگ مطلق نبود بلکه راه آن بود اما همین حرف را هم نزده است. اما با توجه به برخوردی که در مقابل حرف ابوبکر داشته معلوم است که منظورش مرگ جسمانی بوده است. اگر این حرف را می زد می شد به او اشکال نگرفت.
حکم اشتباه سنگسار از سوی خلیفه دوم
۲ـ أنّه أمر برجم امرأه حامل فقال له معاذ: إن یکن لک علیها سبیل فلا سبیل لک على ما فی بطنها فرجع عن حکمه،
در فقه اسلامی قانون این است اگر بر زنی حکم سنگسار جاری شود اما حامله باشد حکم سنگسار انجام نمی شود تا بچه را بدنیا بیاورد.
عمر برای زن بارداری حکم سنگسار صادر کرد، معاذ خطاب به او گفت: اگر تو به عنوان خلیفه مسلمین بر این زن حقی داری بر فرزند درون شکمش که حقی نداری و نمی توانی او را از بین ببری بنابراین عمر از حکم خود برگشت.
فإن کان ذلک مع جهله بعدم رجم الحامل فلا یصلح للخلافه
فاضل می گوید: کسی که اطلاع کافی از حکم سنگسار ندارد برای خلافت مناسب نیست.
چگونه ممکن است کسی را در جایگاه جانشینی پیامبر(ص) قرار داد در حالی که از احکام مطلع نیست و حکم اشتباه می دهد و از حکم خود بر می گردد.
۳ـ أنّه أمر برجم مجنونه فنبّهه علیّ علیه السّلام و قال له: رفع القلم عن ثلاثه، فقال:لو لا علی لهلک عمر، و توجیهه کما تقدّم.
عمر حکم بر سنگسار مجنون و دیوانه ای را دادکه مرتکب زنا شده بود که امیرالمومنین(ع) به او تذکر داد که از سه گروه قلم برداشته شده است یکی از آنها دیوانگان هستند. (یکی از مواردی که عمر گفت: اگر علی نبود من هلاک می شدم در این موقع بود)
در مبانی فقه آمده است که کسی که دیوانه است بر او حرجی نیست و اگر گناهی مرتکب شود بر او حد جاری نمی شود.
اعطای فراوان خلیفه دوم از بیت المال به نورچشمی هایش
۴ـ أنّه قال یوما فی خطبته: «من غالى فی مهر امرأته جعلته فی بیت المال» فقالت امرأه: لم تمنعنا ما فرضه اللّه لنا بقوله: وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً فقال: کلّ أفقه من عمر حتّى المخدّرات.
روزی عمر در مسجد بر بالای منبر شروع به صحبت کرد هر کس مهریه زیادی برای زنش قرار دهد من آن را می گیرم و واریز بیت المال می کنم. خانمی گفت: خلیفه آن چیزی است که خدا برای ما قرار داده و فرض کرده و آیه ای از قرآن را تلاوت کرد. « وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِینًا / و اگر خواستید همسرى [دیگر] به جاى همسر [پیشین خود] ستانید و به یکى از آنان مال فراوانى داده باشید چیزى از او پس مگیرید آیا مىخواهید آن [مال]را به بهتان و گناه آشکار بگیرید (سوره نساء، آیه۲۰)» خلیفه دوم گفت؛ همه از من فهمشون در دین بالاتر است حتی زنان.
چطور می شود که کسی را به عنوان امام و جانشنین پیامبر(ص) انتخاب کرد که خود اعتراف می کند در دولت اسلامی همه از او عالم تر هستند.
۵ـ أنّه فضّل عائشه و حفصه فی العطاء من بیت المال، و کان یعطیهما کلّ سنه عشره آلاف درهم و یعطی الباقیات خمسه آلاف من غیر دلیل، و لم یفعل ذلک أبو بکر و لا عثمان، و لذلک طعنت عائشه على عثمان و قالت: اقتلوا نعثلا.
از بیت المال به حفصه و عاشیه بیشتر بخشید و هر سال به این دو نفر بدون دلیل ده هزار درهم و به دیگران ۵ هزار درهم می پرداخت. ابوبکر و عثمان هم این کار نکردند و یکی از دلایلی که عایشه با عثمان بد بود و مدام می گفت « اقتلوا نعثلا.» این بود که عثمان این مبلغ را کاهش داده بود.
بدعت در دین از اقدامات خلیفه دوم
۶ـ أنّه اقترض من بیت المال ثمانین ألف درهم و لیس له ذلک إلّا بإذن جمیع المسلمین؛ (اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ص: ۳۶۳)
عمربن خطاب هشتاد هزار درهم از بیت المال قرض گرفت. ایرادی که به او وارد می شود این است که باید از همه مسلمین اجازه داشته باشد تا بتواند از بیت المال برای خود قرض بگیرد. (حاکم شرع اجازه ندارد از بیت المال برای مصارف شخصی قرض بگیرد)
۷ـ أنّه منع أهل البیت علیهم السّلام من خمسهم مع دلاله القرآن على وجوبه لهم.
اجازه نمی داد شیعیان اهل بیت(ع) حق خمس خود را به آنها پرداخت کنند در صورتی که قرآن بر وجوب آن دلالت دارد.
۸ـ أنّه قال على رءوس الملأ: «متعتان کانتا على عهد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله أنا أنهى عنهما و أعاقب علیهما» و کیف یجوز له النهی و العقاب على ما کان فی عهده علیه السّلام؟
در مقابل جمع کثیری از مردم این را گفت: دو متعه در زمان پیامبر(ص) بود که من آن دو را نهی می کنم و هر که این دو را انجام دهد مواخذه می کنم. (متعه حج و متعه صیغه)
آیا خلیفه دوم پیامبر(ص) را رسول الله می دانست؟
۹ـ أنّه خرق کتاب فاطمه علیها السّلام، و ذلک أنّه لما طالت المنازعه بینها و بین أبی بکر ردّ علیها فدکا، و کتب لها کتابا فخرجت و الکتاب فی یدها فلقیها عمر(اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ص: ۳۶۵)
و سألها عن شأنها فقصّت قصّتها فأخذ منها الکتاب و خرقه، فدعت علیه و دخل على أبی بکر فعاتبه، و اتّفقا على منعها »
سندی که در دست حضرت زهرا(س) بود را پاره کرد. وقتی منازعه بین حضرت صدیقه(س) و ابوبکر زیاد شد، ابوبکر قانع شد و پذیرفت و فدک را به حضرت زهرا(س) برگرداند و سندی هم نوشت به عنوان خلیفه مسلمین نوشت و مهر کرد و به حضرت زهرا(س) تقدیم کرد که در هنگام بازگشت نامه در دست حضرت زهرا(س) بود که عمر را ملاقات کرد و عمر از حضرت زهرا(س) ماجرا را جویا شد و حضرت برای او تعریف کرد و عمر نامه را گرفت و آن را پاره کرد. و حضرت نیز ایشان را نفرین کرد. و عمر به خاطر همین موضوع به حضرت زهرا(س) جسارت کرد.
۱۰ـ أنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله لمّا قال عند موته: آتونی بدواه و کتف أکتب کتابا لا تضلّون بعدی و قال: إنّ الرجل لیهجر، کفانا الکتاب، فاختلف أهل المجلس حتّى قال بعضهم: القول ما قال رسول اللّه، و بعضهم: القول ما قال عمر، و کثر النزاع و اللغطه حتّى غضب صلّى اللّه علیه و آله و قال: قوموا عنّی.
و الطعن من وجهین: أحدهما: قوله: إنّ الرجل لیهجر، و معنى اللفظ: إنّه لیهذی، حاشاه من ذلک، و فی بعض الروایات لیهذی . و ثانیهما: ردّه و مخالفته له، و هو یدلّ على أنّه أعرف منه بالمصلحه و کذبه فی ذلک. (اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ص: ۳۶۶)
پیامبر(ص) در بستر احتضار بودند و خواستند تا برای ایشان قلم و دوات بیاورندچیزی بنویسم که بعد از من هیچ گاه گمراه نشوید. در حالی که همه اصحاب پیامبر حضور داشتند عمر در پاسخ حضرت گفت: این مرد هذیان می گوید.
که در میان اصحاب بحثی صورت گرفت و عده ای می گفتند که حق با پیامبر(ص) است و عده ای می گفتند که نه حق با عمر است و اینقدر درکنار بستر پیامبر(ص) درگیری زیاد شد که پیامبر(ص) عصبانی شد و فرمودند بروید بیرون و تنها حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) ماندند.
نوع صحبت خلیفه دوم با پیامبر(ص) بسیار بی ادبانه است. مگر قرآن نمی گوید با پیامبر(ص) با احترام صحبت کنید و ایشان را رسول الله(ص) خطاب کنید. این نوع سخن گفتن عمر، یعنی اینکه او پیامبر(ص) را به عنوان رسول الله قبول ندارد. همچنین مگر قرآن نفرموده است که هر چه که پیامبر(ص) می گوید وحی است « إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى / این سخن بجز وحیى که وحى مىشود نیست (سوره نجم ، آیه ۴»
شورا؛ بدعتی در دین برای تعیین خلیفه
۱۱ـ جعل الشورى طریقا إلى الإمامه، و هو أمر ابتدعه من غیر کتاب و لا سنه.
أنّه لمّا حضرته الوفاه و أشیر علیه بالوصیه، فقال: ادعوا لی علیّا و عثمان و طلحه و الزبیر و سعدا و عبد الرحمن بن عوف
و احمل هؤلاء السته على التشاور و الاتفاق على واحد منهم، فإن خالف واحد منهم فاضرب عنقه، و إن خالف اثنان فاضرب أعناقهما، و إن خالف ثلاثه فاضرب أعناق الثلاثه الذین لیس فیهم عبد الرحمن، و إن مضى ثلاثه أیّام و لم یتّفقوا على واحد فاضرب أعناق الجمیع، و دع المسلمین و شأنهم.
بدعت شورا را در اسلام باب کرد. خود علمای اهل سنت وقتی طرق تعیین امام را مطرح می کنند شورا در آن وجود ندارد. شورا یک روشی بود که خود عمر آن را گذاشت و بازی سیاسی بود که عثمان در آن مشخص شود.
این شش نفر (عثمان طلحه زبیر سعدبن ابی وقاص عبدالرحمن بن عوف و علی(ع) ) باید در شورا شرکت کنند و باید یک نفر از این شورا بیرون بیاید و اگر یک نفر مخالفت کرد آن یک نفر را گردن بزنید و اگر دو نفر مخالفت کردند گردن دو نفر را بزنید و اگر مساوی شد آن سه نفری که عبدالرحمان در آن حضور ندارد را گردن بزنید اگر سه روز گذشت و این شورا به اتفاق نظر نرسیدند گردن همه آنها را بزنید و مسلمین را رها کنید تا به راه خود بروند.
اولین ایراد این است که اگر قرار باشد امام از طریق شورا تعیین شود دلیلی از کتاب و سنت ندارد دومین ایراد این است که اگر دستور به قتل ایشان را صادر می کنید مگر اینها صحابی پیامبر (ص) نیستند و از نظرشما برترین امت نیستند که به همین دلیل در شورا قرار گرفتند.
امیرالمومنین(ع) در خطبه شقشقیه می فرماید: من با اولین این ها (خلیفه اول) قابل مقایسه نبودم چه برسد به اینکه بخواهند مرا در کنار این ها قرار دهند.
از اقدامات خلیفه سوم؛ انتصاب مفسدین بر امور حکومتی
الثالث: الطعن على عثمان بأمور:
خلیفه سوم؛
اهل سنت نیز خود خیلی به طعن عثمان پرداخته اند
۱ـ أنّه بویع على کتاب اللّه و سنه نبیّه، و أن یسیر بسیره الشیخین و لم یفعل.
قرار بود عثمان به سنت پیامبر(ص) و سنت شیخین عمل کند ولی خلاف این را انجام داد و در هزینه هایی را در بیت المال صرف کرد که دو خلیفه قبلی آن هزینه ها را نداشتند.
۲ـ أنّه ولى أمور المسلمین من لا معرفه له بالأمور و هو فاسق، کاستعمال الولید بن عقبه على الکوفه حتّى شرب الخمر و سکر، و دخل علیه من نزع خاتمه من إصبعه و هو لا یحسّ و صلّى بهم و هو سکران، و قال: تریدون أن أزیدکم؟
به کسانی در دولت خود به آنها مسئولیت داد که فسق علنی داشتند و این در تاریخ موجود است.
ولیدبن عقبه را والی کوفه کرد در حالی که او در ملاء عام شرب خمر می کرد تا جایی که وی با حالت مستی نماز خواند و گفت می خواهید بیشترش کنم.
۳ـ أنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله کان قد طرد الحکم بن العاص عن المدینه لأمور ( اللوامع الإلهیه فی المباحث الکلامیه، ص: ۳۶۹)
صدرت منه، ثمّ لم یرده أبو بکر و لا عمر، فلمّا ولی ردّه و قرّبه و أعطاه مائه ألف درهم و استوزر ابنه مروان و سلّطه على رقاب الناس.
پیامبر(ص) حکم بن عاص (پدر مروان بن حکم) را به خاطر مشکلاتی که داشت از مدینه بیرون کرده بود ولی عثمان به او سمت داد و او را از مقربین خود قرار داد و صدهزار درهم نیز به او عطا کرد و مروان بن حکم را وزیر خود قرار داد.
ضرب وشتم و تبعید صحابی رسول خدا(ص) در زمان خلیفه سوم
۴ـ أنّه أعطى أقاربه من بیت مال المسلمین ما لا یجوز، فأعطى مروان خمس إفریقیه و عبد اللّه بن خالد بن أسید أربعمائه ألف درهم، و أقطع مروان فدکا ملک فاطمه علیها السّلام.
به نزدیکان خود از بیت المال پولهای زیادی عطا می کرد. ۴۰۰ هزار درهم به عبدالله بن خالد داد و فدک را که متعلق به حضرت زهرا(س) بود به مروان داد.
۵ـ أنّه آذى کبار الصحابه، فضرب عبد اللّه بن مسعود حتّى کسر بعض أضلاعه و مات و أحرق مصحفه، و ضرب عمّارا حتّى أصابه فتق، و ضرب أبا ذر و نفاه إلى الربذه.
عثمان بزرگان صحابه را مورد آزار و اذیت قرار داد مانند عبدالله بن مسعود به عنوان یک قاری قرآن و یکی از نزدیکان پیامبر(ص) چنان او را زد که دنده هایش شکست و قرآنی را که نوشته بود، عثمان سوزاند. همچنین عمار را مورد ضرب وشتم قرار داد. نیز ابوذر را زد و او را به ربذه تبعید کرد و ممنوع کرد که کسی به بدرقهی آنها برود اما امیرالمومنین(ع) و حسنین(ع) رفتند.
رسمی کردن قرائت زید بن ثابت
۶ـ أنّه لبس خاتما من الذهب و جعل على بابه حجابا، و هو خلاف سیره من تقدّمه
انگشتر طلا در دست کرد که این هم بدعتی در دین بود و مسئول دفتری برای خود مقرر کرد و طوری قرار دادکه بین خود و مردم فاصله باشد حتی دو خلیفه قبلی هم این کار را نکردند.
۷ـ أنّه حمل الناس على قراءه زید، و أحرق المصاحف و أسقط ما شکّ أنّه قرآن
همه را وادار کرد که قرآن آنها باید به قرائت زید بن ثابت باشد ( براساس یک سری حرکتهای سیاسی که صورت گرفت باعث شد قرائت زید بن ثابت به صورت همگانی شود) همه قرآنها را سوزاند و دستور داد همه براساس قرائت زید قرآن را تلاوت کنند.
۸ـ الأمر الجامع لحاله أنّ أهل البصره و الکوفه و مصر اجتمعوا علیه و حصروه و قتلوه بعد أن أوردوا علیه أحداثه،
آخرین انتقاد ما به عثمان، عملکرد خود مسلمین است که اورا عزل کردند اینکه خود مردم از کوفه، بصره، مصر عثمان را محاصره کردند که در اینجا هم یک بحث سیاسی دراین جا وجود دارد بر طبق بعضی از نقلها عاشیه این امر را رهبری کرده است.
منبع: حسینیه مجازی هیأت روضه الشهداء