مقتل قمقام زخار و صمصام بتار//اثر شاهزاده حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله
روضه های شب جمعه :
در این هنگام کنیزکی از خیام حرم بیرون آمده مردی از لشکریان او را گفت: سید و مولای تو کشته شد. کنیزک بازگشت و به اهل بیت عصمت و طهارت خبر داد و اسب امام نیز با یالی به خون رنگین به جانب خیمه ها بازگشت زنان و دختران را تاب نمانده ناله و زاری آغاز کردند.
ام کلثوم دست بر سر نهاده فریاده “وامحمدا وا جداه وا نبیاه وا ابوالقاسماه وا علیاه وا جعفراه وا حزناه واحسیناه هذا حسین باالعرا مسلوب العمامه و الردا” برداشت. چندان بگریست تا بیهوش شده بر زمین افتاد. لشکریان از هر طرف به قصد نهب و تاراج جانب خیام عصمت و طهارت برفتند و آنچه از فرش و حلی و زعفران و شتران بود ببردند و دیگر اموال حضرت آنچه یافتند منهوب کردند چنانکه چادر از سر دختران رسول(ص) برداشتند و هیچ از بی رحمی و نامردی فرو نگذاشتند و گوش ام کلثوم برای گوشواره بدریدند از فاطمه صغری(س) مرویست که اوباش لشکر به خیام حرم رو نهادند و مرا خلخالی زر اندر پای بود مردی بدر آوردی و بگریستی. گفتمش این گریه چیست؟ گفت از آنکه دختر زاده پیغمبر خویش غارت همی کنم. گفتم چون میدانی دست باز دار و بگذر گفت اگر من بگذرم دیگری ببرد.
زنی از بکر بن وائل با شوهر خویش در معسکر عمر بن سعد بود چون این بی مروتی بدید شمشیری بر کف بر در سرادق عصمت ایستاده گفت: “لا حکم الی لله” ای مردمان بکر بن وائل، مگر دختر رسول(ص) را نیز غارت همی کنند شوهر آمده زن را به خیمه خود بازگردانید. شمر با گروهی بیامدند و طاهرات را به صحرا براندند و به خیام حرم اندر آتش زدند، حضرت سجاد(ع) در آن روز سخت مریض و برنج ذرب گرفتار و بر بستر افتاده بود شمر خواست تا او را نیز شهید کند. حمید بن مسلم و دیگران ولامت و نکوهش کرده گفتند تو را کشتن کودکان نگفته اند و نیز او خود از این بیماری نرهد چندان الحاح کردند تا از این قصد در گذشت. عمر بن سعد خود آمده و بر در خیمه طاهرات بایستاد و گفت هیچ کس آهنگ آزار ایشان نکند، اهل بیت رسول چادرهای خود از او بخواستند تا بدان خویشتن مستور دارند. عمر گفت: هر چه به غارت برده اند باز دهند، البته هیچکس باز پس نداد و گروهی بحراست بگذاشت تا کسی نیازاردشان و نیز حضرت سجاد و زنان نیمه شبی از آنجا نتوانند رفت.
مقتل قمقام زخار و صمصام بتار؛
اثر شاهزاده حاج فرهاد میرزا معتمد الدوله؛ صفحه ۵۴۳