متن کلمات قصار نهج البلاغه//شماره ۵
کلمات قصار نهج البلاغه شماره پنجم
جناب آقای دکتر محمدی فام
جلسه پنجم مورخ ۹۷/۲/۱۳
“برای دریافت صوت کلمات قصار شماره پنج اینجا کلیک کنید”
متن :
وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْعِلْمُ وِرَاثَهٌ کَرِیمَهٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ .
——————-
و درود خدا بر او فرمود: دانش، میراثی گرانبها، و آداب، زیورهای همیشه تازه، و اندیشه، آیینه ای شفاف است.
——————-
Amir al-Mu’minin, peace be upon him, said : Knowledge is a venerable
estate, good manners are new dresses; and thinking is a clear mirror.
——————-
شرح جملات قصار نهجالبلاغه ۵
وَ قَالَ عَلیهِ السَّلام: الْعِلْمُ وِرَاثَهٌ کَرِیمَهٌ وَ الآْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ وَ الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ.
دانش، میراثی گرانبها و آداب، زیورهای همیشه تازه و اندیشه، آیینهای شفاف است.
پنجمین حکمت از حکمتهای نهجالبلاغه دارای سه بخش است.
الْعِلْمُ وِرَاثَهٌ کَرِیمَهٌ: وِراثِه از ریشه ارث است. به معنی منتقل شدن مالی به انسان دیگر، بدون خرید و فروش. البته معنای عام ارث فراتر از مال است. علم به معنای دانش؛ وراثه به معنای میراث؛ کریمه به معنای ارزشمند و گرانبها.
در معنای عام، آن چیزی که از انسان به جا میماند را ارث میگوییم. حال ممکن است این ارث به بچه آدم برسد، به شاگرد آدم برسد، به اطرافیان آدم برسد، به دیگران برسد، مثلا میگوییم دیوان حافظ میراث حافظ است، ما که از حافظ ارثی نمیبریم، اصطلاحا میگوییم میراث گرانبها. یا میراث فرهنگی، یعنی چیزی که از قبل مانده و الان به ما رسیده. در معنای خاص مثلا مالی است که از پدری که فوت شده به فرزندان میرسد، که قوانین خاص خودش را دارد. آنچه که حقیقتا از انسان به جا میماند میراث است. گاهی مال از انسان به جا میماند و گاهی هم امور معنوی و امور علمی. حضرت میفرماید که میراث ارزشمند و گرانبها علم است.
رسول خدا (ص) میفرمایند: هرگاه مومنی بمیرد و از او یک برگ به جا بماند (کتاب، رساله) که بر آن علمی باشد، همان برگ روز رستاخیز پرده میان او و آتش خواهد بود. و خداوند در قبال هر حرفی که بر آن برگ نوشته شده است شهری به او میبخشد که هفت بار گستردهتر از جهان است. (روضهالواعظین، ترجمه مهدوی دامغانی، ص ۳۱). از این رو علما مقید بودند حتما کتاب بنویسند. طبق این حدیث اگر کسی هم آن را نخواند مهم نیست.
امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرِسُ الْمَالَ» دانش بهتر از مال است، زیرا علم نگهبان توست و مال را تو باید نگهبان باشی. (نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷)
ایشان باز در همین زمینه میفرمایند: «الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَهُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُو عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِه» مال با بخشش کاستی میپذیرد، اما علم با بخشش فزونی میگیرد و مقام و شخصیتی که با مال به دست آمده است، با نابودی مال نابود میشود. (نهجالبلاغه، حکمت ۱۴۷)
«أَنَ کَثْرَهَ الْمَالِ مَفْسَدَهٌ فِی الدِّینِ مَقْسَاهٌ لِلْقَلْبِ وَ أَنَ کَثْرَهَ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلَ بِهِ مَصْلَحَهٌ فِی الدِّین» مال زیاد دین را فاسد میکند، دلها را قسی و سخت میکند (به خاطر اینکه مدام باید حساب این پولها را داشته باشد خود به خود از امور معنوی دور میشود.) اما علم زیادی همراه با عمل، دین را اصلاح میکند. (تحفهالعقول، ابن الحرّانی. مشکاه الانوار فی غرر الاحبار، علی بن حسن طبرسی، ص ۱۳۸)
محب امیرالمؤمنین باید اهل علم باشد. امام علی (ع) در این زمینه میفرمایند: «اَلنّاسُ ثَلاثَهٌ: فَعالِمٌ رَبّانی وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاهٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ کُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ لَمْ یَسْتَضیئوا بِنورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَؤُوا اِلی رُکْنٍ وَثیقٍ» مردم سه دستهاند: دسته اول عالم ربانیای است که معلم و استاد است و همه زندگیش علم است. دسته دوم کسی که در راه نجات و رستگاری متعلم است. یعنی یا باید استاد باشی یا شاگرد، یا عالم یا متعلم. دسته سوم کسانی که نه عالم هستند نه متعلم، به طرف هر صدایی میروند. آدمی اگر دنبال علم نباشد دنبال هیاهو میرود. با هر بادی به طرف آن میل پیدا میکنند. چون به نور علم راهشان روشن نیست به هیچ ستون محکمی التجا نبردند. ستون محکم علم است. یا باید عالم باشیم یا متعلم.
الآْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ: آداب جمع ادب است، به معنی اخلاق، علم اخلاق، دانش و فرهنگ. حُلل جمع حُلِّه به معنی زیور، زیورآلات؛ مجدده هم به معنی همیشه تازه است. ادبها مثل زیورهای همیشه تازه است. تعریف دیگر: حفظ حد و اندازه هر چیز و تجاوز ننمودن از آن را ادب گویند. مثلا وقتی کسی حرف رکیک میزند میگوییم بیادب است، چون خط قرمز کلام را زیر پا گذاشته و حدودش رعایت نکرده است. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «لَا عَقْلَ لِمَنْ لَا أَدَبَ لَهُ» کسی که ادب ندارد عقل ندارد. (غررالحکم، ص ۲۵۹) انسان عاقل همیشه چهارچوبها را رعایت میکند.
نکته بسیار زیبای این جمله این است که آداب لباس نیست، زیور است، زیرا اصل که همان لباس است، تقواست و زیورآلات این لباس و وجود ما آداب است که همیشه نیز تازه است. یعنی انسان مودب همیشه به دل مینشیند.
رسول خدا (ص) فرمودند: «أَدَّبَنِی رَبِّی بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ» خداوند من را به کرامتهای اخلاقی ادب کرد. (ارشادالقلوب، جلد ۱، ص ۱۶۰) امام صادق (ع) به یکی از دوستانشان سفارش کردند که این پیام را به شیعیان من برسان و فرمودند: من شما را به تقوای الهی و ورع و تلاش برای خدا و راستگویی و ادای امانت… و خوشرفتاری با سایر مسلمانان دعوت میکنم و هرگاه کسی از شما در دینش ورع داشته باشد، راست بگوید، ادای امانت کند، با مردم خوش اخلاق باشد، میگویند: «هذا جَعْفَرىٌّ فَیَسُرُّنی…» این جعفری است، و این من را خوشحال میکند. و نیز میگویند: «هذا أَدَبُ جَعْفَر» این تربیتشده و مؤدبشده به دست جعفربن محمد (ع) است. (کافی، جلد ۲، ص ۶۳۶ (با تلخیص)، حکمت ۵) یعنی ما باید جوری رفتار کنیم که مردم بگویند این هیأتی است. افراد هیأتی در بین مردم باید نماد ادب و تربیت و کار صحیح باشند، طوری که مردم بچههایشان را بفرستند هیأت که مؤدب شوند.
الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ: فکر به معنی اندیشیدن و اندیشه است. یک آیینه بسیار شفاف. در حدیث میخوانیم «لَا عِبَادَهَ مِثْلُ التَّفَکُّر» هیچ عبادتی مثل تفکر نیست. (مکارم اخلاق، ص ۴۴۴) یکی از ضعفهای دیگر قشر مذهبی این است که زیاد فکر نمیکنیم. در اصطلاح اخباریمسلک شدهایم، فقط روایت میشنویم، ولی در موردش فکر نمیکنیم. خیلی از علما بین نماز شب مینشستند و فکر میکردند. بعضی از علما اهل فکر هستند و بعضی اهل ذکر. سلوک برخی این بوده که فکر کند، و معروف است که فکر کردن از یک سال عبادت بالاتر است.
امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «اِذا قدَّمتَ الفکرَ فِی اَفعالِکَ حَسُنَت عَواقِبُکَ فِی کُلِّ اَمرٍ» اگر فکر را بر هر کاری مقدم کردی پایان همه کارهایت را خوب قرار دادی. (غررالحکم، ح ۵۹۷)
فکر انواع مختلفی دارد که بالاترینش «التَّفَکُرُ فِی صُنعِ الله» است، یعنی فکر کردن درباره خلق خدا. تفکر راجع به مخلوقات خدا سبب میشود دریچههایی در ذهن انسان باز شود که باعث رشد معنوی خواهد شد.
سؤال: چرا حضرت فرمودهاند فکر مانند آیینهای شفاف است؟
شارحین نهجالبلاغه برای این سؤال چند وجه را برشمردهاند.
۱- اینکه انسان در آیینه عیب خود را میبیند. فکر هم همین است، وقتی انسان در احوالات خود خوب فکر کند متوجه اشکالات خود میشود.
۲- با تفکر دقیق در هر کاری نتیجه آن در ذهن نقش میبندد. وقتی انسان فکر کند نتیجه آن را میبیند، همان طور که در آیینه خودش را میبینید. «لاَ عِبَادَهَ کَالتَّفَکُّرِ فِی صَنْعَهِ اللَّهِ عَزَّوَجَل» هیچ عبادتی برتر از اندیشیدن در مخلوقات خدا نیست. (امالی صدوق، ص ۱۴۶)
امام صادق (ع) میفرمایند: «تَفَکُّرُ سَاعَه خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ سَنَه» یک ساعت (لحظه) تفکر بهتر است از عبادت یک سال. (بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۷، ح ۲۲) در حدیث دیگری امام صادق (ع) میفرمایند: «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَهِ أَبِی ذَرّ رَحْمَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ التَّفَکُّرَ وَالاِْعْتِبَارَ» بیشترین عبادتی که سبب شد ابوذر به این شخصیت ممتاز برسد، تفکر و عبرت گرفتن بود. (بحارالانوار، ج ۶۸، ص ۳۲۳، ح ۶) گاه یک فکر باعث تغییر میشود.