متن کلمات قصار نهج البلاغه//شماره ۴
کلمات قصار نهج البلاغه شماره چهارم
جناب آقای دکتر محمدی فام
جلسه چهارم مورخ ۹۷/۲/۶
“برای دریافت صوت کلمات قصار شماره چهار اینجا کلیک کنید”
متن :
وَ قَالَ ( علیه السلام ) : الْعَجْزُ آفَهٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَهٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَهٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّهٌ وَ نِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَی.
——————-
و درود خدا بر او فرمود: ناتوانی آفت، و شکیبایی شجاعت، و زهد ثروت، و پرهیزکاری سپر نگهدارنده است. و چه همنشین خوبی است، راضی بودن و خرسندی.
——————-
Amir al-Mu’minin, peace be upon him, said : Incapability is a catastrophe;endurance is bravery; abstinence is riches; self restraint is a shield ” against sin “; and the best companion is submission (to Allah’s will).
——————-
شرح جملات قصار نهجالبلاغه ۴
وَ قَالَ عَلیهِ السَّلام: الْعَجْزُ آفَهٌ، وَالصَّبْرُ شَجَاعَهٌ، وَالزُّهْدُ ثَرْوَهٌ وَالْوَرَعُ جُنَّهٌ، وَنِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى.
امام علی علیه السلام فرمود: عجز و ناتوانى آفت است و صبر، شجاعت و زهد، ثروت و تقوا و پرهیزگارى سپر است و رضایت و خشنودى (از تقدیرات الهى) بهترین همنشین است.
امیرالمونین علی (ع) در چهارمین حکمت از حکمتهای نهجالبلاغه به پنج وصف از اوصاف انسانی اشاره میکنند که یکی از آنها منفی و چهارتای دیگر آن مثبت است.
الْعَجْزُ آفَهٌ: عجز آفت است.
وَالصَّبْرُ شَجَاعَهٌ: صبر شجاعت است.
وَالزُّهْدُ ثَرْوَهٌ: زهد ثروت است.
وَالْوَرَعُ جُنَّهٌ: ورع و پرهیزکاری سپر است.
وَنِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى: رضایت از تقدیرات الهی بهترین همنشین است.
الْعَجْزُ آفَهٌ: عجز آفت است؛ عجز، ناتوانی است که دایره گسترده ای دارد: ۱- ناتوانی جسمی. ۲- ناتوانی روحی. ۳- ناتوانی عقلی. ۴- ناتوانی معنوی.
حضرت میفرمایند: آفت زندگی آدم این است که عاجز و ناتوان باشد، حالا در هر کدام از حوزهها یک نوع آفت به زندگی وارد میشود. مثلا بعضی ها در مقابل پول ناتوان اند، بعضی ها در مقابل زن عاجزاند، بعضیها هم در مقابل شهوت ناتواناند.
-آفت چیست؟ مثلا شما یک کالای خوبی دارید، آفت میزند و نصف آن را نابود میکند و از آن حالت استاندارد خارج میشود، اینگونه ثمره یا میوه باغ شما از بین میرود و دیگر نمیتوانید از آن استفاده کافی بکنید. اگر انسان عاجز باشد زندگیاش از آن حالت تکامل خارج میشود.
گاهی برخی عجزها خدادادی است، مثلا شخصی که معلول به دنیا میآید اما قالب عجزهای انسان اثر تنبلیها و کوتاهیهای خود آدم است، مثلا خوب درس نخوانده و کمسواد مانده، ورزش نکرده و مشکلات جسمی برایش پیش آمده، و…
-عجز قرین تنبلی است مقدار زیادی از عجزها در اثر تنبلی است، که اگر کسی تنبلی را کنار بگذارد عجز از او دور میشود.
شیخ کلینی حدیثی در کافی از حضرت علی(ع) آورده است که میفرمایند: «إِنَّ الْأَشْیَاءَ لَمَّا ازْدَوَجَتْ ازْدَوَجَ الْکَسَلُ وَالْعَجْزُ فَنُتِجَا بَیْنَهُمَا الْفَقْرَ» هنگامى که اشیاء با یکدیگر ازدواج کردند تنبلى و ناتوانى نیز به هم پیوستند و فرزند آنها فقر بود. (کافى، ج ۵، ص ۸۶)
-راه حل آن تنبلی نکردن در کسب علم، کوتاهی نکردن در کارها و کوشش و تلاش است. در ادعیه هم آمده که «اِلَهی اَعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ والفشَل» خدایا به تو پناه می برم از تنبلی و کسلی.
-وَالصَّبْرُ شَجَاعَهٌ: صبر شجاعت است، تحمل کردن است.
رسول خدا (ص) میفرمایند: «الصَّبْرُ ثَلَاثَهٌ صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِیبَهِ وَصَبْرٌ عَلَى الطَّاعَهِ وَصَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِیَه» صبر سه قسمت است: ۱- صبر بر مصیبت. ۲- صبر بر اطاعت از خدا. ۳- صبر بر معصیت. (کافى، ج ۲، ص ۹۱)
-صبر بر مصیبت: قرآن کریم راجع به صبر بر مصیبت می فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ وَ بَشِّرِ الصّابِرین. الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» و قطعاً شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، زیان مالى و جانى و کمبود محصولات، آزمایش مىکنیم و صابران (در این حوادث و بلاها را) بشارت بده. (صابران) کسانى هستند که هرگاه مصیبتى به آنها رسد، مىگویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوى او باز مىگردیم. (سوره بقره، آیات ۱۵۵-۱۵۶)
-صبر بر اطاعت خدا: مثلا سختش است که نماز صبح بیدار شود، ولی صبر میکند و بیدار میشود.
-صبر بر معصیت: میخواهد که گناه کند ولی انجام نمیدهد، صبر میکند.
حضرت میفرمایند این سه نوع صبر شجاعت است. مثلا ما در دنیای اسلام همگی مدیون صبر جماعتی هستیم که در شعب ابی طالب صبر کردند.
قرآن کریم میفرماید « إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ» همانا صابران پاداش خود را بیحساب به طور کامل دریافت مىدارند. (سوره زمر، آیه ۱۰)
-وَالزُّهْدُ ثَرْوَهٌ: زهد ثروت است، به معنی بیرقبتی به دنیا.
قرآن کریم میفرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ » غصه آن چیزی را که از دست دادی نخور و به چیزی هم که به دست آوردی دلبسته و شادمان نشو. (سوره حدید، آیه ۲۳) و این یعنی زهد.
حضرت میفرمایند: زهد ثروت است.
رسول خدا (ص) به حضرت علی (ع) میفرمایند: «یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَیَّنَکَ بِزِینَهٍ لَمْ یُزَیِّنِ الْعِبَادَ بِزِینَهٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا؛ زَیَّنَکَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیَا»
امام صادق(ع) می فرمایند: «جُعِلَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی بَیْتٍ وَجُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا … حَرَامٌ عَلَى قُلُوبِکُمْ أَنْ تَعْرِفَ حَلَاوَهَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَزْهَدَ فِی الدُّنْیَا» تمام نیکیها در خانهاى قرار داده شده و کلید آن زهد در دنیاست … سپس فرمودند: حلاوت ایمان بر دل و جان شما حرام است تا زمانى که دلهایتان زهد در دنیا پیشه کند. (کافى، ج ۲، ص ۱۲۸)
راههای زاهد شدن: بیتفاوت بودن نسبت به امور دنیوی؛ به یاد مرگ بودن؛ نزدیک دیدن مرگ؛ راضی بودن به تقدیرات الهی؛ دعا کردن به درگاه خدا؛ خواندن زندگینامه علما.
وَالْوَرَعُ جُنَّهٌ: تقوا و پرهیزکاری سپر است در برابر گناه و شیطان.
ورع یک مرتبه از تقوا بالاتر است، حد اعلای تقوا ورع است، به گونهای که انسان از شبهات و کارهای حلالی که احتمال میرود انسان را به سمت گناه ببرد هم پرهیز کند. به عبارت دیگر ورع نگهداری کامل و حفظ نفس در آخرین مرتبه است. و در عین حال هراسان بودن از لغزش و سختگیری بر نفس.
امام خمینی (ره) در باب مراتب ورع می فرمایند: ورع شش تا است:
۱- ورع عامه. یعنی پرهیزکاری عموم مردم، اجتناب از کبائر است. یعنی گناه کبیره نکردن.
۲- ورع خاصه. اجتناب از مشتبهات است. یعنی سراغ کارهای شبههناک نرفتن. برای خوف وقوع در محرمات.
۳- ورع اهل زهد. اجتناب از مباهات است برای احتزاز از وِزر آن. سمت مباح نرفتن.علامه مجلسی
۴- ورع اهل سلوک. ترک نظر به دنیا است برای وصول به مقامات.
۵- ورع مجذوبین. (کسانی که جذب خدا شدهاند) ترک مقامات است برای وصول به بابالله و شهود به جمالالله.
۶- ورع اولیا. اجتناب از توجه به غایت است. یعنی فقط برای خدا ورع دارد. (چهل حدیث، ص ۴۷۴)
ورع به جُنَّه به معنی سپر تعبیر شده است. یک وسیله دفاعی در برابر تیر شیطان، تیر هوس و … .
رسول خدا (ص) میفرمایند: «لِکُلِّ شَىْءٍ أُسٌّ وَأُسُّ الْإیمانِ الْوَرَعُ» هر چیز اساس و شالودهاى دارد و اساس ایمان ورع است. (کنزالعمال، ح ۷۲۸۴) به همین جهت است که علمای ما میگویند اصل ایمان ترک گناه است.
برخی از علمای شیعه مراتبی برای ورع گفتند:
علامه مجلسی: ۱- ورع توبه کنندگان. ۲- ورع صالحان. ۳- ورع متقین. ۴- ورع سالکان.
۱- ورع توبه کنندگان: اینکه انسان از زیر بار گناه و فسق خارج شود و باعث قبولی شهادت و گواهی انسان شود.
۲- ورع صالحان: انجام ندادن شبهات. تا زمینه بروز گناه پیش نیاید.
۳- ورع متقین: در حالی است که از انجام کارهای حلال و مباح هم خودداری میکند، که مبادا به حرام نیفتد.
۴- ورع سالکان، صدیقین و عرفا: رویگردانی از غیر خدا، که مبادا یک لحظه از عمرشان صرف غیر خدا شود، هرچند یقین داشته باشد که حرام هم نیست. (مجلسی، مرآهالعقول، ج ۸، ص ۵۲-۵۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۱۰۰)
وَنِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى: بهترین همنشین رضایت نسبت به تقدیرات الهی است. همنشین خوب کسی است که باعث آرامش شود و بهترین همنشین رضایت نسبت به تقدیرات الهی است. که رضایت به مقدرات الهی سبب آرامش میشود. منظور حضرت این نیست که به مسائل و مشکلات بیخیال بود، بلکه باید تلاش کرد ولی در عین حال به آنچه پیش میآید راضی بود.
در روایت آمده است که حضرت موسی (ع) به خدا عرض کرد: مرا به عملی راهنمایی کن که اگر آن را انجام دهم رضایت تو را به دست بیاورم. خداوند فرمودند: رضای من گاهی در ناخشنودی توست و حال اینکه تو طاقت آن را نداری. حضرت موسی (ع) به زمین افتاد و سجده کرد و گفت: خداوندا افتخار سخن گفتنت با من را به من بخشیدهای و پیش از من به کس دیگر ندادهای، هنوز مرا به عملی راهنمایی نکردهای که با آن رضا و خوشنودیت را به دست آورم. «فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ أَنَّ رِضَایَ فِی رِضَاکَ بِقَضَائِی» خداوند به او وحى فرستاد که رضاى من در این است که تو راضى به قضاى من باشی. (بحارالانوار، ج ۷۹، ص ۱۳۴) لذا در زیارت امینالله میخوانیم «اللّهُمَّ فَاجعَل نَفسِی مُطْمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ رَاضِیَهً بِقَضَائِکَ» خدایا قرار ده نفسم را آرام در برابر تقدیرت و خشنود به قضاوتت.
خداوند به حضرت داوود وحی کرد: تو میخواهی و من میخواهم. تو چیزهایی اراده میکنی من هم اراده میکنم، و آنچه تحقق مییابد خواست من است، پس اگر در برابر خواست من تسلیم باشی خواسته تو را برآورده سازم و اگر تسلیم خواسته من نشوی تو را در راه آنچه میخواهی به رنج درافکنم. سرانجام جز خواست من تحقق نیابد. (المحجه البیضاء، جلد ۸، ص ۹۰)
امام حسن مجتبی (ع) میفرمایند: مؤمنی که از قسمت خود ناخشنود باشد و منزلت و وضعیت خود را ناچیز شمارد در حالی که حاکم بر او خداست چگونه میتواند مؤمن باشد؟
روایت شده است که جابربن عبد الله انصارى در اواخر عمرش به ضعف و پیرى و ناتوانى مبتلا شده بود. امام باقر (ع) به دیدنش رفت و احوالش را پرسید. جابر گفت: من در حالى هستم که پیرى را بر جوانى و مرض را بر سلامت و مرگ را بر زندگى ترجیح مىدهم. امام فرمود: من اینچنین نیستم که چیزى را بر چیز دیگر ترجیح دهم، پس اگر خدا مرا پیر کند، پیرى را دوست دارم و اگر جوان قرار دهد، جوانى را دوست دارم و اگر مرا مریض کند، مرض را دوست دارم و اگر شفایم دهد، شفا و سلامت را دوست مىدارم و اگر بمیراند، مردن را دوست مىدارم و اگر زنده نگه دارد، زندگى را دوست مىدارم. خلاصه آنچه را که خداوند بخواهد تسلیم او هستم. وقتى جابر این کلام را از امام شنید (پى به اشتباه خود برد و فهمید که ترجیح دادن در برابر خواسته خدا اعمال نظر کردن است) برخاست و صورت حضرت را بوسید و گفت: حقا که رسول خدا (ص) راست گفت که فرمود: اى جابر! تو زنده مىمانى و پسرم را که هم اسم من است میبینى و او علم را میشکافد همانگونه که گاو زمین را میشکافد و به همین جهت شکافنده علم اولین و آخرین نامیده شده است.