در محضر استاد درخشان ۶
هر کاری را که می کنید اولین خطور نشان دهنده ارزش حقیقی شما و شخصیت شماست.زیرا اعتقاد شده است و زیر بنای شخصیتی شماست {مثلا(برای من) اگر تا دعوتم کردند روضه به ذهنم خطور کرد که محضر زهرا(س) می روم آن ارزش من است و سریع یاد پاکت بیافتم آن شان من است}با مراقبت به این معنا شخصیت خود را راحت می شناسید.
من که می خواهم توبه کنم و آدم شوم و حالا از من گناهی سر می زند باید بفهمم این مالِ شأن گذشته من است و با آگاهی می دانم که باید به شأن جدید بروم. مسافرم. اما شأن جدید من فعلاً فاعل نیست بلکه فاعلِ فعل من شأن گذشته من است در این وقت باید بدانم «گناه من از من جداست»پس می شود آن را درست کرد.
کیفیت نفسانی یعنی چگونگی نفس؛ مجموعه بازتابهای روان، حالات روانی و تاثیر تاثرات… بهتر ـ حالات روانی و بازتابهایی از واقعیات بیرونی که وجه قالب را از سویی به سویی(بواسطه نیروهای نفسانی)می چرخاند و معمولا بسوی مخالفِ حکمت می چرخد اینها را کیفیات نفسانی گویند؛ که در آن روایت «خصائص القلب» حضرت امیر(ع)به آنها اشاره شده است.
* همانجایی که نفاق منافق معلوم می شود همانجا باید حسینی بودن اهل حسین(ع) معلوم شود. باید آن آدمِ منافقِ دنبال لذت بیاید دوباره عهد ببندد و کار می کند که دیگر عهد نشکند، برای خود اراده قائل شود تا دیگر عهد نشکند.
برای مثال عهد بسته ایم برویم منزل کسی مهمانی حالا ۲ حالت داریم:
۱) بهانه می تراشد و نمی رود ـ نفاق ـ دوست دارد طَرفِ بِرویش نیاورَد و رَد شود.
۲) مهمان می آید و نمی رود ـایمان ـ عذرخواهی می کند و در پیِ جبرانِ آن است.
حالا ببینیم ما در عهدهای خود با خدا در کدام حالت ۱ یا ۲ هستیم؟
وای بر کسی که ایمان ندارد و ادای اهل ایمان را در می آورد!
حالا: اگر با کسی که حالت ۱ را دارَد، بِروش نیاورند که عهد شکسته و به او رویِ خوش نشان دهند او «امنیت» می بیند و شیطان سوارش می شود! یعنی با «تکیه به رحمت خدا» گناه می کند و اصلا کاری به کمال ندارد و اگر با «غضب» خدا رو به رو شود «دشمنی»می کند. این است فریبِ رحمتِ خدا را خوردن و لا تمکربی فی حیلتک… راهِ درست = تضرع و زاری و ضجه به درگاه حق (یعنی خدایا من نتوانستم عیبم را درست کنم تو درست کن)
منافق به گذشته کثیفش فکر نمی کند و متنبه نمی شود
ما حوادث بیرونی را نمی توانیم عوض کنیم زیرا در اختیار ما نیستند بلکه حوادث هستند تا من «تکلیفم» را بدانم. آن ها اتفاق می افتد مهم تکلیفِ من است؟من باید چه کنم؟!؟ تا تفکر به این نرسد نمی شود راه را ادامه داد
ما با کسی که مثل حالت ۱ عهد شکانده این کار را می کنیم: او را «طَرد» می کنیم اما کسی که حالت ۲ را دارد و از دستش رفته و عهد شکانده دوباره با احتیاط عهد می بندیم. پس باید مراقب باشیم «عهد شکستن در برابر خدا»خاق من و عادت من نشود زیرا آن وقت «طرد» می شوم باید به عاقبت عهد شکستن فکر کنم تا بتوانم آن را ترک کنم به رحمت خدا گوش نکنم. فریب رحمت را نخورم بترسم و ترک کنم در دیزی بازه حیای…
تحقیق در متن نفسِ موادِّ منازل را برای ما تهیه می کند.
تا بنده منازل نشوی بنده خدا نمی شوی.
باسیر و سلوک کیفِ نفسانی عوض می شود و از بین می رود چون کیفِ نفسانی تا زمانی است که من «حیوان» هستم و آیه «لکیلا تاسوعلی مافاتکم و لا تفرحوا بما اتیکم» نشانگرِ همین است که باید کیفِ نفسانی نداشته باشید.
کیفِ نفسانی از اعتقاد نشأت می گیرد و برعکس این ۲ یکدیگر را می شناسانند. (از هم شناخته می شوند).
چرا نفس را با جهنم رو برو نمی کنی؟تصور کن!چرا تصور نمی کنی؟!
اتفاقهای بیرون می افتد مثلا عزیزت می میرد این تویی که نباید درونت چیزی بجُنبَد و نظر به خدا داشته باشی؟هوالحی؟به خیر عطا کرده است و به خیر می گیرد.
انسان با یک ذره مقامش خدا را محکوم می کند و او خیرالمسوولین است و جواب می دهد. برای همه جواب دارد. خدا حکیم است و با حکمتش تمام کار ها با همان یک ذره عقل من درست است و عقل من تایید می کند؟
در امورات هستی وقتی «او» هدف است همه چیز قابل تبیین است ولی اگر «تو» هدف و مطرح باشی و لذت تو هیچ چیز سر جای خودش نیست و قابل تبیین نیست پس عالم عوض نمی شود تو و اعتقادات تو باید عوض شود.
بَنای حکومت شیطان کیفیات نفسانی است که اگر برود شیطان جای حکومت کردن ندارد راز علاج
الا بذکرالله تطمئن القلوب.چون کیفیات نفسانی دگرگونیِ قلب است.