متن کلمات قصار نهج البلاغه//شماره ۲
کلمات قصار نهج البلاغه شماره دوم
جناب آقای دکتر محمدی فام
جلسه دوم مورخ ۹۷/۱/۲۴
“برای دریافت صوت کلمات قصار شماره دو اینجا کلیک کنید”
متن:
وَ قَالَ (علیه السلام): أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَه.
——————-
و آن حضرت فرمود: آن که طمع را شعار خود نمود نفسش را خوار ساخت، و کسى که سختى خود را فاش کرد راضى به پستى شد، و آدمى که زبانش را بر خود امارت داد بى مقدار گشت.
——————-
amir al-muminin said: he who adopts greed as a habit devalues himself.he who discloses his hardship agrees to humiliation . and he who allows his tongue to
——————-
شرح جملات قصار نهجالبلاغه ۲
و قالَ [علیه السلام] أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ.
آنکس که طمع را پیشه خود نمود نفسش را خوار کرده و آنکه راز سختیهای خود را آشکار سازد، خود را ذلیل کرده و آنکه زبان را بر خود امیر کند، خود را بیارزش نموده است.
دومین حکمت از حِکم حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه شامل سه بخش است:
✅بخش اول:
«أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ» آن کس که طمع را شعار خود نمود نفسش را خوار ساخت. طمع به معنی به بیش از حد خود طالب بودن، که متضاد قناعت هم هست. به عبارت دیگر گرفتن مواهب زندگی از دست دیگران.
مَنِ استَشعَرَ در معنای معروف، کسی است که چیزی را شعار خودش قرار داده. در معنای لغوی، شَعَرَ به معنای پوست یا مو است و مَنِ استَشعَرَ میشود کسی که لباس زیر میپوشد، لباسی که همیشه همراه انسان است، و «مَنِ استَشعَر الطَّمع» یعنی کسی که همیشه طمع دارد و آن را از خودش جدا نمیکند. و کسی که اینگونه است خودش را خوار و ذلیل کرده است «أَزْرَى بِنَفْسِهِ». لذا فرد طمّاع برای رسیدن به خواستهاش خود را به ذلت میاندازد.
در شرح ابن میثم اینگونه آورده شده است که: چشم طمع به مال دیگران باعث کرنش مقابل آنها میشود. مثلاً شخصی که به پول دیگری طمع دارد، خودش را درمقابل او حقیر میکند تا شاید چیزی از داراییاش به او برسد. این فرد طمّاع است.
نقطه مقابل طمع قناعت است. حضرت میفرمایند: «عَزَّ مَن قَنَعَ وَ ذَلَّ مَن طَمَعَ» هرکسی که قناعت پیشه کند عزیز میشود.
آوردهاند که در بین عرب طمّاع معروفی بود به نام اشعب که طمع زیادی داشت و به واسطه این طمع کارهای احمقانه زیادی انجام میداد. مثلا: در هنگام راه رفتن دامن عربیش را بالا میگرفت و میگفت شنیدهام بعضی از پرندهها در حال پرواز تخم میگذارند!
طمع در امور دنیوی غالبا به معنای منفی است، اما در روایات و ادعیه ما جنبه مثبت هم دارد، طمع در امور معنوی کاملا برعکس طمع دنیوی است و بسیار هم پسندیده است. مثلا: طمع به تلاوت قرآن؛ طمع به زیارت حضرت سیدالشهدا؛ در برخی از دعاها آمده است «طَمَعَا فی عَفوِک» یعنی من به بخشش تو طمع دارم؛ «وَ اِذا رَاَیْتُ مَوْلایَ ذُنُوبی فَزِعْتُ، وَاِذا رَاَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ» (فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی)
✅بخش دوم:
«وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ» راضی شده به ذلت، کسی که مشکل و سختی خودش را فاش کند.
کَشَفَ: آشکار میکند. ضُرِّه: بیچارگی، بدبختی
حضرت میفرمایند: چنین کسی خودش را به ذلت راضی کرده است و پیش هر کسی مشکلاتش را میگوید.
گاهی انسان مشکلش را با پزشک یا قاضی عادلی در میان میگذارد و میداند که قرار است مشکلش حل شود، این منطقی است. اما پیش آدمهایی که کاری از آنها برنمیآید نباید مشکلی را بازگو کرد.
مشکلات ما از دو حالت خارج نیست: الف) یا مشکل را خدا در زندگی قرار داده و تقدیر الهی است که اگر شکایت کنید در واقع به مقدرات الهی اعتراض کردهاید.
ب) یا اینکه مشکلات را خودتان به وجود آوردهاید.
که در هر دو صورت ذلت است. اگر نسبت به آنچه خدا به شما رسانده است راضی نیستید و اعتراض میکنید، به درگاه خدا ذلیل میشوید. در روایات آمده است که: کسی که به روزی کم از خدا قانع باشد، خداوند هم در قیامت به عمل کم از او راضی میشود.
در صورت دوم هم اگر مشکلاتتان را پیش هرکس بازگو کنید باز خودتان را ذلیل کردهاید که چه انسان ضعیفی هستید.
روایت دیگری از امیرالمومنین (ع): «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا» آن کسی که مصیبتهای کوچک را بزرگ بشمارد، خداوند به مصیبتهای بزرگ مبتلایش میکند.
لذا دردها، مشکلات و سختیها را ۱- تحمل کنیم، ۲- بازگو نکنیم. چون خودمان را ذلیل میکنیم.
✅بخش سوم:
«وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ» آدمی که زبانش را بر خود امارت داد (یعنی امیر وجودش را زبانش قرار داد) ذلیل و خوار و بیمقدار میشود.
یعنی عقل باید در وجود ما حاکم اصلی باشد و زبان سخنگوی عقل باشد، ولی وقتی برعکس شود، عقل برود کنار و زبان امیر شود، نتیجهاش میشود بدون فکر حرف زدن، نسنجیده حرف زدن، زیاد حرف زدن.
امیرالمومنین (ع) میفرمایند: «مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَأُهُ» کسی که زیاد حرف بزند خطایش بیشتر میشود. لذا فرمودند شیعیان ما مانند انسانهای لال هستند، کمحرفاند. مگر در مواقع لزوم.
شیخ عباس قمی در شرح عبارات نهج البلاغه میفرمایند: در مورد زبان روایت زیاد است. در اینجا به چند مورد اشاره میکنیم:
– رسول اکرم (ص) میفرمایند: «اِنَّ اَکثَرَ خَطایَا اِبنِ آدَمَ فِی لِسانِه» اکثر خطاهای انسان از زبانش است.
– رسول اکرم (ص) میفرمایند: «یُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا یُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ» خدا جوری زبان گنهکار را عذاب میکند که هیچ یک از اعضای بدن را اینگونه عذاب نمیدهد. عذاب لسان بالاتر از همه عذاب ها است. (اصول کافی، ج ۲، ص ۱۱۵)
– امیرالمومنین (ع) میفرمایند: «لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ» زبان انسان عاقل پشت قلبش است، اما انسان احمق قلبش پشت زبانش است. قلب در برخی روایات به معنای عقل است.
– قرآن میفرماید: «ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» انسان هیچ سخنى را بر زبان نمیآورد مگر اینکه همان دم، فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (و ضبط آن) است.
⬅️ این سه بخش حکمت دوم اشاره به یک چیز مشترک داشتند و آن خوار شدن و ذلیل شدن است، و امیرالمومنین (ع) با بیان این حکمت، سه علت خوار شدن را برای شیعیان فرمودهاند.